عملکرد تحسین برانگیز شورای نگهبان و سایر دوستان!

تیتر اول شماره امروز کیهان:"هاشمی رفسنجانی: عملکرد شورای نگهبان (در تایید صلاحیت ها) در خور تقدیر است."
در نگاه اول به جمله بالا سه اسم خاص رو می شه تشخیص داد. منبعی به نام "کیهان" که صحبتی را از آقایی به نام "رفسنجانی" در باره نهادی به نام "شورای نگهبان" گفته است. خود این سه کلمه به خوبی نمایانگر ارزش محتوایی و اثر گذاری این جمله می باشد.
از روزی که شورای نگهبان تاریخ 14 اسفند را روز اعلام نهایی اسامی رد صلاحیت شده ها معرفی کرد، می شد تیتر امروز کیهان را با کمی بالا و پایین پیش بینی کرد. پیش بینی رد صلاحیت های بسیار گسترده در مراحل هیئت های اجرایی و نظارت و سرانجام تایید بسیاری را رد صلاحیت شده ها در مرحله آخر (که شورای نگهبان باشه) در فاصله ده روز مانده به روز برگزاری انتخابات! و ایجاد این توهم که انتخابات رقابتی است و رد صلاحیت ها محدود!
طبیعی است، کسی که در در معرض رد صلاحیت قرار دارد فعالیت های انتخاباتی و تبلیغاتیش را به حالت تعلیق در بیاورد و مسلم است که فاصله 10 روز هم برای تبلیغات زمان بسیار اندکی است. در نتیجه در اثر این سیاست هم تعداد ردصلاحیت ها را می شه کاهش داد و هم امکان رای آوردن مخالفان رو به حداقل رسوند. یه جورایی شبیه همون بلایی که سر "معین" در انتخابات ریاست جمهوری آوردند.
به هر حال آنچه که مشخص است صلاحیت تعداد زیادی از رد صلاحیت شده ها تا تاریخ 14 اسفند اعلام خواهد شد. که شامل اکثریت کاندیداهای اعتماد ملی و سایر اصلاح طلبان حکومتی بی بخار و همچنین معدود اصولگرایانی که برای خالی نبودن عریضه رد صلاحیت شده بودند، خواهد بود. و تیترهای مشابه تیتر امروز کیهان و گفته هایی مشابه گفته دیروز هاشمی رفسنجانی در روزهای آتی از در و دیوار و رادیو و تلویزیون و روزنامه ها بر سر ملت خواهد بارید و ملت هم همانطور که الان به راحتی از کنار رد صلاحیت ها گذشته اند آن روز هم به یاد نمی آورند آیا رد صلاحیت ها قانونی بوده یا نبوده؟
مهم اینه که کپی شناسنامه، مهر زیاد داشته باشه!!!
..................................................
پنگوئن نوشت1: من با تحریم انتخابات به عنوان یک سیاست تقابلی با انتخابات فرمایشی، مخالفم. چراکه شکستش از همین حالا کاملا مشخصه!
پ.ن2: در مورد نوشته این دوست گرامی که معتقد هست، کار شورای نگهبان در رد صلاحیت کاندیداهای مشارکت و سازمان مجاهدین به علت "عدم اعتقاد" بسیاری از آنها به ولایت مطلقه فقیه، "قانونی" است، لازمه که بگم طبق اصل 23 همین قانون اساسی ج.ا.ا "تفتیش عقاید ممنوع است! و هیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد" و طبق قانون، آن چیزی که کاندیداها برای کسب کرسی های مجلس باید دارا باشند "التزام" به قانون است و نه "اعتقاد".
همین مورد به خوبی مشخص کننده قانونی بودن و یا غیر قانونی بودن اقدام شورای نگهبان هست. دیگه لازم نیست وارد سایر بحث ها بشیم!

فیدل رفت ...

گفتم: "فیدل کاسترو" بعد از چهل و نه سال و یک ماه و سه هفته از قدرت کناره گیری کرد!
گفت: چهل و نه سال؟ پس رکورد "ناصرالدین شاه" رو نتونست بشکنه!

مربی که ما برای تیم ملی می خواهیم ...

بحث انتخاب مربی تیم ملی فوتبال دیگه به بحث تکراری و کسل کننده ای تبدیل شده! تا کنون اسم های زیادی مطرح شده و حتی گفتند قرارداد هم امضا شده، اما در نهایت تیم ملی بی مربی مانده که مانده.
در همین راستا و برای تسهیل کار سران فوتبال و ورزش مملکت (که بعد از این همه دعوا و سر و صدا هنوز دست از سر فوتبال بر نداشته اند!) در انتخاب یک مربی مناسب نیمکت تیم ملی برخی از ویژگی ها حداقلی که مربی مذبور بایستی داشته باشد در اینجا یاد آور می شوم تا عزیزان بیهوده وقت خود را با امثال جورج و کلمنته تلف نکنند:
1- مربی تیم ملی ایران بایستی خارجی باشد. (نکته: البته اینو همه می دونستند!)
2- مربی تیم ملی ایران باید یک مربی درجه اول جهانی باشد. (تبصره: به هبچ عنوان در نام فامیل مربی نباید حروف "ویچ" به کار رفته باشد.)
3- مربی تیم ملی ایران باید حداقل یک مقام قهرمانی در یکی از تورنمت های معتبر بین المللی مانند جام باشگاه های اروپا و آمریکای جنوبی و یا جام ملت های اروپا و آمریکای جنوبی و یا جام جهانی را کسب کرده باشد (تبصره: لازم به ذکر است که نباید بیش از 10 سال از زمان کسب این مقام گذشته باشد. به طور مثال مربیانی که فرضا در سال 1988 یک تیم درجه دوم را قهرمان اروپا کرده اند، طبعا دارای چنین شرطی نخواهند بود!)
4- مربی تیم ملی ایران بایستی سنی بین 45 تا 55 داشته باشد. زیرا اگر بیش از این حد باشد "پیری خرفت" خواهد بود و نمی تواند با جوانان پر استعداد ایرانی کار کند و اگر کمتر از 45 سال سن داشته باشد احتمالا ویزگی شماره 3 را نخواهد داشت.
5- مربی تیم ملی ایران حق انتخاب دستیار خارجی را نخواهد داشت و رقم قراردادش بایستی مورد تایید تمامی اصحاب رسانه و افکار عمومی ایران قرار گیرد. در ضمن مربی خارجی تیم ملی باید پس از یک سال زبان فارسی را به حدی که بتواند در مصاحبه با روزنامه نگاران بدون احتیاج به مترجم گفتگو کند، یاد بگیرد.
6- مربی تیم ملی ایران نباید قبل از تصدی پست تیم ملی (حتی برای مدتی کوتاه) بیکار بوده باشد و ترجیحا می بایست نیمکت یکی از تیم های منچستر، رئال، بارسلون و یا میلان را به مقصد تیم ملی ایران ترک کند.
7- مربی تیم ملی ایران بایستی بازیکنانی را که روزنامه نگاران و افکارعمومی انتخاب مب کنند، حتما به تیم ملی دعوت کرده و ترجیحا در ترکیب ثابت قرار داهد. (تبصره: در صورت بروز اختلاف بین روزنامه نگاران و افکار عمومی، مربی این حق را دارد که بنا به صلاح دید خود یکی از گزینه های مورد بحث را برگزیند.)
8- مربی تیم ملی ایران نباید هرگونه درد و ناراحتی در هیچ یک از اعضای بدن خود داشته باشد و از آخرین مراجعه اش به بیمارستان بایستی حداقل 5 سال گذشته باشد.
9- مربی تیم ملی ایران بایستی در ایران ساکن باشد و ترجیحا خانواده اش را هم به ایران بیاورد.
10- مربی تیم ملی ایران و ایضا خانواده اش بایستی از زندگی در ایران راضی بوده و از مردم مهمان نواز و خونگرم ایران دائما تعریف و تمجید کنند.
11- مربی تیم ملی ایران بایستی ضمن آنکه فوتبال ایران را قدرت اول آسیا می داند از استعداد و پتانسیل جهانی جوانان ایرانی هم مرتبا یاد کند.
12- مربی تیم ملی ایران در اولین مصاحبه هایش با روزنامه ها و شبکه های بین المللی بایستی از حق مسلم ایران در دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای دفاع کرده و وجود هرگونه نا آرامی و اغتشاش در داخل کشور را به شدت تکذیب کند. در ضمن ملاقات با رئیس جمهور را رویای خود توصیف کند!
13- مربی تیم ملی ایران بایست بنا به فرمایش رئیس جمهور مردمی ترکیب تیم ملی را براساس فوتبال ایرانی چیده و بازی ارزشی را به نمایش بگذارد.

به میمنت و مبارکی عدد 13 دیگه این ویژگی ها رو ادامه نمی دم. اما بگم که حداقل 20 ویژگی اساسی و حداقلی وجود دارد که مربی خارجی تیم ملی بایستی آن ها را دارا باشد تا لیاقت کسب مقام مهم و ارزشمند سرمربی تیم ملی فوتبال ایران را داشته باشد. حالا خودتون بقیه گزینه ها را پیدا کنید!

هوای آلوده و وارونگی آن

هر کسی که حداقل ی کبار به یکی از کوه های اطراف اراک رفته باشد، مطمئنا فضای دودگرفته شهررا دیده است. اراک یکی از هفت شهر آلوده ایرانه و حتی من شنیده ام که آلوده ترین. به هر حال برای ما اراکی ها دیدن هوای کثیف شهر از فراز یکی از کوه های مشرف به آن، صحنه ای عادی و طبیعی است!
دیروز هم به همراه یکی از دوستان راهی یکی از این کوه های اطراف شهر (کوه سرخه) شدیم. دیروز پدیده وارونگی هوا ایجاد شده بود و هوای شهر خیلی آلوده (حداقل از نظر ظاهری!) بود. خوشبختانه دوربین هم همراهم بود و از این آلودگی و البته منشا اصلی اون هم چندتا عکس گرفتم که فکر کنم دیدنشون برای خوانندگان ای وبلاگ خالی از لطف نباشد.
این دم و دستگاهی که در این عکس اولی می بینید پالایشگاه اراک است، که بعد از انقلاب ساخته شده. این پالایشگاه تقریبا 40 کیلومتری شهر و در مسیر جاده شازند قرار داره. از بس که مهندسان عمران طراح این پالایشگاه، آدم های متخصصی تشریف داشتند، محل ساخت تاسیساتو دقیقا در مسیر بادهای شهر اراک قرار داده اند و با وجود اینکه تقریبا فاصله مناسبی با شهر داره و ظاهرا کوههای بین شهر و پالایشگاه بایستی مانع ورود دودهای دودکش ها به شهر شوند، دقیقا این آلاینده ها به سمت اراک می آیند. این مسیر به قدری دقیق است که اگر یک روزی این جاده ها و امکانات نبود و شما هم از علم جهت یابی هیچ اطلاعی نداشتید اونوقت کنار پالایشگاه گذاشتنتون و گفتند اراک را پیدا کن. مطمئن ترین راه برای رسیدن به مقصد، اینه که مسیر دود های خروجی از دودکش های بلند پالایشگاه را پی بگیرید تا برسید به شهر! در این روش احتمال اشتباه نزدیک به صفر است! توی همین عکس هم این دود های محترم دقیقا به سمت اراک روان هستند.
توی این دو تا عکس دیگه هم نماهایی از شهر رو می بینید. البته شهر ما به این کوچیکی ها هم نیست فقط این دودای محترم اکثرا از پالایشگاه آمده، اجازه دیدن سایر نقاط شهر رو نمی دهند.

وارونگی هوای دیروز به خوبی تاثیر مخرب پالایشگاه رو بر روی شهر اراک نشون می داد و به خوبی مسیر حرکت دودهای پالایشگاه مشخص بود. البته این پالایشگاهی ها یه بدشانسی هم دارند و اونم اینه که آلاینده هاشون قابل روئیته و به چشم غیر مسلح می شه دید دارن چه بلایی بر سر هوای شهر می آرن. اما صنایع دیگر خصوصا آلمینیوم سازی با وجود اینکه مواد به مراتب خطرناک تری رو در هوای شهر بخش می کنند، اما از دید دوربین های مردم پنهان است و نمی شه مچ اونارو گرفت!
به هر صورت، ما دیروز به مدد وارونگی هوا، بر فراز آلودگی پر غلظت شهر نفس راحتی کشیدیم و دمی را به خوشی گذرانیدیم. جای دوستان همگی خالی ...

بازی کتاب های ناتمام

مقداری دیر اما بلاخره، متوجه شدم که دوست محترمم آقای ققنوس خان لطف نموده اند و برای انجام یک بازی دعوتم کرده اند.خوب هم به خاطر لذت شرکت در بازی و هم اجابت دعوت دوست ندیده ام! خودمو قاطی بازیکنان می کنم.
اگر بخواهیم درباره کتابهای نخوانده صحبت کنیم که عنوان های بسیار زیاد و حسرت باری می شود و اگر بخواهیم درباره کتابهایی که باید خوانده می شدند و یا عزم خواندنشونو کردیم و اما نشد! هم صحبت کنیم برای منی که تازه از بند امتحانات خلاص شدم اولویت اول و آخر شامل کتابهایی می شود که سر جلسه امتحان افسوس نخواندنشان را خوردم!!
اما آقای احسان مصلحی (که طراح اصلی بازی است) تبصره ای داده اند و ماکد فرموده اند؛ نبایست درباره کتاب های درسی و کلا غیر ادبی صحبت کرد پس باشه می ریم سراغ رمان جماعت.
من همین جا اعلام می کنم بر خلاف بسیاری از دوستان و آشنایان کتاب خوان و کتاب نخوان که تمام کتاب های جناب آقای "هری پاتر" و دوستانش را نه تنها یکبار بلکه چندین بار زیر و رو کردند و تازه فیلمش را هم نگاه کردند، هیچ گاه نتوانستم از صفحه پنجاه کتاب ها بیشتر بخونم. طرفداران هری پاتر بارها جهت جذب من به جبهه خودشون توصیه های دلسوزانه کردند، اما نشد که نشد. حتی خواهرم که جزو همین جبهه طرفداران پروپاقرص هری پاتر بود، هم نتوانست در من انگیزه ای برای ادامه دادن کتاب و گذشتن از صفحه پنجاه ایجاد کند. این طوریه که من الان نه هری پاتر را خوانده ام و نه فیلمش را دیده ام. فقط می دونم یه بچه ای هست که جادوگره، والسلام.
در باره شازده کوچولو هم تقریبا همچین شرایطی به وجود آمد. اولین بار که خوندمش درست یادم نیست اما حول و حوش سالهایی راهنمایی بود، اصلا از کتاب خوشم نیومد. نمی دونم چند صفحشو خوندم، اما مطمئنا از صفحه بیست تجاوز نکرد. این قطع رابطه با شازده کوچولو ادامه داشت تا فیلم جناب مستطاب "مارمولک" و اون آخونده که توی بیمارستان ماجرای روباه و شازده کوچولو رو برای "رض مارمولک" خوند. همین شد که گفتم دوباره برم سراغ کتاب، اگر اشتباه نکنم از آن تاریخ تا الان سه بار از اول تا آخر کتاب را خوانده ام و ده بیست بار هم از آخر تا اول عکس هایش را نگاه کرده ام!!
رمان معروف و مشهور از نویسنده معروف تر و شهیرتر یعنی "صد سال تنهایی" آقای "مارکز" هم دچار این سرنوشت هست. وقتی کتابو باز کردم و فقط اسم چهارتا از شخصیت های داستان را خوندم مطمئن شدم که الان وقت مناسبی برای خوندنش نیست و به آینده تا معلومی موکولش کردم. البته هنوز اون آینده نا معلوم نرسیده ...
کتاب ...
اوهو؛ اگر بخوام همه کتاب هایی را که می خواستم بخونم اما نخوندم را اینجا بنویسم که خیلی می شه. تازه اینا فقط رمان ها و داستان هاست. این قصه سر درازی داره ...
به رسم معهود بازی من هم دوستان عزیزم و نویسندگان وبلاگ های پژ، با اینترنت، مجمع دیوانگان، یک سنجانی و سایر دوستانی که اهل بازی هستند، را برای ادامه دادن به این بازی دعوت می کنم.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.