پس آدمیت چی می شه؟

پس آدمیت چی می شه؟
ساعت از نیمه شب گذشته بود که پدرم وارد خانه شد. بعد از سلام و علیک کوتاهی با مادرم، به سراغ من آمد و گفت ماشین خراب شده و داخل جدول کنار خیابان افتاده. باید آماده می شدم و به همراهش می رفتم تا فکری برای ماشین کنیم. در خیابان های خلوت اراک پیاده به سمت ماشین که خوشبختانه در نزدیکی منزل داخل جوب (شایدم جوی درست باشه) افتاده بود، به راه افتادیم و پس از مدت کوتاهی به کنار ماشین رسیدیم. دو نفری نمی توانستیم ماشین را از جوب بزرگ بیرون بکشیم و در نتیجه به انواع راه کارها فکر می کردیم. از خبر کردن چهار پنج تا از غول های (!!) فامیل و آشنا گرفته تا بیرون کشیدن به کمک یک ماشین دیگر و حتی صبر تا طلوع آفتاب فردا صبح. در همین فکر ها بودیم که پیکانی با سرعت از کنار ما گذشت و کمی پایین تر ترمز کرد. راننده متوسط القامه ای با هیکل متناسب و ورزش کاری از ماشین پیاده شد. اولش فکر کردم راننده تاکسی باشه و برای پیدا کردن مسافر نگه داشته. اما وقتی نزدیک شد و برای کمک اعلام آمادگی کرد فهمیدم حدسم اشتباه بوده. پدرم در جواب سوال جوان گفت کمک که لازم است اما به بیش از یک نفر نیاز است. اما جوان بدون توجه به حرف او یکراست به طرف ماشین رفت و بدون معطلی زیر ماشین را گرفت. من و پدرم هم گوشه های دیگر ماشین را گرفتیم و با یک فشار ماشین از جوب بیرون کشیده شد. ماجرا به همین جا ختم نشد. جوان آدرس منزل را پرسید و فورا سیم بکسل را از صندوق ماشین درآورد و مشغول ایجاد اتصال بین دو ماشین شد. پس از اندک زمانی پدرم پشت فرمان ماشین خراب نشست و من هم در کنار دست آن جوان داخل ماشین سالم نشستم و آماده حرکت شدیم.
در داخل ماشین جوان داشتم درباره جوان با آن ظاهر اصطلاحا داش مشتی (و یا هر چیز دیگر که به آن گفته می شود) فکر می کردم. آخر چرا باید او به کمک ما بیاید. اول گفتم یه آدم علاف که برای پر کردن وقتش در نصفه شب اومده کمک ما، بعد دیدم نه احتمالا دیده ما گرفتاریم اومده به طمع گرفتن یه مزدی از پدرم به ما کمک کند و به نظرم آمد این می تونست شغل نون و آب دار و خوبی برای همچین آدم هایی با این هیکل های آماده و قوی باشه. مطمئنا کسی هم که در این موقع خلوت و تعطیلی شهر دچار گرفتاری می شه حاضره هر مقدار هم که شده به همچین آدمی که به کمک او می آید دستمزد بدهد. در همین فکرها بودم که به نزدیکی خانه رسیدیم و جوان مشغول جدا کردن سیم بکسل از ماشین ها شد و پدرم طبق رسم معمول از جوان تشکر زیادی کرد و در ضمن به بهانه هزینه بکسل کردن ماشین مقداری پول به او تعارف کرد. جوان ابتدا با تعارفات معمولی سعی در رد کردن دست پدر داشت. اما وقتی اصرار پدرم را دید این جمله را گفت: "حاجی نمی تونم بردارم، مگه من برای پول کمکت کردم، پس، پس آدمیت چی می شه..." و یا علی گویان رفت.
واقعا از خودم شرمم آمد. چقدر در این جامعه دچار سیاه بینی شده ام. دیگر نمی توانم انتظار این را داشته باشم که فردی در این جامعه (حتی اگر وقت از نیمه شب هم گذشته باشد) وجود دارد تا فقط به خاطر انسانیت یا همون آدمیتی که جوان گفت حاضر به یاری همنوع خود باشد...
این پست را فقط به خاطر آن جوان نوشتم. جوانمردی که اسمش را نمی دانم و احتمالا اگر فردا در خیابان ببینمش چهره اش را به یاد نخواهم آورد. می دانم که به اینجا نخواهد آمد و این متن را نخواهد خواند. اما از همین جا از او پوزش می طلبم که در فکرم به او بد کردم. از او شرم می کنم چرا که ذهن من جنبه ی نیکی را ندارد. از خودم بدم آمد زیرا با دیدن ظاهر آن فرد به قضاوت درباره شخصیتش پرداختم و آن هم چه قضاوت اشتباهی.

مقاومت؟

مقاومت؟
امروز استاد مشغول صحبت درباره ی موضوعی بود و اشاره ای کرد به خطری که انرژی هسته ای ممکن است برای کشور ما داشته باشد. وقتی صحبت هایش تمام شد یکی از بچه ها پرسید منظورتون از خطر چه بود و استاد گفت آن ها حتی برای تاریخ حمله به ایران هم برنامه دارند. صحبت شد از مقاومت و از دانشجو ها پرسید آیا ما امکان مقاومت داریم؟ در بین صحبت های بچه ها می شد صدای بله را شنید اونم با چه غروری. اما او گفت در مقابل دشمن یا باید زور داشته باشی و یا امکان گریز. اینجا بود که بچه ها فهمیدن ما هیچ کدام را نداریم.
این سوال استاد مرا یاد سوالی انداخت که مدتی است ذهنم را مشغول به خود کرده. سوالی که در صورت یافتن پاسخی برای آن شاید بتوان به سوال استاد هم جواب داد و یا جواب بچه ها را بر اساس منطق توجیه کرد و نه غرور. سوالی که پس از حمله آمریکا به عراق در ذهن من به وجود آمد و با اوج گرفتن بحث هسته ای برایم دارای اهمیت شد.
مقاومت چیست؟ منظور از مقاومت در دنیای امروز چیست؟ شیوه مقاومت چگونه است؟ و مهم تر، مقاومت احتمالی ما در مقابل چه چیزی و در حراست از چیست؟
چقدر دوست داشتم که این وبلاگ بازدید کننده ای داشت و به من در رسیدن به این جواب یاری می رساند. شاید جواب سوال برای خیلی ها بسیار واضح باشد اما من نمی توانم با قاطعیت به جوابی برسم.

تکرار مکررات یا همان عادات

تکرار مکررات یا همان عادات
بحث اول دنیای مجازی فارسی زبانان برخورد نیروهای انتظامی با مثلا بد حجابان است. دیگه برای من عادت شده، مثل بهار مثل رشد گیاهان و گل ها در این روز ها و مثل خیلی چیزهای دیگر. یکی از ملزومات این مواقع از سال برخورد حکومت با بد حجابان است. فکر می کنم دیگر اینقدر این موضوع بی اهمیت شده است که ارزش سرگرمیش را هم از دست داده. فقط راست کار آنانی است که می خواهند یه چند صباحی سر ملت را به چیزی گرم کنند. و یا عقده هایشان را بر سر بیچاره ای خالی کنند.
یادم نیست کی و کجا، بریده ای از کیهان دهه شصت را دیدم که در همین ایام منتشر شده بود و در گزارشی کاملا علمی و جامعه شناسانه! به بررسی نتایج طرح پلیس های آن روز در از بین بردن بد حجابی در جامعه پرداخته بود.ادعای روزنامه آن بود که حکومت توانسته با اجرای طرح مبارزه با بد حجابی مظاهر آن را در جامعه کاملا از بین ببرد. همچنین در ادامه مطلب به رضایت عموم مردم جامعه از این طرح هم اشاره ها شده بود. فکر کنم تنها فایده عملکرد آن سال حکومت این باشه که امسال کیهان لازم نیست گزارش جدیدی در مورد مبارزه با بدحجابی بنویسه فقط لازمه به آرشیوش رجوع کنه و دقیقا همون مطلب را در روزنامه فردا چاپ کند.
این برخورد ها هم مثل سالیان گذشته چند روزی خواهد آمد و تمام خواهد شد و تنها نتیجه ای که به بار خواهد آورد همانند گذشته بدتر شدن وضع فرهنگی جامعه خواهد بود و نه چیز دگر.
راستی بازار عکس از برخورد نیروهای پلیس با دختران داغ داغه علاقه مندان می توانند به آدرس اولین وب سایت و یا حتی وبلاگی که در ذهن دارند مراجعه کنند حتما چیز به درد بخوری در این موضوع خواهند یافت.

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(6)

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(6)
نتیجه
بله از دیدگاه من فرق این دو دکتر ایرانی در این است. در شیوه و نیت عمل حتی اگر ظاهر عمل یکسانی داشته باشند.
من دیگر به استقبال مردم قاهره از مصدق افتخار نمی کنم، چون با دیدن احمدی نژاد فهمیدم که مردم رنج دیده ی جهان سوم فقط منتظر کسی هستند تا در برابر استعمارگران نوین جهان امروز مقاومت کند. برای آنان فرق نمی کند این مقاومت با عربده کشی باشد و یا با ابزار مدنی.
من دیگر با یادآوری ایستادگی مصدق در برابر قدرت ها به نزول زورگویان امید نمی بندم. زیرا که خیلی ها آمدند و ایستادگی کردند، اما نتیجه فعالیت های آنان فزونی قدرت جهانخواران بود. مثل صدام مثل قذافی مثل بن لادن و متاسفانه مثل احمدی نژادها(خداوند آن روز را نیاورد).
من دیگر با دیدن خیل عظیم مردمی که مصدق را حمایت می کردند، احساس غرور نمی کنم. زیرا با چشم خود دیدم که در صورت نبودن جامعه واقعا آزاد به راحتی می توان با احساسات مردم بازی کرد.
من دیگر حرف های زیبای مصدق دلم را نمی رباید. زیرا همین حرف ها را هم احمدی نژاد می زند.
اما... اما من به مصدق افتخار می کنم زیرا او بود که با به دست آوردن حمایت مردم داخل ایران، توانست وجدان ملت های مظلوم را بیدار کند و با دادن برنامه های مشخص و نه ایده آلی برای حرف های قشنگش در برابر قدرت ها جهانخوار ایستادگی کند و آنان را از اوج به خواری بکشاند و با ابزار قانونی و مشروع و از راه درست حق ملتی از میان مظلومان جهان را بگیرد.
در یک کلام فرق مصدق با احمدی نژاد در آن است که مصدق توانست حق مسلم ما را با استفاده از قوانین حاکم بر جامعه جهانی (با تمام نقایصش) به دست آورد و با حق مدار جلوه دادن نهاد بی طرف جهانی، جهان را یک گام به سوی صلح و قانون مداری کشاند. اما احمدی نژاد نتوانست حق مسلم ما با استفاده از قوانین مورد تایید جامعه بین الملل به دست آورد، و با اصرار بر راه غلط خود علاوه بر اینکه آینده ای نامعلوم را برای قسمتی از این کره خاکی به وجود آورد، جهان مستعد برای خونریزی را یک گام به سوی جنگ سوق داد.
به عبارت خلاصه تر نتیجه فعالیت دو نفر برای رساندن مردمی به حق خود در مقابل یک نهاد ثابت (شورای امنیت) این بود:
_در مورد نفت اعضای دائم و غیر دائم رای بر نادرست بودن درخواست انگلیس دادند و ایران را خطری برای جهان تشخیص ندادند.
_در مورد انرژی هسته ای اعضای دائم و غیر دائم به اتفاق آرا به درخواست امریکا رای مثبت دادند و ایران را خطری برای جامعه بین الملل دانستند.
همین تفاوت کفایت می کند و نشان می دهد چرا من به دکتر محمد مصدق افتخار کنم و از احمدی نژاد تنفر دارم.
فکر کنم نتیجه مقایسه این دو از سوی من کاملا مشخص شد.
در آخر دوباره تاکید می کنم "احمدی نژاد" در این نوشته من فقط شخص رئیس جمهور فعلی جمهوری اسلامی ایران نیست. این "احمدی نژاد"ی که من به کار می برم به عنوان نماینده ای است از تمام کسانی که در این سال ها راه دستیابی به حق مسلم ما را اینقدر پیچیده کردند تا ما حقوق طبیعی مان را در راستای رسیدن به حقوق فرعی مان از دست بدهیم.
تا یادم نرفته من باید از دکتر محمود احمدی نژاد واقعی هم تشکر کنم چرا که اگر او نبود من واقعا نمی فهمیدم چرا مصدق را این گونه دوست دارم.
پایان
.................................................
پنگوئن نوشت: سد سیوند رسما دیروز با حضور رئیس جمهور آب گیری شد. حقیقتش دلم واسه احمدی نژاد سوخت. چرا که زمانی رئیس جمهور شد تا مجبور باشه به جای تمام مسئولین دول قبلی نفرین نسل آینده را به خاطر از بین بردن آثار تاریخ درخشان کشورمان، به جان بخرد.

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(5)

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(5)
اون ور قضیه و جواب
جواب خیلی ساده است. درسته که مصدق و احمدی نژاد در ظاهر رفتار هایی که دارند بسیار مشابه اند. اما روی دیگر قضیه نشان می دهد آن ها تفاوت هایی هم دارند. تفاوت هایی که بنیاد حرکت های آنان را از هم تمییز می دارد. به شروع نهضت نفت دقت کنید. یک سری افراد (مثلا) نخبه به حقی که از ملت ایران دزدیده شده اشاره می کنند و برای اصلاح آن وضع به آرای عمومی مراجعه می کنند و از طریق مجلس سعی در به انجام رسانیدن هدف خود دارند. در طی انجام همه مراحل مردم به طور کامل در جریان امور هستند و نتایج فعالیت ها از طرق مختلف و به وسیله افراد گوناگون به گوش مردم جامعه می رسد.
حالا به قضیه هسته ایی دقت کنید. دولت برای رفاه حال ایرانیان تصمیم به ساخت نیروگاهها و در کل دستیابی به انرژی هسته ای می گیرد. اما آنهایی که این فعالیت ها برای رفاه حال و تضمین آینده شان صورت می گیرد هیجده سال بعد و در شرایطی که جاسوسان و خبرچین های خارجی با تبلیغات رسانه ای آن را رو می کنند متوجه می شوند که قرار است برای بهبود شرایط آن ها کار به این مهمی صورت بگیرد.
مصدق اعلام می کند که تمام فعالیت هایش قانونی بوده و قانون بین الملل (دادگاه لاهه) علی رغم تلاش انگلیس حکم به نفع ایران می دهد. احمدی نژاد هم در مقابل تبلیغات امریکا اعلام می کند تمام فعالیت هایش قانونی است اما قانون بین الملل (آزانس بین المللی و شورای حکام) رای در عدم اطمینان به قانونی بودن آن فعالیت ها می دهند.
قدرت اول پنجاه سال پیش جهان پرونده ایران را به شورای امنیت می کشاند و مصدق شخصا از حق اجحاف شده ملت ایران دفاع می کند و نهاد برقرار ساختن امنیت بین الملل در همان دفعه اول فعالیت ایران را خطری برای جهان تشخیص نمی دهد. امروز هم قدرت اول جهان با تلاش زیاد پرونده ایران را به شورای امنیت می کشاند. اما این شورا در مرحله اول فعالیت ایران را خطر جدی نمی بیند، در مرحله دوم خطری در کمین می بیند، در مرحله سوم به مانند دفعات قبل با وجود دفاع مسئولین ایرانی با اعمال تنبیهاتی سعی در جلوگیری از رشد این خطر جهانی (یعنی همین کشور عزیزمان) می کند.
اشتباه نکنید من اصلا سعی در خطرناک نشان دادن ایران در صورت دستیابی به انرژی هسته ای ندارم. می خواهم تفاوت عملکرد دو سیاست مدار را در فاصله نیم قرن مشخص کنم. می خواهم متوجه بشویم چه جور یک نفر حق ما را (که در زمان خودش اهمیتش از انرژی هسته ای در این روزها کمتر نبوده)، با عملی سنجیده می گیرد. اما امروز ما در گرفتن حق مسلممان با جهانیان جبهه بندی می کنیم. و برای رسیدن به آن افتخار می کنیم که حاضریم از سایر حقوقمان بگذریم.
فرق مصدق و احمدی نژاد در این است که دکتر پنجاه سال پیش توانست براساس قانون بین الملل و بدون هیچ گونه دشمنی با هیچ کشوری (کشوری که شروع کننده قطع رابطه با ایران بود، انگلیس بود) در برابر زورگویان زمان خودش، بدون وابستگی به هیچ قدرت جهانی ایستادگی کند و حق ملت ایران را بگیرد. و با همه هم رابطه صلح آمیزش را ادامه بدهد.
اما دکتر فعلی نتوانست با کمک قانون جهانی حق مسلم ملت را به آن ها بدهد. با تمام جهان از شرق تا غرب دشمنی ورزید (گول حرف های تلویزیون و دوروبری های دولت را نخورید از رای مثبت تمام اعضای شورای امنیت به قطعنامه علیه ایران و قبل از آن رای اعضای شورای حکام می توان فهمید در جهان هیچ پایگاهی برای خود نگه نداشته ایم). و در آخر با تمام حرف ها و حدیث ها حق مسلم ایرانیان را گرفت اما به ازای تحریم اقتصادی و در صورت خوش بینانه تر با دادن امتیاز های بسیار بدتر از ترکمنچای به قدرت های فرصت طلب جهانی.

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(4)

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(4)
این ور قضیه و یک سوال
فکر کنم حالا بهتر می توان دکتر مصدق و دکتر احمدی نژاد این دو شخصیت تاریخی کشورمون را با هم مقایسه کرد.
یک طرف قضیه نحوه برخوردهای آن ها با دیگران است که در این مورد شباهت ها زیاده. مثلا هر دو این افراد برای رساندن پیام خود در خارج از کشور از رسوم و عرف معمول بین دیپلمات ها و شخصیت های بین المللی پیروی نمی کنند. یا مثلا هر دو این ها بی محابا در مقابل قدرت ها زمان خودشون سروصدا می کنند. هر دو این افراد برای پیش برد اهداف خودشون بر روی احساسات وطن دوستانه ایرانیان زوم می کنند. هر دو از سوی مجله معتبر تایم مرد سال شده اند و خیلی شباهت های دیگر.
حال برای منی که در این جامعه زندگی می کنم، با دیدن وضع فعلی جامعه و داشتن نیم نگاهی به تاریخ معاصر این سوال پیش می آید: که واقعا اگر من با این شرایط و طرز فکری که فعلا دارم در زمان مصدق بودم آیا همین برخوردی را که با احمدی نژاد دارم با او هم می داشتم؟
فکر کنم سوال مهمی باشه. همین که این روزها عده ای برای انتقاد از دیگران به این حربه متوسل می شوند و می گویند اگر فلانی زمان مصدق بود با او هم مخالفت می کرد، می تونه حداقل اهمیت این سوال را نشان دهد.
این سوال مدت زمانی در ذهن من وجود داشت و بارها برایم ایجاد ابهام می کرد. با این حال، شاید خیلی جواب ها برای این سوال وجود داشته باشد. اما من هم برای خودم پاسخی یافتم. پاسخ مرا با کمی دقت در جان مایه نوشته های قبلیم، می توان در خلاصه تاریخی که از نهضت نفت و مناقشه هسته ای نوشتم یافت.

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(3)

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(3)
خلاصه ای از تاریخ
حالا می خوام به سیر تاریخی نهضت نفت و مناقشه هسته ای نگاه کوتاهی داشته باشم.
اول از نهضت نفت: اگر اشتباه نکنم برای اولین دفعه در سال 1328 در جامعه مطرح می شود. بعدش جبهه ای با هدف کوتاه مدت ملی کردن صنعت نفت تشکیل شد. در انتخابات مجلس این جبهه کاندیدا هایی معرفی می کند که تعدادی از آنها از سوی مردم برای نمایندگی مجلس انتخاب می شوند. در مجلس طرح ملی شدن صنعت نفت مطرح می شود، اما با مخالفت اکثریت مجلس که مخالف این طرح بوده اند قضیه در مجلس باقی می ماند. تا اینکه پس از اتفاقات مهمی در جامعه و پافشاری طرفداران طرح در داخل و خارج مجلس، نمایندگان دکتر مصدق را برای پست نخست وزیری نامزد می کنند. دکتر مصدق اهداف اصلی نخست وزیری خود را فقط دو مورد اعلام می کند یک ملی کردن صنعت نفت و دو اصلاح قانون مطبوعات. و شرط قبول نخست وزیری را تصویب طرح ملی شدن نفت از سوی مجلس قرار می دهد. که موفق هم می شود. ماجرای خلع ید به وجود می آید که در آن قرار بر این بوده، مدیریت امور به هیئت ایرانی سپرده شود و تمامی کارمندان خارجی شرکت نفت به کار خود کما فی السابق ادامه دهند. حالا انگلیسی ها به مقابله بر می خیزند. اول به دادگاه لاهه شکایت می برند که دولت ایران در دادگاه حاضر می شود و پس از انجام دفاع ،سرافراز بیرون می آید. پس از آنجا انگلیس در غالب شورای امنیت وارد عمل می شود که در آن جا هم دولت مصدق به دفاع از حق ایرانیان می پردازد و سرانجام در این میدان هم موفق می شود. و عملا شرکت نفت ملی می شود. پس از آن در اثر به وجود آمدن تفرقه در بین صفوف ملت توسط عوامل نفوذی خارجی کودتایی می شود و مصدق برکنار می شود و در اصل نهضت شکست می خورد اما همچنان پسوند ملی (حتی با اثرات خیلی کم) بر روی شرکت نفت باقی می ماند. امروز هم ما شرکت ملی نفت داریم و نه چیز دیگر.
حالا نوبت می رسد به بررسی مناقشه هسته ای: شروع کار که زمان شاه بوده و با حمایت امریکا. بعد از گذشت چندین سال توقف برنامه، ایران اعلام می کند نیروگاه بوشهر را می سازد. بعد ار چندی سر و صدای رسانه ایی (عمدتا از سوی آمریکا) بلند می شود که ایران به جز نیروگاه بوشهر در چند جای دیگر (از جمله در اراک) مشغول ساخت تجهیزات مربوط به انرژی هسته ای (یا به قول آنان سلاح هسته ای) است. اول از سوی دولت انکار می شود و پس از سر و صداهای فراوان پذیرفته می شود. اما اعلام می شه که این فعالیت ها در چارچوب قانون پذیرفته شده بین الملل است، در ضمن مردم ایران در این هنگام است که می فهمند فعالیت های هسته ای 18 سال پیش شروع شده و آن ها بی خبر بوده اند. یک سری اتفاقات طولانی داخلی و بین المللی صورت می پذیرد و در این بین ایران فعالیت هایش را تعلیق می کند و از سوی طرف های مذاکره کننده پیشنهادات تشویقی در جهت ترقیب ایران برای تعلیق مطرح می شود، که ایران نمی پذیرد. پس از چندی دستگاه حاکم ایران تا حدودی تغییر می کند و در نتیجه در سیاست ها هم تغییراتی روی می دهد. مجلس قانونی تصویب می کند که تعلیق باید برداشته شود. دولت اعلام می کند فعالیت های هسته ای را شروع می کنیم و می کند. در این هنگام به مردم فهمانده می شود که انرژی هسته ای حق مسلم آنهاست و باید برای داشتن اقتدار ملی به آن دست یافت و مردم هم از دولت احمدی نژاد حمایت می کنند. و سرانجام ایران توانایی تولید انرژی اتمی را به دست می آورد. در این حین در خارج از ایران پرونده هسته ای در شورای حکام و آزانس بین المللی مربوطه بررسی می شود که پس از اعلام گزارشات از سوی مقامات مسئول ایرانی و بین المللی شورای حکام حکم به تعلیق فعالیت ها می دهد. ایران تعلیق را نمی پذیرد. پس از آن پرونده به شورای امنیت ارسال می شود و در آنجا هم دولت احمدی نژاد به دفاع از حق ایران می پردازد که در آغاز قطعنامه بر علیه ایران صادر می شود که حاوی اخطار در صورت عدم تعلیق بوده. از سوی دولت تعلیق انجام نمی پذیرد. دوباره در شورای امنیت پرونده مطرح می شود و دولت به دفاع از حق مسلم ایران می پردازد، اما قطعنامه ای بر علیه ایران حاوی تحریم دو ماهه هسته ای صادر می شود. دولت قطعنامه را نمی پذیرد . برای سومین بار در شورای امنیت دولت احمدی نژاد به دفاع از حق مسلم ملت ایران می پردازد که سرانجامی جز صدور قطعنامه تحریم شش ماهه هسته ای برای ایران ندارد. و وضع می شه این چیزی که الان است و ادامه خواهد داشت.
خوب این شد یک خلاصه از دو موضوع مهم تاریخ معاصر ایران به رهبری مصدق و احمدی نژاد، که البته نواقص زیادی در این خلاصه ها است و همچنین تاریخ اتفاقات ممکن است در بعضی موارد پس و پیش باشد.

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(2)

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(2)
چقدر شباهت اما...

اما در مورد خود من، حقیقت امر این است که نسبت به دکتر مصدق از بچگی علاقه خاصی در من وجود داشت و علاقه به تاریخ هم باعث شده تا حداقل اطلاعاتی در مورد ماجرای نفت و دکتر مصدق و مسائل پیرامون آن داشته باشم. همیشه به دکتر مصدق افتخار می کردم، هر وقت می خواستم در تجلیل از او صحبت کنم از حمایت مردمی که در پشت سر داشت و حرف های عدالت طلبانه و صحبت های دلنشینش با مردم می گفتم حتما به استقبالی که در قاهره از او شد اشاره می کردم. و تاکید می کردم او بود که از قدرت های جهانی نترسید و حق ملت واقعا ستم کشیده را از چنگال آن ها در آورد.
اما احمدی نژاد هم در کشور های عربی محبوب است یا بهتره بگم در بین مردم کشورهای جهان سومی که از زورگویی قدرت ها خسته شده اند (حالا قصد ندارم مثلا بگم اون چند درصد محبوبیت داشته و این چند درصد). با ادبیاتی متفاوت از مصدق حرف های قشنگی برای مردم فقیر و محروم جامعه می زند. در قضیه هسته ای حمایت کثیری از مردم جامعه را دارد. در حرف هایش از عدالت می گوید و در برابر قدرت های جهانی ایستادگی می کند. و احمدی نژاد کسی است که می خواهد حق ملت مظلوم را از مستکبران بگیرد.
این همه شباهت بین دو نفر که این یکی که الان زنده است، اساسا تا اسم اون یکی می آید فورا در مُسلم بودنش شک می کند. تا جایی که توانسته در بازگویی تاریخ نهصت نفت نقش او را کم رنگ کرده و نقش کاشانی را پر رنگ. همیشه در تلاش بوده تا یاد او را از متن جامعه حذف کند. و چگونه است که بعد از پنجاه و اندی سال تلاش خود را با نتیجه تلاش او شبیه می داند.
در ضمن بین موضوع نفت و هسته ای (تاکید کنم صلح آمیزش) هم شباهت ها زیاد است.هر دو انرژی اند، هر دو حق مسلم ما بوده و هستند، دستیابی به هر دو در یک جهان آرمانی برای هر کشور و ملتی مشکلی به وجود نخواهد آورد، چون الان جهان آرمانی نیست برای رسیدن به هر دو با مشکل برخورد کرده ایم، در هر دو مورد هم با شرق مسئله داشتیم و هم با غرب، کار هر دو به محاکم بین المللی رسید، هر دو مورد در شورای امنیت سازمان ملل مطرح شدند و مهمتر از همه هر دو در تاریخ ما نقطه عطف است.
شاید خیلی شباهت های دیگر باشد ولی فعلا همین ها برای این که من به شباهت این دو موضوع دقت کنم، کفایت می کند.
پس واقعا تفاوت این دو نفر چیست؟ چرا من که رفتار ها و عملکرد ها احمدی نژاد را برخلاف مصالح فعلی و آتی کشور می بینم و اعتقاد دارم او با انکار یا واژگون نشان دادن حقیقت سعی در پیش برد اهداف خود دارد، به کسی که مانند او عمل کرده این مقدار علاقه دارم و باز معتقدم که تلاش هایش در راستای بهبود وضع جامعه مان بوده است؟ آیا دید فعلی من اشتباه است و یا برداشتی که از تاریخ داشته ام؟ و باز اگر من تاریخ را اشتباه درک کرده ام چرا احمدی نژاد که اینقدر شبیه مصدق است، شخصیت او را مورد انتقاد قرار می دهد؟

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(1

مقایسه احمدی نژاد و مصدق(1)
مقدمه
چند وقته که حکومتیان و افراد وابسته به آن ها مدام مناقشات مربوط به انرژی هسته ای را با نهضت ملی شدن صنعت نفت مقایسه می کنند. بحث از اهمیت آن ها می شود و این که کدام یک مهمتر است و طبیعتا می بایست قضیه هسته ای مهم تر باشد. اینو از تیپ افرادی که به این مقایسه ها دست می زنند می توان فهمید.
کاری نداریم که این گونه مقایسه ها استفاده از محبوبیت مصدق در راستای تهییج احساسات عموم مردم است و دارای پایه علمی وتاریخی نیست. اما یک موضوع از زمانی که احمدی نژاد به مسند قدرت رسیده ذهن من را به خودش مشغول کرده و گهگاهی از گوشه کناری صحبت هایی درباره آن هم مطرح شده.
این موضوع تامل برانگیز برای من، مقایسه محمود احمدی نژاد و محمد مصدق است. این مقایسه مستقیما از سوی عوامل درجه بالای حکومت مطرح نمی شود، اما وقتی به موضوع نفت اشاره می کنند خواهی نخواهی مسیر بحث به این سو کشیده می شود. در ضمن بین افرادی که از مسئولیت های مهم خلاصند، مستقیما به این موضوع اشاره می شود. البته این صحبت در بین غیر حکومتیان هم رواج دارد.
"یک نکته مهم هم قبل از پرداختن به اصل موضوع نباید فراموش شود که الان مخصوصا در مورد قضیه هسته ای که محور نوشته های من است احمدی نژاد برخلاف مصدق در قضیه نفت همه کاره و دارای ابتکار عمل نیست، کسانی بسیار مهم تر از او وجود دارند که در مورد قضیه هسته ای فعالند. اما احمدی نژاد یه جورایی می شه گفت سخنگو یا نماد ظاهری فعالیت آن هایی که مسئول قضیه هستند در جامعه است. در بین مردم او مسئول این موضوع معرفی می شود، من هم به عنوان یک فرد در جامعه می خواهم نگاهم را این جا بنویسم پس احمدی نژاد را به عنوان فرد اول در این قضیه می بینم. و برای سهولت کار اسم "احمدی نژاد" را از این جا به بعد در نوشته ام به جای خیلی های دیگه هم به کار می برم."

# امشب کانال چهار مستندی درباره محمد علی کلی پخش می کرد. بسیار برنامه جالبی بود، هم موضوع جالبی داشت و هم کارگردانی و سیر اتفاقاتی که روی می داد خیلی جذاب بود. خلاصه حالا حق می دم به پدرم و جوانان هم سن او که شب های مسابقه کلی تا ساعت سه نصفه شب بیدار می ماندند و بازی های او را نگاه می کردند. من که قاعدتا دیگر نتیجه بازی ها محمد علی نباید هبجانی برایم داشته باشد با دیدن این فیلم کلی جو گیر شدم، دیگه وای به حال جوانان 30 سال پیش.
#آقای احمدی نژاد یکی از مانور های تبلیغاتی ایام انتخاباتشان مربوط بود به مدیران چند شغله و رابطه ای و غیر شایسته سالاری. حالا ما از طرف جامعه پنگوئن های مقیم اینجا به این حرف ها کاری نداریم فقط برای کسی که بتواند تعداد مناصب (منصب ها) و مشاغل آقایان6 زریبافان، محصولی، بذرپاش، بیادی و سایر دوستان دفتر شهرداری سابق و رئیس جمهوری فعلی را بشمرد یک جایزه بزرگ تعیین می کنیم. در ضمن توجه داشته باشید که کار در دفتر رئیس جمهور شغل نیست بلکه غلامی ملت است. در ضمن شورای شهر هم که اساسا کار نیست و فقط محلی است برای خدمت و سایر مکان ها هم همین وضعیت را دارند.
راستی یکی از این مشاغل که داغ داغه مربوط می شه به آقای مهرداد بذرپاش. بلاخره توانستند مدیر شرکت پارس خودرو (مدیر نمونه و مسئول اجرای پروژه ال نود) را پس از کش و قوس های بسیار فراوان اخراج کنند و ایشان را به جای اوشان بنشانند. مبارکشون باشه، پنگوئن که بخیل نمی شه!

هموطن، خبر آمد خبری می آید...

هموطن، خبر آمد خبری می آید...
وقتی که روزنامه ها تعطیل باشند و تو هم امکان اتصال به اینترنت برایت میسر نباشد، در ضمن از تلویزیون هم خبری نباشد. می شوی مثل من در طول این دو هفته خبر ساز. روز چهارده فروردین که روزنامه ها به روی دکه ها اومدن، مثل آدم هایی که از بیابون آمده باشند وسط شهر، می موندم. بی خبر از وقایع و اتفاقات نوروز امسال که همه کشور و حتی دنیا را سر کار گذاشته بودند. یه چیزایی مثل خبر قطعنامه را اتفاقی شنیده بودم. نتیجه بازی استقلال پرسپولیس را هم در بقالی فهمیدم. اما از بقیه اصلا خبر نداشتم. وقتی تیتر یک روزنامه را درباره 15 ملوان انگلیسی دیدم شاخ درآوردم، آخه مگر خبری مهم تر از صدور قطعنامه ممکن است در این ایام تعطیلی بر سر ایران آمده باشد که جای آن را در صفحه اول روزنامه ها گرفته است.
وقتی فهمیدم اوضاع از چه قرار است و واکنش ها چی بوده و سریال اعترافات تلویزیونی گریان گیر خارجکی ها هم شده تعجب کردم چرا از دهان مردم چیزی در این مورد نشبدم.
متاسفانه سالی که نکونیست از بهارش پیداست. مقدمه چینی سال نو با دستگیری معلمان و زنان و همچنین با تعلیق فعالیت های دانشجویان همراه بود. شروع سال جدید هم با سخنانی که بوی خبرهای بسیار ناگوار را می دهد از سوی مسئولان عالی رتبه نظام شروع شد و با صدور قطعنامه تحریم شش ماهه جهانی بر علیه ایران همراه شد. دستگیری ملوانان انگلیسی بستن شمشیر دشمنی از رو بود برای جامعه بین الملل و مثلا نشان دادن ضربه شستی. دستگیری مجدد دو تن از زنان فعال در کمپین یک میلیون امضا هم نشان داد خفقان بیش از پیشی که در انتظارمان خواهد بود.
خدا به خیر بگرداند. تلویزیون مدام ترانه هایی با موضوع ایران پخش می کند. فکر کنم در این چند هفته مهم ترین کار عوامل صدا و سیما آماده کردن موسیقی ها و کلیپ هایی با محوریت ایران و از نوع حماسی بوده. بد جور روی احساس ناسیونالیستی ایرانی جماعت دارند کار می کنند. با صد جور دروغ و تخیل پردازی و انکار حقایق و بزرگنمایی ها و کوچک نمایی ها سعی در مستقیم نشان دادن رابطه عزت و اقتدار آینده ایران با انرژی هسته ایی دارند. جوری مردم را به این موضوع حریص می کنند که اگر روزگار به همین منوال ادامه یابد (که نمی یابد) ملت حاضرن از همه جور حق واجب خود بگذرند که مثلا پوز آمریکا را با ساخت سلاح اتمی به هر طریقی که بشود، بزنند (یا به قول مسئولان انرژی صلح آمیز هسته ای، ولی من اگر ندونم همتون می دونید ته دل دولت و ملت اللخصوص چیست). و فقط در این صورت است که جهان گل و بلبل می شود.
در راه آهن مشهد نشسته بودیم تا وقت ارائه بلیط بشود و به سمت تهران بازگردیم. دو تا تلویزیون در سالن موجود بود یکی داشت فیلم خارجی نشان می داد و دیگری مشغول پخش اخبار بود. من که چشمم با فیلم بود گوشم با اخبار که متوجه شدم اسرای انگلیسی آزاد شده اند، با خواهرم به شوخی شروع کردیم ادای حرفای احتمالی احمدی نژاد و سربازان را درآوردن بقل دستی مان تا متوجه قضیه شد با آب و تاب شروع کرد به شرح ماجرای آزاد شدن آن ها و حرف های احمدی نژاد. لحظه ای نگذشت که سیل جمعیت حاضر در سالن پای تلویزیون جمع شده بودند تا ببینند این قضیه به کجا کشیده و کلا همه فیلم را بی خیال شدند. از عکس العمل ها می شد فهمید چقدر این قضیه برای جماعت حیاتی شده است. در این چند روز من بارها حساسیت مردم را به این موضوع مشاهده کرده ام ولی متاسفانه دریغ از ذره ای توجه به قطعنامه تحریم که هرچه اتفاق این روزها می افتد از آن جا منشا می گیرد و ما خود را به بی خیالی زده ایم.
راستی فردا هم روز ملی فناوری هسته ای است و حتما خیل عظیم برنامه ها را از سوی ارگان های دولتی خواهیم دید.

سفر مشهد

بعد از دو هفته دوری از شهر و دیارمان برگشتیم اراک. از این دو هفته نه روز را در مشهد و بقیه را یا توی راه بودیم و یا تهران.
مشهد آب و هوا بارانی بود و کلا دو روز در آنجا ما آفتاب دیدیم یکی روز سیزده بدر که برعکس کل مملکت (ازجمله اراک) اونجا هوا آقتابی بود و یکی دیگه روز آخر بود که ما مشغول جمع و جور کردن بودیم. از دیدنی های مشهد هم که به جز حرم امام رضا (ع) که قضیه اش فرق می کنه هیچ جای خاصی را ندیدیم. یعنی حقیقتش آب و هوای بارانی اجازه خروج از شهر را به ما نمی داد و گرنه توی برنامه خیلی جاهای مختلف را در نظر داشتیم. موزه های شهر هم هر کدوم که ما رفتیم به یه بهونه ای بسته بود و ما دست از پا دراز تر روانه خانه می شدیم.
اوضاع حرم هم که الحمدالله بد نبود و از شانس ما بارش باران سبب خروج بسیاری از زائران و مسافران از مشهد شد و تا حدودی مشهد نسبت به ایام عید سال های قبل خلوت بود و می شد راحت زیارت را انجام داد و به عبادت مشغول شد. اما می گفتن که در روزهای اول عید جمعیت به حدی بوده که اصلا امکان ورود به رواق های حرم وجود نداشته.
در ضمن ساخت و ساز هم که فراوون، ماشالاه همین جور داره از زیر و رو به این آستان قدس اضافه می شه. اینجا که ساخته می شه جای دیگه رو شروع می کنن به ساختن یا خراب کردن. وضعیت اقتصادی آستان هم بد نیست و توانایی انجام هر کاری را دارد. حتی منابع آگاه می گن که دولت جلوی آستان قدس لنگ انداخته و خدات تومن به آستان بدهکار است. فکر کنم این آقای واعظ طبسی صد تا رفسنجانی رو بتونه تا لب چشمه ببره و تشنه بر گردونه، با این کبکبه دبدبه ای که توی مشهد برای خودش راه انداخته. ما که حسود نیستیم ایشالاه مبارکش باشه.
خلاصه در کل مشهد خوش گذشت. درسته که این سفر خیلی داخل شهر و اطرافش را نگشتیم و از مردم مشهد هم خداییش هیچ خوبی ندیدیم، ولی شهر تر و تمیزی دارند و برای سیر و سیاحت جای بسیار دیدینی است. مخصوصا کلات نادری که اگه تا حالا نرفته اید، حتما برید یه سری بزنید که از دست می دهیدش.

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.