موقعیت دشوار رهبر بودن:

ببخشید اگر یک ذره طولانی شد ولی موضوع بیش از این ها ارزش داره. و اگر مطلب را خوب ادا نکردم بگذارید به حساب تازه کار بودن.
بحثی را بهمن چند روز پیش مطرح کرد که به نظر من خیلی موضوع مهمی است. مطمئنا این سوال حالا در شرایط و اشل های مختلف برای همه ما پیش آمده یا خواهد آمد. سوال این است "فرضا شرایطی به وجود آمده و شما هم بنا به مسئولیتی که دارید بر این شرایط توانایی تاثیر را دارید، اما سیر حوادث بر خلاف آراء و دیدگاههای شماست، حلا تکلیف چیست؟". توجیه های معمول برای این سوال دو دسته اند: یک عده می گویند چون شرایط مطابق نظرات ما نیست پس کنار می کشیم، و دسته ی دیگر می گویند می مانیم تا حداقل از انحراف بیشتر جلوگیری کنیم.البته من نظر مختصر خودم را به صورت کامنت در وبلاگ بهمن گذاشتم، اما منتظر برخورد فعال تر وبلاگ نویس ها درباره این مسئله بودم ولی چیز خاصی جز چند مورد ندیدم (شاید هم چون تازه کارم با جو این جور بحثا آشنا نیستم). به هر حال تصمیم گرفتم نظر خودم را به شکل کامل تری این جا بگم تا شاید به کمک نظرات دیگران به جواب قانع کننده ای برای این مسئله بسیار مهم برسیم.
من در کامنت دونی بهمن گفتم:"در این جور مواقع رجوع می کنم به اصول تفکراتم" که البته جمله ی بسیار کلی و مبهمی است. اما نوید در این جا سوال خوبی مطرح کرده و با جواب بهتری از بهمن مواجه شده. سوال:"اگر علی یا محمد بودن چی کار میکردن؟". جواب:"علی یه جورایی مشاور ارشد عمر و عثمان بود. در حالی که اونا رو غاصب می دونست." فکر کنم همین جواب بهمن تا حد بسیار زیادی تکلیف رو مشخص کنه. واقعا در برخورد علی(ع) با خلفای راشدین درس های زیادی برای ما وجود داره، یکی از اون ها هم همین است.
بارها در نهج البلاغه و سایر روایات با این موضوع برخورد کرده ایم که علی حکومت خلفا را غاصبانه معرفی می کنه. و بارها هم شنیده ایم در دوران حکومت آن ها علی چه کمک هایی به آن ها کرده تا جایی که عمر چندین بار در جاهای مختلف جمله معروف خودش تکرار می کنه "اگرعلی نبود حکومت من هم نبود".
علی حکومت خلفا بعد از پیامبر را به دلایل زیادی از جمله عدم حضور همه بزرگان در اون جلسه کذایی (اسمش چی بود؟!) اعلام می کنه و در این مورد مخالفت خودش را هر جا که بتواند به گوش مردم می رساند. یعنی با اصل حکومت مخالفه، اما تمام تلاشش رو می کنه تا از هر روزن به وجود آمده جامعه را به سمت ایده آل هایی که برای آن ها در نظر داره بکشاند. خیلی مهمه چگونگی برخورد در این شرایط.
علی هیچ گاه حکومت را قبول نمی کند، دقت کنید ماجرای خلافت بعد از عمر که پیش آمد علی می توانست به خاطر مصلحت اون مورد عمل به سنت خلفا را بپذیره و بعدا وقتی حاکم شد کارهای خودش را بکند (توجیه های آبکی هم می تونست بگه مثلا از سه مورد من فقط یکی اش اونم نه همه مواردش را اجرا نکردم).اما قبول نمی کنه ولی تا جایی که در توان داشته باشد به عثمان در امر کشور داری یاری میرساند. در طول 25 سال خانه نشینی مطمئنا از سوی خلفا به علی پیشنهاد مسندی داده می شود اما قبول نمی کند. حداقل امر قضاوت را می توانست قبول کند ولی نمی پذیرد در حالی که بارها قضات را از اشتباهاتشون نجات می دهد.و جالب توجه تر شیوه پذیرفتن حکومت از سوی علی است. در بین خلفای راشدین تنها خلیفه ایست که با روشی متفاوت به حکومت می رسد. در مورد سه خلیفه پیشین جلساتی به شکل های مختلف برگزار می شود اما این در این مورد خبری از این جلسات نیست.
حالا مقصود. در جهان بینی علی این شیوه انتخاب خلیفه اشتباه است و غصب محسوب می شود، و هرگز حاضر نیست گوشه ای از این نهاد غصبی را ولو اینکه بداند می تواند در اون مسند برای رسیدن به اهداف خودش موفق باشد بپذیرد. چرا؟ چون می بیند برای پذیرفتن هر یک از آنها باید یکی از اصول اعتقادی خود را کنار بگذارد. دقت کنید اصول را. مثلا همون ماجرای انتخاب خلیفه سوم.
حالا در این شرایط چه باید کرد؟ علی می توانست بنشیند خانه دعا بکند، مردم را موعظه بکند، و حد اکثر یک جمع (به قول امروزی ها هسته) قوی برای شیعیان درست کند. همه این ها را انجام می دهد اما نمی تواند بگوید خانه نشینی تا یک اتفاقی بیافتد و مردم بفهمند این حکومت مشکل دارد و از این حرف ها. در امر حکومت دخالت می کند ولی تا جایی که بر اعتقادات خود پشت نکند. اشتباهات قاضی را به حداقل می رساند چون اگر قاضی اشتباه کند این مردم هستن که متضرر می شوند (و اگر متوجه ظلم حاکم بر مردم شود و اعتنا نکند این هم پشت کردن به اصول است)، اما هیچ گاه وارد دستگاه قضایی نمی شود، چون روش انتخاب این دستگاه را مخالف با عقایدش می بیند. در حالی که یک قدم با خلافت فاصله دارد، می داند که عثمان بسیار بی کفایت تر از عمر و ابوبکر در امر حکومت است و اگر این مسند را قبول کند جامعه را از انحراف اساسی نجات می دهد. اما نمی پذیرد، چرا؟ چون به نظر من معتقد است اگر کسی در بهترین حالت برای نجات همه عالم از اصول اساسی خود بگذرد هیچ ضمانتی نیست فردا هم حق همین مردم را نخورد.یاد جمله معروف "هدف وسیله را توجیه نمی کند" افتادم.
خیلی طولانی شد. اما یک اشاره ای هم به شرایط روز داشته باشم. بهمن به خاتمی گیر داده من هم به اون اشاره می کنم. مثلا خاتمی در مورد توقیف فله ای مطبوعات خیلی کارها می توانست بکند اما نکرد. این مورد را می شود توجیه کرد که اصل آزادی بیان است، و در این مورد فرضا می توان از جای دیگر امتیاز گرفت و برای رسیدن به مقصود تلاش کرد، به همین خاطر فلان کار را نکرد. ولیکن در مورد مجلس هفتم حق انتخاب آزاد برای همه اصل است، حالا خیلی ها نشسته اند و می گویند اگر رای می دادیم الان فلان می شد و بهمان، اما شرایط آن انتخابات از بین رفتن تمام حداقل ها برای رسیدن به اصل بود، پس به نظر من اینجا عدول از اصول پیش می آمد و خاتمی نباید این کار را می کرد. حالا کاری نداریم که خاتمی در اون موضوع با دو اصل برخورد کرد: یکی انتخاب آزاد و دیگری حفظ نظام و این که چه جوری می شد با این موضوع برخورد کرد. اما مهم اینه که شیوه برخورد خاتمی به نظر من عدول از اصول بود و این باعث شد در انتخابات ریاست جمهوری بعدی سپاه به شکل تابلویی در نتایج دستکاری بکنه و حالا وای به حال انتخابات بعدی.
در مورد آقای رهبر هم چون نه از اقتصاد سر در می آرم و نه می دونم پشت پرده چه خبره نظری ندارم.
منتظر اعلام نظرات دوستان هم درباره این موضوع هستم.

تفرش

جای همه خالی. به لطف اقدامات سرزده و کارشناسی شده رئیس جمهور مردمی یک سفر خوب به تفرش نصیب ما شد. راستش اولش می خواستیم چهار روز تعطیلی را بریم رشت، اما مشکلی پیش آمد و گفتیم تفرش هم می شه رفت.
تا حالا تفرش نرفته بودم و چیز زیادی هم درباره اش نمی دانستم. ولی واقعا الان یکی از طرفدارای پروپاقرصش شده ام. شهری زیبا، تمیز، خوش آب و هوا با قدمتی حداقل 700، 800 ساله و طبیعتی بسیار زیبا.مردمان خوبی هم داشت، ولی همه اینا یک طرف طبیعت اطراف تفرش هم یک طرف، فصل پاییز و درختان رنگ و وارنگ و نم نم بارون و خیلی چیزای دیگه که باید رفت و دید.
یکی از توصیه های شخص شامخ پنگوئن به همه اللخصوص تهرانی ها اینه که تا یک روز تعطیل میشه به جای اینکه 4 ساعت توی ترافیک اوشوم فشم ، دربند و امثالهم وقت خود را تلف کنند و اعصاب دیگران را خورد، بروند طرف تفرش که واقعا طبیعت بکری داره با جاده های جدیدا آسفالته.
...........................
پنگوئن نوشت: عکسای خوبی از بناهای تاریخی و طبیعت تفرش گرفتم اما متاسفانه این دوربین ذغالی ام قاط زده و روشن نمی شه و وقتی کارت ریدر نداشته باشی دسترسی به عکس ها هم غیر ممکن می شه!!! وگرنه چند تا عکس خوب از تفرش می گذاشتم تا حالشو ببری ؟!!؟

سخنرانی پنگوئن در حقوق مادر

پنا نیوز، سرویس اجتماعی.
بخشی از سخنرانی جناب پنگوئن به مناسبت اتحاد دولت و ملت (مجلس ملت) درباره حقوق مادر.
جناب پنگوئن در ادامه بحث خود در باره حقوق مادر افزود: جامعه ها از دو گروه تشکیل شده مرد و زن. ما کاملا به این موضوع اعتقاد راسخ داریم که هم شرعا هم وجدانا هم عرفا هم انسانا و هم سایر موارد زن دارای حقوق مساوی با مرد است و در جامعه باید حضور فعال داشته باشد که متاسفانه استعمار جهانی در این 200 سال اخیر این حق طبیعی را از زن های جامعه ما گرفته.
وی افزود: زن ها هم به دو بخش دختر و مادر تقسیم می شوند، دختر ها می توانند مانند پسر ها، درس بخوانند و هیچ تبعیضی در این مورد را هم نخواهیم پذیرفت. اما وقتی این پدرها این دخترها را شوهر می دهند، دیگر دختر نیستند بلکه مادرند. متاسفانه-واقعا قلب مومنان حقیقی جریحه دار شده-و قتی می بینیم این دخترهای اسبق به دلیل پاک بودن دل هایشان و مورد هجوم قرار گرفتن از سوی اندیشه های ملحدِ فاسدِ انحرافیِ التقاطی و... غرب و شرق و شمال و جنوب "درجامعه حضور می یابند و از ماموریت اصلی خود یعنی تربیت نسل های آینده دور می شوند" و ما در جامعه با مشکل گروهی واقع می شویم که نه دختر است و نه مادر.
وی ادامه داد: من شنیده ام "در حال حاضر آقایان و خانم ها موظفند روزانه 8 ساعت کار کنند." وا مصیبتا آخر این زنان متاهل باید روزی 8 ساعت کار کنند و روزی 8 ساعت شوهرداری کنند، 8 ساعت هم در ترافیک گیر کنند پس کی بچه داری کنند. در همین راستا شنیده ام عده ای از مومنان و شجاع و جسور و خاکی پیشنهاد داده اند "ساعات کار زنان متاهل نسبت به تعداد فرزندانی که دارند کاسته شود" و به صورت کاملا مردمی و نسل دوستانه "حقوق کامل" به آن ها تعلق گیرد. از نظر این حقیر و خاکپای مردم حق شناس این طرح کاملا کارشناسی شده است و مزیت های زیادی دارد.
پنگوئن پس گفتن مقدماتی درباره کارشناسی بودن طرح به مزیت های آن پرداخت: اولا "ظرفیت اشتغال در کشور ما خیلی زیاد است" و وقتی این طرح پیاده شود این ظرفیت دو چندان می شود. در نتیجه به جای این که مثلا یک مادر در روز 8 ساعت کار کند، دو مادر و حتی بیشتر-بستگی به تعداد بچه ها دارد- می توانند در یک روز کار کنند و همه شان هم حقوق کامل بگیرند و این می تواند یکی از مصادیق احترام به حقوق مادران از طریق ایجاد اشتغال برای آنها و یکی از راه ها کارشناسی شده آوردن پول مفت نفت بر سر سفره خانواده ها باشد.
دوما جمعیت زیاد می شود، "این که می گویند دو بچه کافی است، من با این امر مخالف هستم. کشور ما دارای ظرفیت های فراوانی است. ظرفیت دارد که فرزندان زیادی در آن رشد کنند، حتی ظرفیت حضور 120 میلیون نفر را نیز دارا است." مگر تا به حال جمکران نرفته اید، و مگر ندیده اید در طول این جاده پهن چه زمین های بکر و خالی وجود دارد. "این غربی ها خود دچار مشکل هستند و چون رشد جمعیت شان منفی است، ازاین امر نگران هستند و می ترسند که جمعیت ما زیاد شود و ما بر آن ها غلبه کنیم، به همین خاطر مشکل خودشان را به دیگر کشورها صادر می کنند." آن ها که می گویند 70،80 ملیون جمعیت برای کشور ایران زیاد است، مردم ایران مگر بنگلادش راندیده اید در حالیکه یک دهم کشور ما مساحت ندارد در سال 1995، 120 میلیون جمعیت داشت وای به حال سال 2006.
وی در آخر سخنرانی خود اضافه کرد: مادران مسلمان آگاه باشید و بدانید ما مسلمانان باید از دو طریق (مسلمان کردن کافران و افزایش جمعیت خود نسبت آنها) بر ایشان غلبه نماییم و جهان را پر از عدالت و مهرورزی کنیم. همانطور که امروزه چین با این جمعیت جهان را سراسر از کفر کرده.
ایشالا "با ایستادگی و تدبیر به زودی شاهد پیروزی های بزرگتری در عرصه سیاست خارجی برای ملت ایران خواهیم بود." و تاکید می کنم "ما اهل گفتگو هستیم نه اهل تجاوز و دعوا."
.......................................
پنگوئن نوشت1: همانطور که در سایت پنا نوشت ذکر شده این سخنرانی را من ایراد کرده ام و احیانا با سخنرانی رئیس جمهور محبوب کشورمان اشتباه نشود. ایناهاش اینم متن کاملش.
پنگوئن نوشت2: دیگه الحمدالله قضیه روزگار هم یکسره شد. خدایش بیامرزاد.

حس ناسیونالیتس اراکی

حس ناسيوناليستي
وبلاگ آونگ خاطره هاي ما به مطلبي درباره راديوکالج پارک برخوردم، که حسابي سر کيف اوردم. به هر حال اراکي باشي و اين شعر رو بشنوي عمرا بي تفاوت از کنارش بگذري.
در اراک به هرکس بگي يک شعر اراکي بخون بدون استثنا اين شعر (حالا کامل يافقط بيت جيز جيگر بزني ايشالا ...) رو بهت تحويل ميده.
من تقريبا 2 سال پيش در به در دنبال ديوان سعيد (سعيد نجفي زاده شاعر همان شعر) گشتم اما به دليل نبود ناشر و مشکلات سياسي اصلا تو بازار نبود حتي بازار دسته دوم هم پيدا نشد. جالب اين بود هر کي که ازش در باره ديوان مي پرسيدم مي گفت خدا بيامرزدش اگه پيدا کردي يکي هم واسه من بيار. بگذريم که بلاخره توي کتابخانه خصوصي يکي از آشنايان پيداش کردم و چند تا کپي گرفتم و به چند نفري هم دادم.
حالا که حرف اراک شد اين مطلب هم در مورد تاريخ اراک توي وبلاگ جناب راوي هست که براي علاقه مندان مفيده. ولي تا آنجا که من ميدانم منطقه هاي اطراف اراک قدمت خيلي زيادي دارد که مثالش همان ستون هاي آتشکده خورهه است در محلات و راوي هم بهش اشاره کرد، اما خود شهر اراک قبل از ساخته شدن به دست يوسف خان گرجي (وبه دستور فتحعلي شاه به مقصود نظامي) داراي تاريخ خاصي نيست جز چند روستاي کوچک (مثل حصار و قلعه) و اسم اراک هم براي اولين بار از دهان رضا شاه(خان) هنگام افتتاح ايستگاه راه آهن اين شهر و به جاي عراق خارج شده.
در آخر اين "شعر با لهجه اراکي باصداي مينو" را ازدست نديد.
حالا که حرف سعيد نجفي زاده شد يک شعر ازش واسه شما می نویسم:
توجه: در هنگام خواندن اين شعر حرف ع و ح را از مخرج تلفظ کنيد.
شیخکی حالت خرابی داشت * هوس خوردن کبابی داشت
روزی آخر ز پول اربابی * رفت اندر دکان قصابی
زان دکان پول داد و گوشت خرید * گربه وارش به سوی خانه کشید
گوشت را گوشه ی اطاق انداخت * خود بتدریس بچه ها پرداخت
رفت تا فکر آن جناب اجل * از مضارع به سوی مستقبل
گربه ناگاه مثل تیر شهاب * شیخ را کرد در عزای کباب
گوشت را برگرفت و رفت چو باد * شیخ بیچاره در پیش افتاد
با یکی چوب و چند دانه سنگ * رفت دنبال گربه یک فرسنگ
عاقبت خسته گشت و باز آمد * گربه نیز از دری فراز آمد
با صدایی یواش گفت "مئو" * شیخ در ناله شد زدیدن او
گفت ای گربه لعین خبیث * ای تو نشنیده حرف را ز حدیث
گوشت را گر برده ای، بردی * خطا گر خورده ای، خوردی
گوشت را کرده ای تلف محلف * باز گویی "مئو،مئو" به "الف"
مخرج "عین" را کنی تضییع * این غلط بدتر از آن تشجیع
حرف حلق است "عین" آگه شو * مخرج عین را بگو "میعو"

سید حسن نصرالله

امروز روز جهانی قدس است و من هم به نمایندگی جامعه پنگوئن های مقیم ایران باید یک ابراز وجودی بکنیم. به همین دلیل فعلا مقدمه را داشته باشید بعد اصل مطلب بخونید.
مقدمه: در شهر ما یک مدرسه علمیه است، که ساختمان بسیار زیبایی داره که مربوط می شه به بافت اولیه شهر. اسم این مدرسه قبلا سپهداری بوده و حالا شده امام خمینی. در بین سه چهارتا حوزه اراک این حوزه مخصوص بچه حزبل هاست و مسئولیتش هم با امام جمعه و نماینده ولی فقیه در اراک است.این حوزه علمیه یک کتابخانه داره به اسم آیت الله خامنه ای، که من برای مدتی از اون کتابخانه استفاده می کردم و حالا هم هر چند وقت یک بار برای سر زدن به بچه ها و البته روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی و پرتو و صبح صادق (تنها روزنامه هایی که به این حوزه اجازه ورود داشتن) به کتابخانه میرم.
اصل مطلب: این چند روزا یک سری به کتابخانه زدم و روی برد آن جا به یک کپی از خبرنامه جمعیت (ویژه نامه لبنان، شماره 51، نیمه دوم مرداد 85) برخورد کردم که مطلب جالبی داشت عین مطلب واسه تون می نویسم:
"پیامبر اکرم (ص): مردی بر دروازه های قدس نبرد می کند. دارای بصیرت و بینش عمیق است. خدا به دست او دشمن را شکست می دهد. ... نام او نصر است و از این روی نصرالله نامیده می شود، که خدا نیز او را نصرت و پیروزی می دهد.
بحارالانوار، جلد9،ص283"

روزنامه روزگار

تقریبا شرق رو از شماره اول تا آخرش می خریدم. از وقتی هم که توقیف شد اکثر روزنامه های اصلاح طلب رو خریدم تا ببینم کدومشون می شه جایگزین شرق کرد ولی واقعا هیچ کدوم نصف شرق هم نبودن. تا این دو روزی که روزگار منتشر می شد و من اونو می خریدم.
روزنامه فروش محل ما وقتی شرق چاپ می شد روزی 70 تا 80 نسخه فروش داشت. از وقتی توقیف شد فروش اعتماد ملی که بیش تر از همه ترقی کرده بود، از 15،20 تا رسید به 40 تا. اما امروز دیدم تعداد نسخه های روزگار روی دکه خیلی بیش تر از اعتماد ملی بود ولی از روزنامه فروش نپرسیدم چند تا از اون میفروشه*.
تقریبا توی اوج دوران روزنامه های زنجیره ای بود (دقیق یادم نیست کدومشون) قانونی تصویب شد تو این مایه ها که روزنامه ها حق ندارند شبیه هم باشن (از نظر محتوا و این حرفا). که اگه اشتباه نکنم یکی از دلایل توقیف عصر آزادگان همین بود. و در مورد روزنامه روز نو هم همین شباهت با نوروز باعث شد منتشر نشده تعطیل بشه. از قرار دامن روزگار رو هم آتش همان قانون گرفته.
نتیجه ای که از تعطیلی روزگار می شه گرفت اینه: "ملت منتظر رفع توقیف شرق هم نباشید" فقط همین وگرنه بقیه نتایج که مثل روز روشنه.
..............................
*یک نقل قول هم از خواهرم که امروز می گفت: بالاخره بعد از چند وقت می شه تو روزنامه مطلبی برای خوندن پیدا کرد.

مراسم معنوی

مراسم معنوی
مراسم معنوی خواندن قرآن، ادعیه، مناجات و رفتن اماکن زیارتی و دادن نذری و خوردن افطاری و خیلی های دیگه رو دیده بودم.
مراسم معنوی تکه تکه کردن لباس فلان شفا یافته و بوسیدن دست حضرات و جمع کردن خاک زیر پای بهمان عالم و خیلی های دیگه رو هم شنیده بودم.
اما این یکی رو حتی نمی تونستم حدس بزنم: "مراسم معنوی بسته بندی افطاری"
از علاقه مندان دعوت می شود به دفتر نهاد رهبری دانشگاه ما مراجعه نمایند.
...................................
پنگوئن نوشت: البته ما آمادگی خودمون را برای شرکت در مراسم پر فیض و معنوی خوردن افطاری اعلام کرده بودیم ولی از قرار کسی خبرمون نکرد، متاسفانه.



خوب بعد از حدود یک ماهی که مشغول امور فنی وبلاگ (که هیچی ازش سر در نمی آوردم) و معرفی اولیه خودم بودم، می خواهم سیر طبیعی وبلاگ رو پی بگیرم. البته راستش رو بخواهید شروع خیلی سخته.
شروع کار رسمی 101 پنگوئن مقارن با لیالی قدر هست که این را هم به فال نیک می گیرم، به هر حال امسال شب های قدر برای من خیلی با سال های گذشته فرق می کرد، یکی از موارد تفاوت هم ورود پنگوئن به شهر مجازی می تونه باشه.
فعلا

من وبلاگ خوانی را سه سال پیش و با وبلاگ هایی نظیر گلناز، شبح، هاله ، پرستود و الپر شروع کردم و به تدریج به دایره ی آن ها افزوده شد تا انتخابات ریاست جمهوری سال قبل (یادش به خیر چه حال و هوایی در وبلاگستان بود). جو فعال و شوری که بین وبلاگ نویسان حاکم بود باعث آشنایی من با تعداد زیاد و متنوعی از وبلاگ ها شد، که قبلا شناختی از آن ها نداشتم. شرایط جوری بود که من در روز فقط 2،3 ساعت مشغول وبلاگ خونی صرف می شدم.بعد از گذشت جریان انتخابات و شکست اکثر وبلاگ هایی که می خوندم (چه تحریمی و چه معینی) در رقابت انتخاباتی، جو آرامی بر این شهر مجازی حاکم شد و این فرصت را به من داد تا بلاگ هایی که مداوم می خونم محدود تر کنم.
آن هایی را که تقریبا همیشه مطالبشون رو دنبال می کنم، پرستود، هودر، نیکان، الپر، فرناز، خورشید خانم، سیبستان، آق بهمن و این جدیدتر ها حاجی واشنگتن، ملکوت، سیبیل طلا، زیتون، حنیف و چند تایی دیگر هستند که البته در حق من لطف زیادی کردن (و بازالبته به صورت مجازی)، به هر حال اگر من الان میخواهم وبلاگ نویسی را شروع کنم، دلیل اولیه اش بودن کسانی مثل آن ها است و از این بابت تشکر خودم اعلام می کنم.
در ضمن مثل حدودا نیمی از وبلاگ های فارسی موجود من هم باید از هودر تشکر ویژه ای داشته باشم، به خاطر راهنمای ساخت وبلاگش.
فعلا.

من در پنگوئن!

من در پنگوئن!
گفتم پنگوئن 5 سالشه اما من بیشتر از این حرفاست که هستم.
13 آبان به دنیا آمدم، روز دانش آموز (که بهتره تغییرش بدم بکنم 16 آذر روز دانشجو) و صد البته روز مبارزه با استکبار جهانی، روز تبعید امام به ترکیه، و مهم تر از همه روز ... ، همتون می دونید روز چی.
شاید این آغاز بسیار خطیری برای یک نوزاد باشه، به هر حال روز تولد هم در آینده انسان اثر دارد (نه!!؟).
و متاسفانه محل تولده هم تا حدودی صفرا را فزوده. وقتی کسی در شهری که مرکز استانی است که شهرهایی مثل خمین، تفرش (+فراهان(+ساوه و... در آن هستند انتظار دیگری از اون نمی توان داشت.
بنابراین من علاقه مند به موضوعاتی شدم که ممکن است برای آن ها بهای گزافی بدهم و شاید خدای نکرده بهای گزافی هم بگیرم!!! (زبونم لال شه ایشالا)
علاقه مند به موضوعات اجتماعی، سیاسی، تاریخی، ورزشی، فرهنگی و غیره که در "101 پنگوئن" سعی در ثبت آن ها دارم.
تمام.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.