نامه احمدی نژاد به مردم آمریکا

وقتی آقای رئیس جمهور پلتیک می زند
پس از آن که رئیس جمهور خاکی و مردمی کشورمون بوش را با کمترین هزینه و به روش کاملا فرهنگی تا حدودی احمدی نژادی کرد، تصمیم گرفت تا به این طریق ارزان روسای سایر دول جهان کفر را هم به راه عدالت محور احمدی نژادی رهنمون سازد و تا به هدف بزرگ خویش که غلبه بر غرب هست نایل گردد به همین منظور نامه ای به مرکل نوشت و او را متوجه کرد هیتلر در زمان حکومت خود برای خواب کردن کودکان برای آن ها افسانه ای می گفته و نباید ملت فهیم و در صحنه آلمان چوب آن افسانه را بخورند، اما متاسفانه از قضا این خانم یکی از بچه های هیتلر از کار در آمد، که افسانه برای خود او تعریف شده بودو حرفای رئیس جمهور در اوموثر نیفتاد.
اینجا نهایت درایت آقای منجی عالم بشریت مشخص می شود. وقتی سیاست احمدی نژادی کردن روسای دول به جز مورد بوش به شکست برخورد کرد، حاج محمود در یک حرکت دموکراتیک توجه را معطوف به مردم پاک وساده دل کرد اول گفت ملت ایران بچه بزایید که غرب فاسد می خواهد ما هم مثل خودشان کم جمعیت باشیم و آن ها بر ما غلبه کنند. اما دید مردم ایران زیادی تحت تاثیر تهاجم فرهنگی (شایدم اقتصادی) قرار دارند و به این حرفا گوش نمی دهند. پس به سیاست بین المللی رو کرد و در اولین اقدام مردم کشور دوست و برادر آمریکا را مورد آزمایش قرارداد. طبق اخبار رسیده از زمان انتشار نامه آقای رئیس جمهور دسته دسته مردم با صفای باطنی آمریکا به آقای غرقی خبرنگار تام الاختیار ایران در نیویورک مراجعه می کنند و درخواست احمدی نژادی شدن می کنند.
ولی یه مشکل وجود دارد اگر مردم غرب احمدی نژادی بشن اونوقت آقای احمدی نژاد بر چه چیز غرب باید غلبه بکند.

تعلیق فیفا

هر که با ما نیست بر ماست
این جمله ایست که ریشه نگاه ما به دنیای اطرافمون رو مشخص می کنه. دقت کنید به وقایع اطرافمون مخصوصا از نوع رابطه با دنیای خارج اگر روزی به نفع ما(چه مردم و چه دولت در این مورد هر دو مشترکیم) موضعی گرفته شود آن فرد یا گروه را تا آسمان بالا برده و مسلمون از غرب برگشته و احمدی نژاد شده می نامیم و اگر بر ضد ما باشد فورا بر چسب ها فعال می شوند. مخصوصا جامعه ما که در آن این اعتقاد بر مردم تلقین شده ما خود اسلام و حقیقت هستیم و آن این جوری تفسیر می شود که چون ما خیلی خوبیم عیب ندارد که عیب های زیادی داریم و دیگران نباید آن ها را بگویند و حتی ببینند چون راه حق تضعیف می گردد، اما اگر زمانی شخصی این عیب را بگوید جزو یکی از اقسام کافر و ملحد و غرب زده و آمریکایی و غیره است.
در همین قضیه فیفا و فدراسیون فوتبال و سازمان تربیت بدنی. بر همه کسانی که اندکی در جریان اخبار فوتبال بودند، که خوشبختانه اکثر مردم ایران جزو این گروه هستند، ماجرا معلوم بود و احتمال تعلیق فدراسیون هم آشکار. تازه همه روز تعلیق را هم می دانستند. اما همه نشستند و نگاه کردند تا فیفا پرید وسط و گفت تعلیق. حالا ملت شیر شدن و حرفای روشنفکرانه به هم نثار می کنند که آره حق مسلم حضور ما در رقابت های بیت المللی را گرفتند و این حرکت سیاسی بود و نا جوانمردانه بود و اصلا این خود کاپیتولاسیون هست و انواع دیگر اتهامات به فیفا و مخصوصا به سپ بلاتر و بن همام بیچاره. من در تلویزیون و شیوه اعلام خبر گفتنشون این مواضع را دیدم و تعجب نکردم به هر حال اگر تلویزیون نخواد این جوری عوام فریبی بکنه پس علی آبادی چه جوری می تونه راست ارست راه بره و جهان را احمدی نژادی کنه؟ اما وقتی تیتر روزنامه های امروز را دیدم فهمیدم که بعله دقیقا همانطوری که قبلا گفته بودم ابتکار عمل بدجوری دست دولت مردان محترم است.
فقط کسانی که می خواهند داستان این پست من را کامل کنند جای بن همام بگذارید البرادعی، بقیه داستان هسته ای هم که مشخصه ولی به خاطر اینکه ناقص نمونه به تدریج کاملش می کنند!

میم مثل مادر

میم مثل مادر در پله برقی!
# امروز بعد از دو سه هفته اي که از اکران فیلم ميم مثل مادر مي گذره موفق به ديدنش در يک سينمايي که حداکثر 10 نفر تماشاچي داشت، شدم. واقعا فيلم زيبا و تاثير گذاري بود. اصولا نه اهل تحليل و اين حرفا هستم و نه در اين چيزا تخصص دارم، ماجراي داستان هم تعريف نمي کنم تا مزه داستان از بين نره. فقط مي تونم بگم به نظرم فيلم پر معني و احساسي بود که اگر تا حالا نديديدش حتما بريد و ببينيدش. راستي اگر يه وقتي خواستيد بريد منم صدا کنيد شايد اومدم.
# بعد از اتمام فيلم از سينما خارج شديم و من راهم را از همراهانم جدا کردم و داشتم مي رفتم خونه. در شهر اراک يک پله برقي تازگی ها گذاشتن که بسيار معروفه و جزو افتخارات هر شهروند رد شدن از روي اونه تازه کار به رکود زني هم رسيده. منم هم واسه رکورد زني و هم به خاطر رد شدن از عرض خيابان مي خواستم از روي پل عابر رد بشم که احساس کردم يک نفر داره از پشت هل ميده، نگاه کردم و يک مادري را به حالت چادر زير بغل زده ديدم که داره با سر پايين و سرعت بالا ملت رو کنار مي زنه. کشيدم کنار تا مادر عزيز تشريفشون را بفرمايند روي پل. وقتي روي پله ها ايستاده بوديم ديدم اين مادر مذکور به بغل دستيش مي فرمايد: چقدر سرعت اينا کمه، متروهاي تهران خيلي سريعتره من خودم رفتم مترواي اونجا خيلي سريعتر از مترواي اراک ميرن بالا و پايين!!!!؟

ساواک-بسیج

حقیقتی شبیه افسانه ها
هر وقت صحبت از زمان انقلاب و قدرت ساواک می شه نکته ای من برش تاکید دارم و آن افسانه بودن نیمی از داستان هایی است که از ساواک تعریف می شود. به طور دقیق تر منظورم این نیست که ساواک قدرتی نداشته هدفم اینه که بگم ساواک مثلا کمیته ضد خلافکاری را در تهران داشته و حتی قدرت نفوذ در گروه های مخفی مثل مجاهدین خلق را هم داشته، اما به خاطر وجود فرضا کمیته صد خلافکاری در جو انقلابی آن روز ها اگر در شهری مثل اراک یا اصلا خود تهران و در بین جمع های کم اثرتر در جریان اصلی انقلاب اسم ساواک گفته می شد سریعا تصور داشتن بازداشتگاه های مخوف، جاسوسان فراوان در بین مردم (همون قضیه از هر سه نفر یکی ساواکیه) و غیره بوجود می آمد و این تصور باعث می شد همیشه نگرانی از بابت این غول بی شاخ و دم در بین انقلابی ها باشد.
مثلا پدرم که جزو بزرگ انقلابی های اراک بوده تعریف می کنه، این آخری ها در موقع تظاهرات یک گروه را جمع می کردیم می رفتیم جلوی ساواک فریاد می زدیم "مرگ بر شاه" بعدش دیگه چشمامونو می بستیم تا جایی که توان داشتیم با سرعت فرار می کردیم و می رفتیم توی کوچه پس کوچه ها تا مثلا به رگبار نبندنمون. و خیلی تعریف های مشابه از ترسی که ساواک در اراک در جمع انقلابی ها به وجود آورده بوده. اما وقتی ساواک سقوط می کند و تحویل دار و دسته پدرم می شود، تنها سه تا کلت و یکی یا دو تا کلاشینکف توی ساواک پیدا می کنند و تازه در جریان انقلاب حتی یک تیر هم از آن ها خارج نشده بود. در مورد بازداشت گاه و این حرفا هم فقط حرف بوده و چیز خاصی وجود نداشته. معمولا کسانی هم که گیر ساواک می افتادن چون بلاخره هیجان و اضطراب داشته اند هر کاهی را می دیدند خیال می کردند که کوه است و نتیجه را هم در بین مردم همان گونه که تصور می کردند میگفتند. البته تاکید می کنم نمی خوام بگم ساواک قدرتی نداشته، چرا داشته ولی در آن حدی نبوده که انتظار می رفته و نتیجه تبلیغات زمانش بوده.
حالا امروز داشتم از جلوی مسجد محلمون رد می شدم که از روز تاسیسش پایگاه بسیج به نسبت فعالی هم داشته،(البته ساخته شدن این مسجد و ماجرای زمین غصبیش و نقش بسیج در آن، داستان ها دارد حالا بماند) دیدم به مناسبت سالگرد تاسیس پایگاه بسیج این مسجد کلی پارچه و کاغذ زدن در و دیوارش و در اکثر این کاغذ ها به یک جمله تاکید دارن:"مقام معظم رهبری: بسیج حقیقتی شبیه افسانه هاست".
گفتم که واقعا گل گفتی، حیف که این حرف را زمان شاه در مورد ساواک کسی نگفت.

گرکانی

بد اخلاقی دینی
تا به حال درباره اخلاق اسلامی و موضوعات وابسته به آن مطالب زیادی شنیده و خوانده ایم. در کتاب های بسیاری از افراد زیاد و تفکرهای متفاوتی به این مسئله پرداخته شده است. اما این آقای آیت الله گَرَکانی که از علمای فاضل و با حسن شهرت (!!) بسیار در میان همشهریان اراکی می باشد!، باب جدیدی در علوم دینی را گشودند. بد اخلاقی دینی، به هر حال حرف جدیدی است و من هم طرفدار انواع و اقسام ابتکارات چه بهتر که این ابتکار را یک همشهری زده باشد.
امروز روزنامه اعتماد ملی با بردن تیتر "تخریب یک بد اخلاقی دینی است" در صفحه اول که مربوط به مصاحبه با آقای گرکانی از اعضای فعلی و البته آینده مجلس خبرگان رهبری است به موضوع انتخابات مجلس پرداخته و به نظر من در کنار بیانیه ملی مذهبی ها (+) به چیز کامل و مفیدی تبدیل می شه و ئیگه تکلیف مشخص می شود.
دیگه عرضی نیست جز اعلام حمایت پنگوئن در جریان انتخابات رقابتی خبرگان، از حزب (راستی در جامعه اسلامی حزب وجود ندارد) نه گروه (علمای اسلام اهل گروه بازی نیستند) پس جریان (در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه فقط یک جریان وجود دارد که شامل همه خودی هاست) اصلا ولش، نمی دونم چی چی نخبگان حوزه و دانشگاه به طور کاملا داوطلبانه و مردمی.

خپل

یاد آوری دوران خوش تحصیلات ابتدایی و دوستی های سراسر صداقت و یکرنگی با دیدن دوستی صمیمی از آن دوران، بسیار لذت بخش است. "خپل" دوست عزیزی که سالیانی از شهر ما کوچ کرده بود و خبری از او نداشتم، امروز بعد از مدت ها خاطرات شیرین دوران دبستان را برایم زنده کرد. روز های زیبا با دوستی های دلچسب.
یاد باد آن روزگاران، یاد باد.

شهادت امام صادق

سه نکته در شهادت
چند روزي بود کامپيوترم خراب شده بود و نمي تونستم بیام اينترنت و چون که امروز امتحان داشتم وقتی هم براي درست کردن آن نداشتم. تا بلاخره حالا درستش کردم و مشکل اينترنت برطرف شده. به همين دليل اين پستي که امروز مي خواهم بگذارم مناسبتش براي ديروز يا پريروز هست .
تا به اصل مطلب نپرداخته ام شهادت امام صادق(ع) را هم تسليت مي گم.
# در همین روزا به مناسبتي که تسليتش را گفتم مجلس روضه خواني در منزل يکي از آشنايان برقرار بود و روحاني باتفکرات سنتي بالاي منبر، عوام الناس را ارشاد می فرمودند. در حين ارشاد به موضوع موسيقي رسيد و مشغول اثبات حرام بودن آن بود تا به يک مثال از نظر من ناب رسيد، واقعا اين مثال از جهت ابتکار و تازگي که داشت خيلي برام جالب اومد.اين حاج آقا مي فرمايند که : "موسيقي و مواد مخدر هر دو شيطانند و موسيقي هم مثل ماده مخدر اگر کسي به آن گوش دهد ديگر نمي تواند آن را ترک کند و همان احساس را هنگام ترک موسيقي دارد که يک معتاد هنگام ترک مواد و همان اثري را بر بدن و روح انسان دارد که مواد مخدر بر روح و بدن انسان" البته توضیحاتش خیلی کامل تر و با جزئیات بیشتری بود و من خلاصش رو نوشتم تازه وقتی داشت حرفش رو ادامه مي داد یه دفعه داغ دلش تازه شد و گفت:" متاسفانه اين شيطان به جيب طلبه هاي ما درون حوزه ها هم راه يافته است" (احتمالا اینجا باید صدای گریه و زاری حضار را شنید)!
# فکر کنم جمعه، راديو روشن بود و من هم مشغول کارهاي خودم بودم و يک آخوند هم در راديو مشغول ابراز ارادت. وجدانا هم نسبت به بقيه آخونداي راديو تلويزيون خيلي بیراه حرف نمي زد. یه چيزي گفت که واسه من خيلي جالب بود روايتي را ار امام صادق نقل کرد به اين مضمون: "امام صادق يکي از معايب حکومت اموي را اين مي دانست، که امويان اجازه تبليغ دين را در جامعه مي دادند ولي اجازه تبليغ شرک را نمي دادند". از نظر من خيلي حرف قشنگ و مهمي است متاسفانه اون آخونده هيچ اسمي از منبع روايت نبرد تا بلکه بشه اصلش را پيدا کرد و با آب طلا نوشتش و زد در خونه بعضي از اين علماي اعلام!
# روايت ديگري هم از امام صادق اين چند روزا ديدم که بدجور براي حال من خوبه البته اگر با اين حرفا آدم بشم. توی این مایه ها:" سه چيز مانع موفقيت انسان مي شود، سستي اراده، نداشتن برنامه مناسب، کاستي در انجام کار".

انتخابات

انتخابات
#اولین تجربه انتخاباتی من در وبلاگستان موفقیت آمیز بود. کاندیدا هایی که در مسابقه بهترین وبلاگ بهشون رای داده بودم نتایج خوبی بدست آوردن، مخصوصا زیتون و کسوف. جناب پنگوئن تبریکات خود را به آن عزیزان اعلام می دارد و ان شا الله که آی پاد مبارکشون باشه.
شعار هفته: آی پاد ما یادت نره!

#دومین انتخابات هنوز تجربه نشده اما از قرار معلوم انتخابات شوراهاست. تا الان مقداری وضعیت انتخابات مشخص شده و صف بندی ها نیز تقریبا قابل تشخیص است. من اساس را بر شرکت در انتخابات گذاشته ام البته تا جایی که از اصول عدولی صورت نگیرد (اینجاهاست که اهمیت بحث بهمن مشخص می شود) یعنی انتخاباتی با حداقل امکانات در جهت قائل شدن حق انتخاب برای مردم. میزان اولیه اش را هم همین موضوع رد صلا حیت ها مشخص می کند.
در اراک، از اول کار که خیلی از شخصیت های کاری و مورد اعتماد کاندید نشدن و اون هایی هم که شدن در معرض تیغ شورای نگهبان هستند. اصلاح طلبان به صورت گسترده رد صلاحیت شده اند و مثلا جبهه مشارکت قسمت اعظم کاندیداهای اصلی اش را از دست داده و به همین خاطر شدیدا به دنبال رایزنی برای گرفتن تایید صلاحیت نامزد هایش است. نیروهای ملی مذهبی هم به صورت ضمنی از بخش مهم لیست مشارکت حمایت می کردند ولی تقریبا همه افراد مورد نظر آن ها تا الان جزو رد صلاحیت شده ها هستند جز معدودی. بقیه گروه ها هم فعلا توی همین حال و هوا تشریف دارن.
#سومین انتخابات که با دومی همزمان شده هم خبرگانه. حرف خاصی در مورد اون ندارم جز این که به نظر من موضوعی است صنفی و هیچ گونه امکان دخالت تاثیر گذار از سوی مردم در آن وجود ندارد.
.......................................
پنگوئن نوشت: این پنگوئن ها چه می کنند؟!!

دادکان

نمي دونم چرا توي مملکت ما پروسه ي همه اتفاقات بسيار شباهت به هم دارن.
آقا اين سازمان تربيت بدني هم رويي دارد ها. آمد اين دادکان را (که از سازماني ها بيش تر رو دارد) به خاطر عذر خواهي از مردم شريف و قهرمان و شهيد پرور ايران از کار برکنار کرد و البته به همراه برانکوي کافر غرب زده. وقتي ديدن بدجور گند زدن چون با سياست هاي کاملا سنجيده ابتکار عمل(!!!) را هم داشتن، گير دادن به برانکوي بدبخت که چرا قبل از اتمام قرارداد ايران را ترک کرده اي، و وقتي متوجه شدن طرف يه چيزايي حاليش است بي خيال شدن و پريدن به دادکان. حالا اين محمدآقا از اينا سرتق تر گفت گير مي ديد، بفرماييد اين شما و اين هم فيفا.
اول بروبچس علي آبادي جان (به هر حال يه ذره هم که شده بايد هواي هم ولايتي ها را داشت ديگه) گفتن فيفا هيچ غلطي نمي تواند بکند. بعد ديدن نه بابا مي تونه؛ گفتن بابا ما مثل خودتونيم و اصلا تو فدراسيون ها دخالت نمي کنيم، تقصير اين دادکان پدر سوخته است، و اون نبايد بدون استعفا ميرفت چون ما که اخراجش نکرده بوديم فقط يه نفر را گذاشتيم جاش!
حالا نه اینکه فکر کنید به خاطر ضرب الاجل فیفا به دلیل داشتن ابتکار عمل به محمدآقا فرمودن (بدون هيچ گونه التماس) استعفا بده و اين مدير ناموفق به صورت کاملا سرافرازانه استعفاي خود را تحويل داد و گفت زکي استعفا کشکي بود برید بقيه گند هايي رو هم که زديد يه کاريش کنید.
خلاصه بقيه داستان هم که معلومه ديگه مثل هميشه ...
حالا عزيزاني که به وبلاگ من سر ميزنن با تغيير اندکي در داستان بالا مثلا جاي سازمان تربيت بدني بزارين دولت و جاي علي آبادي جان بزارين احمدي نژاد (يا لاريجاني، خيلي توفير نداره) يا مثلا حق دخالت در فدراسيون ها را با مذاکره عوض کنيد و از همه مهم تر با در نظر داشتن ابتکار عمل دولت ايران برابر جهان استکباري شرق و غرب در پرونده هسته اي بقيه نقش ها را هم جايگذاري کنيد.
حالا نتيجه چي شد؟

ساعت برنارد

ساعت برنارد و نکته ای بر تحریم

*الان دیدم تلویزیون داره "ساعت برنارد" را پخش می کنه. چند سال پیش که این برنامه پخش می شد خیلی ازش خوشم می آمد. یعنی راستش از تخیل داشتن چنین ساعتی. خیلی احساس جالب و مهیجیه داشتن چنین ساعتی. ایجاد توقف در زمان. کنترل زمان همیشه از آرزو های مشترک اکثر افراد بشر بوده، اگر تا به حال به آن دسترسی پیدا نکرده حداقل می تواند آن را تصور کند! من هم چنین تصوری را دوست دارم.

*آقای لاریجانی فرموده تحریم بر زندگی مردم تاثیر ندارد. خوب به نظر من راست می گه. واقعا ملتی که الان 25 سال است از سوی آمریکا تحریمه مگه چه اتفاقی تا حالا برایش افتاده. واقعا ملتی که 6 سال جنگ بیهوده خودی هایش بر او تحمیل کردند چه اتفاقی برایش افتاد که حالا با تحریم سازمان ملل برای او بیافتد. کشته شدن ده ها هزار نفر سالیانه در حوادث زمینی و هوایی و ریلی و دریایی، کشته شدن صدها هزار نفر (بلکم میلیونها) در جنگ های بی دلیل، دست و پا زدن در تورم اقتصادی و بی فرهنگی و سیستم مدیریتی فاسد و خیلی چیز های دیگر چه اهمیتی دارد مهم این است که تحریم (متاسفانه اون هم از نوع بی فایده) بر زندگی مردم تاثیر ندارد، حالا در یک جامعه جز زندگی مردم اون جامعه چه چیزی وجود دارد تا تحریم بر آن اثر بگذارد؟ فکر کنم لابد آقای لاریجانی می داند.


*یک پستچی هست که برای ما حقوق بازنشستگی پدرم را می آورد. این دفعه که حقوق آورده بود می گفت رفیقش ماهه پیش موقع تقسیم حقوق ها جلوی خانه ملت یک تراول 100 هزار تومنی زیادی به یکی از آن ها داده و متوجه آن نشده و حالا بیچاره به خنسی خورده که از کجا پولش را تهیه کنه. پرسیدم طرفی که 100 هزار تومن مفتی گیر آورده پیداش نشد. گفت نه بابا ملت اینقدر حروم خور شدن که ...

شیرین عبادی

جایزه مهم
راستش مي خواستم درباره چيز ديگري بنويسم اما خبر اعطاي لژيون دونور به شيرين عبادي ذهنم را منحرف کرده به سمت ديگري.
روزي با دوست نسبتا خوش فکري صحبت مي کردم البته اين دوست سياسي نيست و از روشنفکري و اين حرفها هم اصلا سر در نمي آورد. خلاصه حرف دولت اصلاح طلبان بود که يک دفعه گفت يکي از اشتباهات دولت خاتمي حضور معاونش (ابطحي) در مراسم استقبال شيرين عبادي بود!
شايد بگيد اين حرف يک آدم عوام ساده است و چه ارزشي داره، ولي من بارها اين نوع برخورد را از افراد گوناگون در زمان هاي مختلف ديده ام. هر وقت که خواستم اسمي از شيرين عبادي بيارم فورا بحث به سمت مسلمان بودن يا نبودن او کشيده شده، و تازه زماني که راضي شان کردم بر اساس احکام اسلام هر کس ادعا کند مسلمان است ما حق ترديد در اين موضوع را نداريم، بحث به غربي بودن او کشیده مي شود. و حرف هاي بيهوده و اعصاب خورد کن دیگر.
زماني که البرادعي جايزه نوبل را برد يادمه اکترا با يادآوري جايزه عبادي مي گفتند آمريکا اين جايزه ها را به عوامل خودش مي دهد تا مردم را مايوس کند، حالا چه ربطي دارد، من يکي که در اين مورد نتوانستم حتي يک نفر را راضي کنم.
با سلسله برخوردهاي بسيار ساده و بعضا بي اهميتي که عبادي بعد از دريافت جايزه نوبل از خود نشان داد به راحتي اين اجازه را به حزبل هاي محترم داد تا با از اهمیت انداختن جایزه صلح نوبل به تخريب چهره او در جامعه بپردازند و الحق که در اين مورد بسيار موفق هم ظاهر شدند.
البته اين اقدامات نکات جالبي هم برای من داشت مثلا وقتي که مي بيني يک نفر که در خانواده اش و از سوي نزديک ترين کسانش حجاب رعايت نمي شود از اين موضوع هم شکايتي ندارد و اصولا آدم مذهبی نیست، به دليل بي حجاب بودن وحتي دست دادن با نا محرم (موضوعي که بر عکس حجاب از نظر فقها(استفتائات س616) حداقل حرام نیست) او را تکفير مي کند، نشان دهنده قدرت عرف هاي اجتماعي بين مردم است.
متاسفانه نوبل عبادي مي توانست نتايج مطلوب تری در جامعه داشته باشد که به نظر من از دست رفت، حداقل در کوتاه مدت.
.......................
پنگوئن نوشت1: توی فلسطین چه خبره؟ از قرار اسرائیل دوباره بدجور داره قتل عام می کنه. خدا به خیر بگرداند.
پ.ن2: دموکرات ها بلاخره برنده انتخابات شدند. یه جورایی تبریک داره. حداقل چند سالی خیالمان از بابت جنگ راحت می شود.

دویچه وله

حدودا یک هفته تا پایان زمان رای گیری مسابقه دویچه وله باقی مانده است. در این مدت طی شده شیوه برگزاری و داوری مسابقه انتقادات زیادی بین وبلاگ نویسان فارسی به وجود آورده، کار به تحریم واین جور چیزها هم رسیده است. اکثرا نقد های خود را نوشته اند و حتی بعضی ها نوشتن درباره این مسابقه را کسر شان برای خود پنداشته اند.
در هر حال این مسابقه در حال برگزاری است و اولین سال هم نیست که برگزار می شود، به نظر من اکثر انتقادات مطرح شده کاملا درست است ولی به هر حال این مسابقه بین وبلاگ های فارسی برگزار می شود و لگد زدن و از اهمیت انداختن آن کار مناسبی نیست. می دانم نقایص خیلی است اما فکر می کنم جای از بین بردن این مسابقه باید با فشارهایی که بر دویچه وله می توان وارد آورد برای بهبود آن در سال های آینده تلاش کرد. خراب کردن خیلی آسان است اما حیفه کاری را که در حال انجام است ولو با کاستی های زیاد خراب کرد باید کمک کرد تا نقص ها بر طرف شود.
خوشبختانه از بین 10 وبلاگ معرفی شده در مرحله نهایی بخش فارسی پنج تای آن ها از وبلاگ هایی است که مدت ها پیوسته می خوانمشان، البته بقیه وبلاگ ها هم مورد گذر من واقع شده اما هیچ وقت من را مجذوب خود نکرده اند. حالا مشکلی که واسه من پیش می آید رای دادن به یکی از آن ها بود، انتخاب یکی از بین پنج تا کمی مشکله (البته یکی شون از اول تحریم کرده بود پس می شه چهارتا). ولی من انتخابم را کردم و به دلایل سیاسی (البته از نوع وبلاگ شهری اش) به زیتون رای دادم. با تعداد رای هایی که آورده بود قابلیت بیش تری برای رقابت با صدر جدولی ها دارد. پس رسما من هم وارد ستاد انتخاباتی زیتون می شوم. شما هم وارد شوید، شاید بتونیم ازش قول بگیریم اون آی پاد (شایدم لپ تاب) رو برای یک روز هم که شده، به هر کدوممون بده تا باهاش کلاس بذاریم.
راستی در قسمت بهتری وبلاگ به وب نوشت، پادکست به هفتگی، گزارشگران بدون مرز به کسوف هم رای دادم. حالا به اینا نمی گن فامیل بازی...!!!
............................
پنگوئن نوشت1: از انتقادات اساسی که به مسابقه دویچه وله وارده یکی نبود معیار برای رای به وبلاگ برتره و دیگری رای دادن بر اساس دوستی و فامیل بازی و این جور چیز ها.
پ.ن2: فایده دیگر رای دادن به زیتون معلوم شدن هویت حقیقی اش است. بلاخره یکی باید اون آی پاد را تحویل بگیره دیگه!

13 آبان 85

روز خیلی خوب
پنگوئن: 13 آبان روز خیلی خوبی است. چرا خیلی؟
قلیدون: چون در این روز لانه جاسوسی تسخیر شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون دولت موقت پس از آن استعفا داد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون اسناد جاسوسی خیلی ها رو شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون امام در این روز به ترکیه تبعید شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون دانش آموزان در یک سالی در این روز تظاهراتی کردند و تیر اندازی شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون روز ملی مبارزه با استکبار جهانی است.
پنگوئن: نه
قلیدون: آهان فهمبدم چون روز تولد پنگوئن است.
من: خنگه (البته ببخشید ها با قلیدون هستم) تاریخ تولد پنگوئن که دقیق معلوم نیست، تولد وبلاگش هم هنوز 2 ماه نگذشته از آغاز به کارش، همانطور که قبلا گفته بودم امروز روز تولد من هست و در نتیجه 13 آبان روز خیلی خوبی است.

علی دایی

اول از همه به تمام استقلالی ها تسلیت می گم واقعا شانس آوردند بیش تر از 2 تا گل نخوردند خودش جای شکر دارد.
دوم از همه موضوع مهمی فعلا بیش از بقیه چیز ها دارد دماغ می سوزاند و آن سرمربی تیم صدرنشین جدول و آقای گل لیگ تا هفته هشتم می باشد. می دونید کی رو می گم؟ رجوع کنید به اس ام اس های 4 یا 5 ماه پیشتون حتما اسمشو می بینید. ولی خودمونیم ها طرف عجب آدم عجیب و با اراده ای هست ... خوش به حالش

اسنادلانه جاسوس

اسناد!!!؟
امروز 12 آبان است و یک روز تا 13 آبان باقی مانده. صبح از بد شانسی یا خوش شانسی فقط صحنه خداحافظی مجری برنامه رهیافت را با بینندگانش دیدم که این هفته پرداخته بود به اسناد لانه جاسوسی و دو مهمان داشت ازقرار یکی معصومه ابتکار بود اون یکی رو هم نشناختم.
روزگار جالبی داریم در پست قبلی نوشتم تاریخ در کشور ما بارها تکرار شده یکی هم همین 13 آبان است و ماجرای عباس ها. سال 58 این یکی عباس که تفکرات آن موقعش در اوج قدرت بود یکه تازی می کرد آمد با همین اسناد مورد بررسی برنامه رهیافت پدر این عباس (+،+) را در آورد و چه تهمت ها که به او و سایر اعضای دولت موقت که نزد. ولی همین تجربه خیلی زود یه چیزی تو مایه های 20 سال بعد و جالب با همون اتهام که سر عباس قبلی آورده بود یعنی جاسوسی در همین 13 آبان و اسنادی مشابه بر سر خودش آمد.
جالب نیست، یکی از توصیه های من به هر کسی که از این ورا رد می شود، سر زدن به وبلاگ عباس عبدی است. کسی که در حال حاضر راهی جز وبلاگ نویسی برای بیان نظریات عقاید و خاطراتش پیدا نکرده!!
دیدن چگونگی برخورد او با 13 آبان خیلی چیز ها را نشان می دهد. آیا معتقد است آن حرکت اشتباه بود یا نه آن را در زمان خودش کار بسیار درستی می داند؟ نمی دونم، فقط می دونم همان هایی که الان عباس را به جاسوسی متهم می کنند در 20 سال آینده حداقل می توانند همین بهانه را بیاورند، نمی توانند؟؟

مصاحبه شاه با فالانچی

و من خیلی خیلی مذهبی هستم!
واقعا چرا مردم ما از تاریخ تجربه نمی گیرند؟ آخر چقدر یک تجربه را عینا تکرار کنیم. این مصاحبه شاه را با فالانچی بخوانید، البته می دونم خیلی ها آن را قبلا خوانده اند اما تکرار در این مورد جایز است.
حرفای اون موقع شاه را بگذارید بقل دست حرفای الان مصباح. فقط فرقش اینه شاه مجبور بود خودشو مسلمون مذهبی معتقد هم نشون بده. ولی ای وای از دست این اطرافیان، بیچاره ها مثل اینکه جز حلیه المتقین و داستان های مفاتیح الجنان منبع دیگری برای شناخت اسلام سراغ نداشته ان تا به این شاه بی نوا نشون بدن، حداقل اراجیف نبافه.

ای بارون

ای بارون
امروز هم چون روز های اخیر زمین مورد لطف آسمان قرار گرفت.
به شکرانه ایزد توانا فصل خزان بارانی را نظاره گریم.
الهی، بر ما نعمت می دهی، قدرت شکر آن نیز ده.

ببار ای بارون ببار با دل و گریه کن خون ببار ** در شب آن تیر چون زلف یار بهر لیلی چون مجنون ببار
دلا خون شد خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار ** به سرخی لبای سرخی یار به یاد عاشقای این دیار
..........................
پنگوئن نوشت: این ترانه را با صدای زیبای شجریان می توانید در قسمت طربستان وبلاگ ملکوت پیدا کنید.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.