مرد آزاد

خدایا؛ به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن.

ترجمان توحید


و اشهد ان لا اله الا الله.كلمة جعل الاخلاص تاویلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى الفكرة معقولها.
و جز او خدائى نیست. ترجمان این گواهى دوستى بى‏آلایش است.و پایندان این اعتقاد،دلهاى با بینش.و راهنماى رسیدن بدان،چراغ دانش.

درخت، عنصر بی ارزش زندگی شهری ما

طبق اعلان فراخوان فوق از روز 16 خرداد ماه برابر با 5 ژوئن "روز جهانی محیط زیست" تا روز 22 خرداد قرار است موج سبزی از سوی وبلاگ نویسان فارسی همگام با سایر وبلاگ نویسان جهان در جهت تکریم محیطی که در آن زندگی می کنیم، با یادداشت حداقل یک مطلب مربوط به محیط زیست، شکل بگیرد.
خوب من هم فقط برای آنکه خود را در این حرکت زیبا سهیم بدانم و نقشی در آن ایفا کنم در این پست به مطلبی که این روزها مورد توجهم قرار گرفته، می پردازم.
اگر بخواهم تیتری برای این معضل انتخاب کنم؛ آن "درخت، عنصر بی ارزش زندگی شهری ما" خواهد بود. در شهر ما (اراک) این روزها به علت نزدیکی سفر استانی رئیس جمهور، با سرعت خارق العاده ای در سطح خیابان ها شاهد تغییر و تحولات عمرانی هستیم. تحولاتی مثل تعریض خیابان، آسفالت مجدد، احداث مسیر های جدید و امثال این عملیات. اما نکته جالب برای من در این تغییراتِ عمدتا عجولانه و بدون برنامه ریزی، بی اهمیتی درخت هایی است که بعضا سالیان زیادی از عمر آن ها می گذرد. برای اراکی ها امروز دیدن جای خالی درخت های بزرگی که شهر کم درخت ما را اندکی سبز کرده بودند، بسیار عادی و در بعضی موارد متاسفانه طبیعی جلوه می کند!
بارها از اطرافیانم شنیده ام و دیده ام، هرگاه برای ایجاد تغییری در بنای خانه یا هر ساختمان دیگری که داشته اند، اولین مانع که از سر راه برداشته می شود درختان هستند. متاسفانه این درختان گاهی قربانی برنامه ریزی های عمرانی می شوند که هیچ گاه عملی نشده و تنها تنه ی بریده شده ی درخت تنومندی در گوشه ای از بنا به یادگار می گذارند ...
واقعا؛ چرا "درخت" به این حد برای مایی که در شهر زندگی می کنیم، بی اهمیت است؟ حاضریم برای آن که فرضا نیم متر از زیربنای خانه کم نشود، درختی که پنجاه سال با سایه اش به ما "زندگی"، با رنگش "نشاط" و با فتوسنتزش به ما "نفس" می داد، را قطع کنیم!!!

"فتحعلی شاه قاجار" و تحقق شعار "ما می توانیم"!

روز گذشته در بین لینک های پرطرفدار بالاترین لینکی بود که نشان می داد بازدید کنندگان موزه لوور پاریس "فتحعلی شاه قاجار" را با عنوان خوش تیپ ترین مردی انتخاب کرده اند که تمثال مبارکشان در موزه موجود می باشد!
خواستم ابتدا این موفقیت حیرت انگیز(!!!) را به تمامی جوانان ایرانی تبریک عرض کنم که نشان دادند که اگر بخواهند؛ "می توانند". و البته نکته ای تاریخی را از آینده نگری و ژرف اندیشی شاهان تمدن درخشان ایرانی، خصوصا شاه فوق الذکر در زمینه تحقق شعار "ما می توانیم" گفته باشم. (زمانی اهمیت این عنوان بیشتر مشخص می شود که بدانیم "مونا لیزا" به عنوان زیبا ترین زن موزه دست پیدا کرده است)
در کتب تاریخ مربوط به زمانه دومین شاه قجر، بارها اشاره شده است به تمایل عجیب و مصرانه (یعنی آمرانه) شاهنشاه به نگارندگان تمثال ملوکانه در باریک نمایاندن کمر همایونی! برخلاف حقیقت اندام اعلی حضرت که دارای شکمی بسیار برآمده و خیکی بوده اند، امکان ندارد شما در سرتاسر گیتی نقاشی از ایشان پیدا کنید که این شکم را همانگونه که بوده است نشان داده باشد. بر عکس رقابت شدید نقاشان در باریک تر کردن کمر شاهنشاه جهت جلب نظر همایونی کاملا محسوس می باشد.
امروز وقتی به این علاقه دور از عقل برادر زاده آغا محمدخان نگاه می کنم، می فهمم آنچه او می فهمید و من نمی فهمیدم.
فرض کنید فتحعلی شاه چنین دستوری به نقاشانش نمی داد. امروز هر ایرانی و غیر ایرانی که به موزه لوور می رفت، با عکس یک شاه چاق و بدریخت رو به رو می شد که در کنار تابلو می خواند (یا احتمالا از زبان راهنمایی که مشغول معرفی اثر هست می شنید)؛ این عکس متعلق به شاه بی عرضه و لیاقتی است که قسمت زیادی از خاک ایران را به باد فنا داد!
ببینیم امروز بازدید کننده موزه لوور در توضیح کنار تابلوی نقاشی فتحعلی شاه چه چیزی را می خواند "این نگاره متعلق به یکی از پادشاهان ایران می باشد که در زمان او قسمتی از خاک ایران به روسیه واگذار شد. در ضمن صاحب این نقاشی از سوی بازدید کنندگان موزه به عنوان خوشتیپ ترین مرد موزه لوور انتخاب شده است"
وقتی این نوشته را یک ایرانی بخواند کلی خوشحال می شود که بلاخره این اروپایی های بد ریخت فهمیدند زیباترین انسان های روی زمین از نژاد پاک آریایی هستند. و وقتی یک بازدید کننده غیر ایرانی آن را ببیند تنها به چهره و زیبایی های فیزیکی زاید الوصف اعلی حضرت توجه می کنند!
اینجاست که دورنگری شاهنشاه مشخص می شود. الحق که آدمی باید خیلی زیرک باشد که این چنین آینده را پیش بینی کند و "بتواند" پس از یک قرن و لتی، صفت حقیقی "بی لیاقتی" را در سایه صفت سقارشی "خوش بر و رویی" قرار دهد و از اهمیت بیاندازد!
حالا هی بگویند "ایرانی می تواند" شما بگویید نه نمی تواند. اگر قبول ندارید، این فقط یک مشت بود نمونه ای از خروار!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.