بلد نیستم

بلد نیستم
سه نفر بودند. یکیشون دو سه ماه از او کوچکتر بود و اون یکی دو سال. بازی با اونا خیلی خوب بود، اما دیگه خسته شده بودم. تمام تلاشم را می کردم تا یه نخ بگیر بنشون بدم دستشون. همه حربه هایم به بن بست می رسید. تا اینکه با یک کارتون راضی شدند. من خوشحال از این که می تونم لحظاتی به آرامی استراحت کنم برای اینکه کار محکم بشه، گفتم: تا زمانی که "باباهاتون" صداتون نکردند بلند نمی شید. نفهمیدم جمله ام کامل شد یا هنوز ادامه داشت اما او با صدای دلنشینش گفت: "من که بابا ندارم". یک لحظه فقط سکوت بود تا خودش ادامه داد:"منو داداشم و مامانم آوردن اینجا".
این موضوع رو می دونستم. آخه بابای او یکی از نزدیک ترین کسانم بود، اما چرا این جمله از دهانم پرید؟ نمی دانم!
اونجا بود که فهمیدم، هنوز بلد نیستم چگونه با یک بچه چهار ساله باید برخورد کرد. فقط همین.
....................................................
پنگوئن نوشت: همین الان که می خواهم این متن رو پابلیش (تالیف) کنم. آسمان شهرمان را تگرگ بسیار شدیدی فرا گرفته، دونه های تگرگ هر کدام اندازه یه نخود است! من که تا به حال همچین چیزی اونم با این شدت ندیده بودم.

سوالات توهین آمیز

توهین آمیز
موضوع سوالات آزمون گزینشی معلمان را که حتما شنیده و یا خوانده اید. در هر صورت چند روزی است که هر روز جزو یکی از تیتر های صفحه اول روزنامه هاست. رادیو و تلویزیون هم برخورد کرده. نمایندگان مجلس هم که پیشرو بودن در برخورد با این توهین ها. در جامعه هم همه درباره اش صحبت می کنند. تا دیروز سوالات را نخوانده بودم، یعنی اساسا خیلی کنجکاو نبودم که ببینم چیست. اما بلاخره من هم با متن سوالات برخورد کردم و آن ها را خواندم. حالا که این ها را خوانده ام تعجبم چند برابر شده. اول از همه مشخص کنم در این که این گونه سوالات تحت هر عنوانی توهین به رسالت پیامبر(ص) است شکی نیست. ولیکن یه چیز واسه من خیلی جالبه، مخالفان با این سوالات. به جر عوام مردم، نمایندگان اصولگرا و بخشی از روحانیون و البته به علاوه روشنفکران و نوگرایان دینی. تکلیف این گروه های آخری تقریبا مشخصه و اون رو می شود در تشیع علوی و صفوی دکتر شریعتی جستجو کرد. اما تعجب من از کسانی است که وقتی می خواهند یک کتاب "معتبر" روایی معرفی کنند می گن بحار الانوار علامه مجلسی. این سوالات ممکن است برای من و کلا کسانی که خیلی در عالم روایی (مخصوصا از نوع صفوی) داخل نیستند عجیب و غریب باشه، اما اون هایی که به هرچیزی که اسمش روایت باشه اعتقاد دارند با چه استدلالی این سوالات را توهین آمیز می دانند. آیا تا به حال این روایت به گوش آن ها نخورده که پیامبر هنگام بول و غائط غیب می شدند. که حال این سوال را توهین آمیز می خوانند. شاید بشه گفت چون به درد امروز مردم نمی خوره نباید مطرح می شد، اما نمی شه گفت توهین آمیز. تا به حال روایات زیادی با این قبیل مضمونات از طریق منبری های محترم به گوش من رسیده و الحمدالله همه شان را از گوش دیگر به همراه خنده ای از روی تاسف خارج کرده ام. همگان با کتاب حلیه المتقین (باز دوباره از علامه مجلسی، اصلا ایشون به عنوان نماد و بزرگ تشیع صفوی شناخته می شوند) آشنا هستند. آیا داخل آن کتاب کم از این جور روایات می توان یافت. دیگر لازم نیست که هر صد و ده جلد بحارالانوار را بخوانید تا به عمق موضوع برسید. حقیقتا چون دیر به اهمیت موضوع پی بردم خیلی به عکس العمل ها دقت نکرده ام. اما خیلی دوست دارم برخورد روحانیون دینی (تکلیف عالمان جداست) رو ببینم. البته عده ای دولتی هستند و عکس العمل آن ها مشخص است (تازه در بین همین ها هم هنوز مثلا من اسمی از مصباح نمی بینم، راستش به نظرم همه آتیش ها کاملا آگاهانه از زیر گور دار و دسته ایشون بلند شده). ولی مهم نحوه برخورد طیف سنتی حوزه با این جو جامعه است. آیا اینان هم به مانند همسانان حکومتی اشان به دلیل بی ربط بودن سوالات با رسالت پیامبر و نداشتن هیچگونه ارتباطی با مسائل امروزی مسلمین به برخورد برمی خیزند. یا نه بر مرام خود باقی می مانند و هر روایتی را به دلیل آن که محتمل است از معصومی باشد توجیه می کنند و ترویج. نکته مهم تر آیا این مخالفت از روی مصلحت است یا واقعا به این نتیجه رسیده اند که در صحت خیلی از روایات (حتی اگر از سوی بزرگانی مثل مجلسی و قمی نقل شده باشد) می توان شک کرد. در این موضوع یک چیز برای من مشخصه آن اینکه کسانی که این سوالات را مطرح کرده اند دو حالت بیش تر نمی توانند داشته باشند: یا دشمنان بسیار دانا هستند و یا دوستان کاملا ابله.
............................................
پنگوئن نوشت: اگر از فردا دیدید که عوامل اصولگرای حکومت دارند صحبت های احمدی نژاد درباره قطار هسته ای را تفسیر وتعدیل می کنند تعجب نکنید!

"حتی روزی که به من از فاصله دو متری تيراندازی کردند، اين غريزه‌ام بود که نجاتم داد . برای اين که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تيرش را خالی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام «رقص سايه» معروف است و در کمتر از يک ثانيه قبل از اينکه او قلب مرا نشانه کند، جا خالی دادم و گلوله به شانه‌ام خورد. يک معجزه ، من همچنين به معجزات نيز معتقدم . وقتی که شما فکرش را می‌کنيد که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شده‌ام؛ يک بار روی صورتم، يک بار در شانه‌ام ، يک بار در سرم‌، دو تا در بدنم و آخرين گلوله که به واسطه گيرکردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد...من خودم را با اين خيال آرام کرده‌ام که اين دردها دست تقدير بوده است. شما نمی‌توانيد در مقابل سرنوشت بشوريد، وقتی که شما موريتی را برای تمام‌کردن داريد..."
این ها حرف های پنگوئن نیست. بلکم که جناب آقای شاه مخاوع حدودا 30، 40 سال پیش فرموده اند. اما مناسبتش را کسانی که برنامه امشب جناب آقای ناطق نوری را دیده باشند می فهمند. مخصوصا اگر به آخر های برنامه رسیده باشند، آن جا که حرف از مسجد ابوذر بود و ترور و 10 سانتیمتر این طرف و پنج سانتیمتر اون طرف تر و بیمارستان و در آخر "برای کاری مانده ام".
فقط همین. اگر احیانا برنامه امشب را ندیده اید، این جمله و کلا این جملات را حفظ کنید. حتما این روز ها یا در آینده نزدیک زیاد با این جور عبارات مواجه خواهید شد، همانطور که تا به حال زیاد مواجه شده ایم.

# اینجا(+) احکام صادره برای سه تن از اعضای جنبش دانشجویی را نوشته. در نوع خود حکم های سنگینی است. بعد از دانشجویان ستاره دار و حکم بعضی ها مثل امین زاده، کاروان قربانیان دانشجو هنوز هم عضو می پذیرد. باید منتظر ماند و دید. البته فراموش نشود انتظاری به سبک اعتراض.

# خبر دستگیری همسر احمد باطبی هم از اون خبرهاست. ان شاءالله ایشون به زودی آزاد می شوند. اما این نشون می ده از قرار معلوم حکمای مملکت دیگه خیلی تحمل این قبیل آدم های سیریچ را ندارند و آن ها باید بیشتر مواظب خودشون باشن.
واسه باطبی احترام زیادی قائلم. زمانی که موج اعترافات تلویزیونی و غیر تلویزیونی دانشجویان بعد از 18 تیر به راه افتاد او تن به همچین کارهایی نداد (البته آن هایی هم که دادند مقصر نبودند) و تا امروز برای چنین جسارتی حبس را تحمل می کند. خدایش یاری اش دهاد.

# خوب باید پیش بینی هم می شد. جناب آقای شهرام جزایری فرار از خودشون در وکردند. مطمئنم اون ور آب هم به ایشون خوش خواهد گذشت همان طور که این طرف برایش چنین بود. حقیقتش تا خبر فرار شهرام خان را شنیدن یاد داروی نظافت سعید جان امامی (اسلامی) افتادم. دلیلش رو هم احتمالا نمی دونم!

# مهلت 60 روزه شورای امنیت تمام شده است. حالا می گن دو روز هم تمدید شده. چه فایده، این دو روز هم مانند اون شصت روز می گذره. مگه این جوری نیست؟!

هنوزم می گن جنگه؟

هنوزم می گن جنگه؟!
از طرف عزیزان خارج نشین خبرهای بدی می رسد. حرف از جنگ قریب الوقوع و این قبیل اتفاقات ناگوار. نمی دونم چرا در داخل کشور اصلا خبری نیست. هیچ عمل یا عکس العملی از سوی مردم و دولت صورت نمی گیره. من قبلا هم گفته ام از بابت جنگ حداقل یه سه چهار سالی خیالم راحته، با این حال وقتی رفتار های احمدی نژاد و بوش را در کنار هم و در راستای ایجاد فشار بر داخل و نا امنی در جهان می بینم، نمی تونم مطمئن باشم خیلی هم خبری نیست.
ما یک همچین تهدیداتی را بارها در طول تاریخ داشته ایم. مثالش در تاریخ معاصر، زمان دولت ملی مصدق است. در آن زمان کشتی های انگلیسی در خلیج فارس و به حال آماده باش بودند، ولی هیچ اتفاقی نیافتاد! تازه ملت به خواستشون هم رسیدن. اما می دونید چرا؟ چون آن موقع کسی مثل دکتر مصدق زمام امور را داشت،او که توانست با حربه قانون در برابر قلدرها مقاومت کند. اما الان چی؟ احمدی نژاد با افتخار می گه قانون بین الملل کشکه، بارها هم گفته!
می دانم در بازی قداره کش ها آن برنده است که بیشتر زور داشته باشد.در بازی قانونمند ها او برنده است که قانونی عمل کند. اما در بازی قداره کش با قانونمند کسی برنده نهایی خواهد بود که حرف حق را بزند.
در این شرایط باید به چه امیدوار باشیم. شاید دموکرات ها مانع جنگ طلبی اطرافیان بوش شوند. شاید نظام ایران از قلدر بازی دست بردارد و با ابزار قانون برای دست یابی به این حق مردم تلاش کند. و خیلی شایدهای دیگر... . اما همه اینا شاید است... .
تازه آخرش چی جنگ نشد، تحریم که در راهه.

تعلیق تیم استقلال

مشی استقلال
همه از ماجرای تیم فوتبال استقلال حداقل به طور اجمال با خبر شده اند. عکس العمل ها و برخوردهای افراد مسئول و غیر مسئول هم در این چند روزه در صدر اخبار ورزشی و حتی غیر ورزشی بوده.
دیروز اردشیر لارودی (ورزشی نویس) مطلبی در روزنامه اعتماد نوشته بود که تمام این عکس العمل ها را خلاصه می کرد در دو جمله:" اول به انکار همه کاستی ها می پردازند. دوم یکی دو نفر را به عنوان مقصر دراز می کنند." والسلام. هر اتفاقی که این چند روزه افتاده در راستای همین مشی بوده. همانطور که الان بعد از اعلام کردن این که همه این قضیه سوتفاهم است و اصلا خبری نیست و سر وقت پست (!!؟!!) شده، حالا وارد مرحله دوم شده اند و کاملا مجدانه به دنبال مقصر یا مقصران می گردند. آقای نجف نژاد (دلم واسش می سوزه بیچاره از دنیا بی خبر باید جواب عالم و آدم رو بده!) کمیته حقوقی تشکیل داده اند برای یافتن مقصر و یا مقصران. تازه تصمیم به محاکمه اینان هم دارند؟!. یواش یواش کاندیداهای مقام مقصری هم اعلام می شوند. از قلعه نویی و ترابیان ویونگ وبن همام و صفایی فراهانی و اداره پست و آبدارچی باشگاه گرفته تا فلان شرکت نمی دونم چی چی سازی که یکی از سرمایه گزارانش اسرائیلی است واز قضا جزو اسپانسرهای مسابقات هم می باشد.
الحمدالله این وسط هیچ کی به سازمان تربیت بدنی گیر نمی ده. بلاخره اگر نظارت مدبرانه آقای علی آبادی نبود الان یک مشت آدم از وزارت وامونده که نمی اومدن توی هیئت مدیره استقلال و پرسپولیس تا این گندها رو بزنن. وضعیت فوتبال مملکت این نبود که. الان نصفی از فدراسیون ها بعد از چندین ماه با سرپرست اداره نمی شد که...
راستی نکته رو دارید، هنوز صدا و سیما (حداقل در اخبار ورزشی شبکه سه که من دیدم) آقای هاشمی را به عنوان سرپرست و شخص اول فدراسیون فوتبال معرفی می کنه. جدا از این که در حال حاضر اساسا همچین مقامی از نظر حقوقی و عرفی در فدراسیون وجود دارد یا نه، اصلا خبری از صفایی فراهانی نیست. فکر کنم اونم ممنوع تصویر باشه! الله اعلم.
فکرم نکنید این اتفاقا فقط توی ورزش این مملکت می افته ها، یه ذره به اطراف نگاه کنید مشابه آن را در سایر امور کشوری خواهید دید.

یه چند روزیه اصلا حس نوشتنم نمی آد. دلیلش رو هم نمی دونم، تا به حال چند موضوع برای نوشتن به ذهنم رسیده اما حال نوشتن هیچ کدومشونو ندارم. به هر حال این جوری شده دیگه!
البته دنیا همچنان سر جاش است. همه ارکان نظام به انجام وظیفه خودشان کما فی السابق به طور احسن مشغولند. سیاست های هسته ای مثل این که یه خورده داره معقولانه تر می شه. آقای لاریجانی شدیدا مشغول شده. رهبر که خودش یه چند ماهی است مستقیما داره اوضاع رو به دست می گیره، به این ور و اون ور نماینده می فرسته. آقای احمدی نژاد هم تازگی ها هیچ خبری ازش نیست. تیم استقلال در راستای مدیریت کامل و جامع حاکم بر ورزش ما به مانند سایر ادارات مملکت، از مسابقات آسیایی حذف شد. اما نگرانی ندارد در آینده نزدیک در نتیجه مجاهدت های رئیس سازمان تربیت بدنی دوباره استقلال به بازی ها برمی گردد. هوا هم خیلی خوبه. دیروز اینجا (اراک) بارون ککی آمد و پسبندش هوای امروز عالی بود. ترافیک هم توی این شهر فسقلی بیداد می کنه. راستی جشنواره فیلم فجر هم تمام شد.
همین.

تخریب

تخریب
# یه چند روزیه از فلسطین (یا اسرائیل یا فلسطین اشغالی) خبر می رسه اسرائیلی ها دارن گاماس گاماس ساختمان مسجدالاقصی را یه کارهایی روش انجام می دن. حالا جدا از تمام مسائل تاریخی و ارزشی که این بنای نمی دونم چند صد یا هزار ساله داره یه موضوعیه که فکر کنم قضیه از اون جا آب می خوره.
اطلاعات من نسبت به مسیحیت و دین یهود بسیار کم است، اما روزی یکی از آشنایان که جدیدا بر روی مسئله مسیحیت مشغول انجام تحقیقاتی است، برای ما داشت در مورد بیت المقدس توضیح می داد که لپ کلامش این بود. یهودی ها (از نوع صهیونیست هاشون) به این موضوع اعتقاد دارند که باید جای این ساختمان فعلی در بیت المقدس یک هیکل مقدس قرار بگیرد (جزئیاتش یادم نیست). خلاصه سر همین قضیه است که صهیونیست ها تا به حال بسیار تلاش کرده اند دست به تخریب ساختمان بزنند، اما دو مشکل فلسطینی ها و جامعه جهانی مانع بوده. از طرف دیگر شاخه ای از پروتستان ها هم به همچین موضوعی اعتقاد دارند، که زمانی که این هیکل مقدس در جای فعلی مسجدالاقصی ساخته شود مسیح ظهور خواهد کرد.
اما اینجا یه مشکلی بوجود آمده، آقای بوش و همراهان نئوکانش از قضای روزگار دقیقا معتقد به همون شاخه ذکر شده پروتستان هستند. و همین باعث شده افراطی های صهیونیست قدرت پیدا کنند و دست به یه همچین کارهایی بزنند. اگر یادتان باشه پارسال یا پیارسال بود که هر هفته افراطی های اسراثیل می گفتند آخر این هفته مسجدالاقصی را خراب خواهیم کرد و مسلمانان هم می گفتند زکی، و کلی کشت و کشتار سر این قضیه شد.
در هر صورت این خبرها اگر واقعا مرتبط با همین اعتقادات و نیات باشه، متاسفانه باید منتظر یک بحران بسیار حادتر از بحران هایی که در حال حاضر بر خاورمیانه حاکم است، باشیم. حداقل تا زمانی که بوش رئیس جمهور آمریکا است.

# این روزا سالگرد انفجار بمب در حرم امام جواد (ع) و امام حسن عسگری(ع) در عراق و تخریب آن است. اشتباه نکنم دومین سالگرد این واقعه است. کماکان اختلاف و تفرقه قومیتی در عراق ادامه داره، بهتر که نشده هیچ بدتر هم شده.
اوضاع نابه سامانه، بکش بکش فراوونه و امنیت بسیار کم. نمی دونم اگر آیت الله سیستانی نبود الان در عراق چه وضعی حاکم بود. فقط همین یک مورد می تونست سراسر عراق را وارد یک جنگ تمام عیار بکنه. که البته تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمش قبل از همه جا در کشور و منطقه ما خودشو نشون می داد.

# به هر طرف جهان نگاه می کنیم باید برای یک موضوعی تاسف بخوریم. واقعا چرا بشر امروزی تا این حد دچار جنگ و خون خواری شده است؟ چرا خاور میانه، جایی که مهد کهن ترین تمدن هاست به این وضع فعلی رسیده است؟ چرا هر گوشه ی آن را نگاه می کنیم اثری از بیگانه می بینیم؟
آرزو دارم با یاری خدا هر چه زودتر روزی را شاهد باشیم که در سراسر جهان صلح حکم فرما باشد و احترام به عقاید دیگران سرلوحه امورمان قرار بگیرد.

خسرو گلسرخی

چند بار متنی را نوشتم که بگذارم اینجا اما هیچ کدومشون نتونست حرفی را که می خواهم بزنم بگه، پس بی خیالش.
امشب تکه ای از دفاعیه خسرو گلسرخی را در برنامه این مجری لوسه (فرزاد حسنی) دیدم. دوباره احتیاج شده به توده های مردم و اینا (حاکمان نظام) دارند یه ذره حلقه محدود نمایش حقایق انقلاب را گشاد تر می کنند. در هر صورت اتفاق میمونی است. باشد که با این روزنه ها تا حدودی واقعیات انقلاب بیشتر در جامعه روشن شود.
ولی راستش یه چیزی برام جا نمی افته. اینا چرا یکراست رفتن سراغ مارکسیست ها و لائیک ها. رحیم پور ازغدی حرف از احمدزاده ها می زنه و رفتار مارکسیست ها را تحلیل می کنه. احسان نراقی توی تلویزیون خاطره می گه. بارها از توی حرفشون اسم جبهه ملی البته به عنوان یک گروه لائیک در می آید. تازه از اینا تعریفم می کنند و مصداق آزاده های حدیث امام حسین قرارشون می دن. من امسال با این که از هر سال کمتر با رادیو و تلویزیون کار داشته ام بیشتر کلمه مارکسیست به گوشم خورده است.
اما چرا از دین دارها (از نوع روشنفکر) حرفی نمی زنن. اگر می تونستن همین یه ذره شریعتی را هم حذف می کردند. همونطور که بازرگان و طالقانی عملا حذفن. اگر می خواستن یک دفاعیه انقلابی را نشان بدن چرا دفاع رضایی را مثلا نشون ندادن (هرچی باشه حداقل مسلمون که بود)؟ فرضا نمی شینن حنیف نژاد و سعید محسن را نقد کنند (گور بابا نقد حداقل بگن اینا هم یه زمانی وجود داشته اند)؟
توجه: نمی گم فقط باید به اینا پرداخته بشه ها، قصدم اینه که چرا حکومت جمهوری اسلامی که تا به حال هر دو گروه فوق را حذف کرده بود، حالا اول رفته سراغ اونایی که اختلاف اعتقادی بیشتری با خوشون دارند.

ساعت هشت بعد از ظهر بود، تلویزیون روشن و شبکه چهار مشغول پخش خبر ومن مشغول خواندن روزنامه. یک جمله ناگهان در گوشم پیچید. از تلویزیون جمله ای به این مضمون در حال پخش شدن بود: "تحریم بر ملت ایران هیچ تاثیری ندارد، تا به حال تحریم بوده ایم مگر چه شده است و...".
خوب یادمه بعد از ماجرای دادگاه میکونوس بود و قضیه تحریم اروپایی ها. من بچه بودم و کلا هیچی حالیم نبود که سیاست هم جزو اون کلا می شه، اما به هر حال درصدی عرق ملی داشتم دیگه و به همین دلیل تحت تاثیر اخبار و حرفای تلویزیون و این جور چیزا قرار می گرفتم. اون روز جمعه بود و من بیکار، داشتم سخنرانی هاشمی رفسنجانی (رئیس جمهور وقت) در نماز جمعه را می شنیدم، او همچین جمله هایی می گفت: ملت ما از تحریم نمی ترسد و تحریم به ما صدمه ای نمی زند، جهان مگر فقط اروپاست و البته اینم گفت (برای من خیلی جالب بود) در زمان هشت سال جنگ با اون همه بدبختی جهان ما رو تحریم کرد اما هیچی نشد.
خوب طبیعتا در آن روز ها کلی احساس غرور کردم از این همه عظمت که ملت و دولت ما دارد. تا امروز یه ده سالی از آن زمان می گذرد و تا به حال که 18 سال از زمان جنگ گذشته حقایقی به صورت مستند معلوم شده و دیگه نمی توان با قاطعیت از موفقیت در جنگ گفت و ادعا کرد تحریم بر ما اثری نداشته. البته حقایق بسیار دیگر هم درباره جنگ وجود دارد تا به این ظن کمک کند، اما متاسفانه فعلا سند آن ها رو نشده است.
حالا بریم سراغ اون جمله ی اولی. حرف تکراری محسوب می شود. این چند روزا بارها از دهان این و آن شنیده اید، مثال تابلوش هم رئیس جمهور وقت است. یه نکته نباید باعث اشتباه بشه، رئیس جمهور وقت در ده سال پیش با امروز خیلی تفاوت دارد. آن روز رهبر به همراه رئیس جمهور به قدرت رسیده بود، اما امروز رهبر شانزده سال زودتر به قدرت رسیده. و اگر شخصیت احمدی نژاد با رفسنجانی را مقایسه کنید متوجه می شوید در اون موقع شخص اول مملکت چه کسی بوده و امروز کیست.
اما موردی که توجه و نگرانی من را ( به عنوان یک شهروند) برانگیخت. جمله فوق را رهبر امروز در نمیدونم کجا گفته اند، با لحنی که تا به گوش من رسید فورا حافظه ام مرا به ده سال پیش برد... . ده سال پیش فورا پس از آن سخنرانی تمام سفارت خانه ها تعطیل شد. نمی دانم (شاید می دانم اما آرزو می کنم که ای کاش نمی دانستم) این اتفاق ناگوار چند روز دیگر پذیرای ماست. ای کاش تاریخ برایمان درس عبرتی می شد.
خاتمی آمد و توانست اروپایی ها راضی به بازگشت کند و ایران را از بحران خودخواسته و آمریکا از خدا خواسته نجات داد. اما امروز باید به چه امیدی باشیم. نمی دانم.
خدایا مملکت ما را از دروغ، دشمن و خشکسالی محفوظ بدار.

نسل بعد

نسل بعد
نمی دونم نسل چندم پس از انقلاب به حساب می آیم. من حتی هشت سال جنگ را هم به خاطر نمی آورم. انقلاب را فقط از دریچه تصاویر بسیار محدود و تکراری رسانه ملی، خوانده هایم از خاطرات و دیده های نویسندگان کتاب ها و گفته های نزدیکانم، تصور کرده ام. من به عنوان یک جوان دست پرورده آن چه انقلاب گقته می شود، آن چه نمی دانم 28 سال قبل یا 30 سال اصلا چه فرقی می کند شاید 50 سال، 80 سال، نه 100 سال قبل با از خود گذشتگی و اثر گذاری خیلی ها به وقوع پیوست. کدومشونو بگم از کدوم طرفشون بگم خوباشون یا بداشون، تفاوتی ندارد همشون با هم بودن هم سید جمال بود هم میرزا ملکم هم مظفرقاجار بود و هم رضا پهلوی هم مصدق بود و هم مدرس هم هویدا بود و هم کیانوری هم خمینی بود و هم حنیف نژاد همه بودن، 100 سال آمدند و رفتند و گفتند و ساختند و خراب کردند و کشتند و آزادگی ها کردند.
با این همه حال را چه شد. کدام را ببینم؟ حرف های مادر و پدر و خاله و عمو و مادر بزرگ را باور کنم که با تمام تفاوت های بسیاری که در اعتقاداتشان وجود دارد همگیشان بر یک چیز متفق اند: آن روز ها همه یک رنگ و یک دل بودند. یا الان را ببینم که هم مسلکیانشان چگونه شمشیر را از رو بر هم بسته اند. کدام را دوست بدارم شهریور و مهر و آبان و آذر و دی و بهمن سال 57 را یا شهریور و مهر و آبان و آذر و دی و بهمن سال 85. کدام را شیرین بدارم آن امید و آرزوی پدران و مادرانمان در 10 فروردین 58 یا انگیزه همانان در 3 تیر 84.
مقایسه کنم چه را با چه. آن زمان چه بود: محمدرضا شاه برود چه بهتر، جای او را چه خواهد گرفت؟ امام آمده، مگر به یاد نداری حکومت علی خواهد آمد همان طور که شریعتی می گفت، خون شهدا به ثمر می رسد، امپریالیسم نابود می شود، همه با هم مملکت را آباد خواهیم کرد من، تو، معلم، کارگر، دهقان، کارمند، روحانی، باسواد و بی سواد. ظلم پایان خواهد یافت و جهانی آباد در انتظار جهانیان خواهد بود.
اما حال چه شده است: فقط اکبر نیاد جای او هر که می خواهد بیاید. مگر فرقی داره ، خاتمی مگه چه کار کرد، احمدی نژاد هر چی باشه فقط یه تدارکاتچی است، مملکت فقط به دست نظامی ها آباد می شه، اصلا گور باباشون بزار تکلیف مملکت یکسره بشه از شر همشون راحت می شیم.
نسل بعد از انقلابم و بلا تکلیف بین این شکاف، افتخار به گذشته به بزرگانی که در گذشته بوده اند و برایمان این زمان را ارث گذاشته اند و انزجار از حال از کوچکان بزرگ شده ای که در این زمان برای آیندگان رول گذشتگان را بازی خواهند کرد.
با این همه از یک چیز مطمئنم. هر گاه نغمه ای هر چند کوتاه از اشعار دوران انقلاب می شنوم از خود بی خود می شوم، هر گاه تصویری از آن روز های بزرگ را می بینم (با وجودی که من را از دیدن بسیاری از آن تصاویر محروم کرده اند) حتی اگر برای هزارمین بار باشد، درودی بر پدران و مادران هم نسلانم می فرستم.
از یاد نخواهم برد روزهایی را که ایرانیان به حقیقت یک ملت بودند و از یاد نخواهم برد چگونه آن روزها به سرعت از میان ایرانیان رخت بربست.

امروز و دیروز دو خبر مهم بهداشتی-پزشکی اعلام شد. یکی تهیه و تولید داروی گیاهی مهار ایدز باری اولین بار در جهان و دیگری دستیابی به دستاورد ترمیم ضایعات نخاعی بود. که هر دو مورد توسط تیم های تحقیقاتی ایرانی به دست آمده.
اخبار مهم و خوشایندی بودند، البته اولی را که دفعه قبلی که احمدی نژاد می خواست خبر خوش بدهد و نداد تقریبا همه فهمیدند و دومی هم که حداقل من تا به حال درباره اون چیزی نشنیده بودم. امیدوارم در این آشفته بازار حداقل محققان ایران که این چندساله همیشه از حالت نرمال جامعه جلوتر بوده اند بتوانند تا حدودی کمبود ها را جبران کنند.
اخبار تلویزیون را ندیدم و در اینترنت هم خبری نیست ولی فکر کنم این دو خبر همان اخبار خوشی بودند که آقای رئیس جمهور قول داده بود در دهه فجر اعلام کند، اما از قرار بدجور به رئیس جمهور چشم خوره رفته اند و دیگر جرات ندارد این جور خبرها را در بوق وکرنا بکند که دولت ما ال کرد و بل کرد.

عاشورا در گیلان

عاشورا در گیلان
سفر چها روزه هم تمام شد و از فردا زندگی تقریبا روال عادی خودشو پی خواهد کرد. این چند روز را به همراه خانواده به رشت رفته بودیم و از قضا آتش سوزی جنگل های گیلان را هم از نزدیک دیدیم. آب و هوا بسیار خوب بود و به جز روز اول که باد های گرم و شدیدی می آمد (همان روز آتش سوزی) بقیه روزها هوا معتدل و بهاری بود. روز عاشورا هم به منظور زیارت و هم مشاهده عزاداری گیلک ها به شهر آستانه اشرفیه که مرقد امامزاده سید جلال ادین اشرف در آن جا واقع شده است رفتیم. نکات جالبی داشت:
1- حضور جمعیت بسیار چشمگیر بود، به طوری که تمام خیابان های اطراف حرم پر از جمعیت بود. از پلاک ماشین های پارک شده در کوچه پس کوچه ها می شد حضور محسوس تهرانی ها را حس کرد البته از رشت هم طبیعتا جمعیت زیادی اومده بودند. ولی در کل اصلا فکر نمی کردم اینقدر شلوغ شود.


2- دستجات زیادی با پای پیاده از روستاها و شهر های استان به سمت آستانه روانه بودند و در مسیر جاده هیئت های عزاداری زیادی را می شد دید. در خود شهر هم که ماشاالله تعداد به قدری زیاد بود که برای جلوگیری از تداخل هیئت های مختلف سر چهار راه ها پلیس و سایر نیروهای امنیتی نقش فعالی داشتند. از تفاوت های شیوه عزاداری آن ها حداقل با اراکی ها کم بودن تعداد چهل چراغ و علامت بود، چهل چراغ که اصلا پیدا نمی شد بر عکس اینجا که بیشتر از تعداد آدما می شه توی هر هیئت چهل چراغ پیدا کرد. طبل و دهل هم کم تر بود اما از نظر تعداد مداح و صداهای بسیار زیبای آنها کاملا وضع شباهت به اراک داشت! تعداد دسته های سینه زنی هم خیلی بیشتر از زنجیر زن ها بود. نکته ی دیگه ای هم که دستگیرم شد مثل اینکه گیلک ها شیوه ی خاص و منحصری برای عزاداری ندارند و اون چیزی که ما دیدیم کپی برداری از شیوه ی معمول در جامعه بود، به جز یک هیئت که ساز های خاصی داشتند و نفهمیدم از کجا آمده اند.

3- متاسفانه به مانند سایر نقاط کشور بساط حسین پارتی در آن حا هم برقرار بود و هر چهار قدم چهار قدم می شد چهره هایی رو دید که مشغول انجام امور لازم هستند. مد های حاکم خیلی از فشن عاشورا طبعیت نمی کرد و به همین دلیل لباس ها رنگی بودند مثل مد عادی جامعه، معلوم بود عزیزان قبل از حضور در خیابان ساعت ها روی تیپ خودشون کار کرده بودند. متاسفانه این قضیه حسین پارتی بدجوری داره آفت می شه، خدا مسببان و مروجان این امر را هدایت کند.ترافیک جمعیت به قدری سنگین بود که داخل شدن به حیاط حرم خودش قدرت بدنی زیادی لازم داشت و دیگه نمی شد به داخل حرم فکر کرد، بنابراین موفق به دیدار زری نشدم.
4- یکی از شعارهای تازه ای که روی در و دیوار دیدم: "الا یا ایها الناس ** جوونیم نذر عباس"
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.