درباره خائن نبودن بنی صدر و حقایقی که نسل ما نمی بایست بداند!

در خبرها داشتیم رئیس سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین وزیر پیشین وزارت دفاع دولت جمهوری اسلامی در برنامه های جداگانه صدا و سیما، صفت "خائن" را برای اولین رئیس جمهور تاریخ کشور ایران مناسب ندانسته اند و مدعی شده اند اساسا عملی که ردی از "خیانت" بتوان در آن یافت، در کارنامه "بنی صدر" وجود ندارد و آنچه هست؛ برنامه ها و نقشه هایی است که فقط در مرحله اجرا شکست خورده اند!
دیگر، به تدریج شنیدن و خواندن این گونه مسائل برای امثال من (کسانی که سال های آغازین انقلاب را تجربه نکرده اند) تبدیل به عادت شده است. عادت به مواجهه با حقایقی در تضاد آشکار با آنچه که در رسانه ملی و کتاب های کسل کننده تاریخ راهنمایی و دبیرستان به ما آموخته بودند و از هر سو برایمان با آب و تاب بیشتر تکرار می کردند.
نمی دانم در این بیست سالی که مرتبا مجریان "رسانه ملی" در برنامه های "کودکان" و بزرگسالان، کودکان و نوجوانان را با داستان رئیس جمهور خائن و جاسوسی که مفتضحانه و با لباس زنانه از کشور فرار کرد، سرگرم می کردند، آقایان رحیم صفوی و شمخانی کجا بودند. شاید مسئولیت هایی که هر کدام چند سالیست از ادای آن ها رهایی یافته اند تا به امروز فرصت گفتن این حقیقت را برایشان نگذاشته بوده. یا شاید در خانواده آن ها خبری از کودکی که در سال دوم دیستان در جواب سوال مامور اعزامی اداره آموزش و پرورش، بنی صدر خائن را جاسوس "آمریکا" بداند، نبوده باشد. بله حتما آقایان صفوی و شمخانی لبخند "ظفرمندانه" آن آقای مامور را هنگام شنیدن پاسخ بدین قاطعی از "کودکی چنین خرد" ندیده باشند، لبخندی نمایانگر رضایت از "نهادینه شدن" ارزش های نظام در نسل سوم یا چه می دانم چهارم انقلاب! آقایان نمی دانم آیا فکری برای خنده قهرمانانه و صادقانه آن کودک که هنگام دریافت پاداش (همان تقویم پلی کپی و رنگ و رو رفته که دنیایی ارزش داشت) کرده اید. خنده ای "صادقانه" که امروز فدای "مصلحت مزورانه" شما و دوستان شما شد!
نسل ما خیلی از حقایق نباید می دانست. نسل ما، باید بعد از هجده سال می فهمید که شش سال از هشت سال جنگ که برایمان مقدس نمایانده بودند، برخلاف میل رهبر"کبیر" انقلاب ادامه یافته بود. و خیلی از حقایق دیگر که گفته شده است و گفته خواهد شد. تازه امروز باید بفهمیم که در این سال ها تمام آنهایی که وظیفه داشتند حقایق تاریخ را برای ما بازگو کنند، به ما "دروغ" گفته بودند.
نسل ما به تازگی و آرام آرام با حقیقت افسانه هایی که برایش ساخته بودند آشنا می شود. و جالب آنکه، حقایق را باید از زبان خود افسانه سرایان بشنود. نام های آشنایی هستند؛ هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی، رحیم صفوی، شمخانی و هادی غفاری و ... نام های آشنایی است برای آن ها که این افسانه ها را ساده انگارانه پذیرفته بودند. البته افسانه سرایان، برای خود نقشی در تولید این سناریو قائل نیستند ... (تازه این نام ها شجاعت بیان حقیقت را داشته اند، بسیارند کسانی که حاضر نیستند دست از سر آن افسانه ها بردارند!)
اتفاقا امروز استاد انقلاب در کلاس درس مشغول سخنوری در مناقب رهبر"کبیر" انقلاب بودند. به جمله معروفی اشاره کرد از قول رهبرکبیر: "آمریکا از انگلیس بدتر است و انگلیس از آمریکا، اما شوروی از هر دوی آن ها بدتر است". ناگهان صدایی از انتهای کلاس استاد را لحظه ای به سکوت واداشت "پس چرا امروز برعکس این گفته عمل می شود؟" استاد که قافیه را باخته بود، بعد از مِن مِنی طولانی و ذکر مقدمه ای، گفت: باید شرایط زمانی و مکانی را در نظر داشت!
بله، آقای صفوی و آقای شمخانی؛ احتیاج به نگرانی نیست. به هرحال ارزش های انقلاب در نسل سوم (یا شاید چهارم) انقلاب نهادینه شده است. ما می دانیم که شما از روی عمد بیست سال به مردم که دروغ نگفته بوده اید. شرایط زمانی و مکانی، مصلحت را چنین مقرر می کرده تا "موقتا" مردم "حقیقت" را ندانند و با مشتی "داستان کودکانه" سرگرم باشند.
اصلا مگر خدا "شرایط زمانی و مکانی" را برای چه آفرید؟!!!

پرسپولیس قهرمان می شه

# پرسپولیس قهرمان میشه ... خدا می دونه که حقشه ... به لطف یزدان و بچه ها ... پرسپولیس قهرمان میشه
لحظه ای که صد هزار نفر به رهبری "کریم باقری" مشغول خواندن این شعار مشهور بودند، برای اولین بار با تمام وجود آرزو کردم؛ ای کاش من هم یکی از آن صد هزار تنی بودم که یک صدا می خواندند ...
چقدر آن لحظه زیبا بود.

# کلی با خودم و پیش بینی هایم حال کردم. تقریبا دو ساعت قبل از شروع بازی در دانشگاه و در جمع بچه هایی که غیبت استاد آن ها را به گوشه ای جمع کرده بود، پیش بینی کردم؛ پرسپولیس یا بازی رو می بازه و یا با مردن مردن در دقیقه 4+90 گل برتری را خواهد زد ...
نه خداییش شما هم حال کردید پیش بینی را، فقط دو دقیقه اشتباه داشت!!!

# حالا که قراره پیش بینی های بدون نقصم را رو کنم اینم یک مورد دیگه:
پرسپولیس سال دیگه قطعا گند خواهد زد. از همین فردا سازمان تربیت بدنی و ایادی اش از مدیرعامل و اعضای هیئت مدیره پرسپولیس گرفته تا شخص رئیس سازمان، از انواع دخالت های مستقیم و غیر مستقیم جهت بروز نقش پر رنگ خود در قهرمانی تیم کوتاهی نخواهند کرد. البته حضورتوامان حمید استیلی و افشین قطبی در یک اقلیم خود به خود خطر بالقوه دسته کشی ها و زیراب زنی های سال دیگر تیم را تضمین می کند. حالا این موارد را با تجربه تیم هایی که طی شش دوره گذشته لیگ برترقهرمان شده اند جمع کنید، می فهمید همچین هم بیراه نمی گم. همه این تیم ها سال بعد از قهرمانی، در آسیا که حرفی برای گفتن نداشته اند، در لیگ هم اگر به دسته یک سقوط نکرده باشند قطعا با صدر جدول فاصله زیادی داشته اند.
به هر حال پرسپولیس سال آینده وضعیت به مراتب بدتری از پرسپولیس امثال خواهد داشت. این خط و این هم نشان.

درباره نامه دکتر سروش به آیت الله سبحانی

مطمئنا از بحث جدیدی که بین سروش و سبحانی و دیگر صاحب نظران درباره قرآن و وحی و نقش پیغمبر در انتقال وحی در جریان هست، خبر دارید. بعد از انتشار مصاحبه دکتر سروش در رادیوزمانه بحث های زیادی در این مورد در گرفت و بسیاری از کارشناسان به این موضوع پرداختند و تا آنجا که پی گیری کردم اکثر قرآن پژوهان (حالا از هر طیفی) با گفته های سروش موافق نبودند. از جمله نامه نگاری هایی بین سروش و جعفر سبحانی در گرفت که آخرین مورد آنها، همین چند روز پیش از طرف سروش و خطاب به سبحانی منتشر شد. البته این مقاله آخر ویژگی که دارد، به جز پاسخ به سبحانی تا حدی به مواردی که دیگران هم در مقالاتشان مطرح کرده بودند، پاسخ داده است.
نیاز به اعتراف ندارد که اطلاعات من در زمینه های قرآن پژوهی بسیار کم است. اما حقیقتا بعد از مطرح شدن این موضوع تازه فهمیدم که نه تنها اطلاعاتم کم هست که در اصل هیچ است و در صحرای برهوت سیر می کنم. واقعا من از سروش متشکرم که به من فهماند در برهوت هستم. به قول معروف از وضعیت "آن کس که نداند و نداند که نداند" به وضعیت " آن کس که نداند و بداند که نداند" تغییر موضع داده ام و این را هم مدیون دکتر سروش و شاید بهتره بگم رادیوزمانه و آنهایی که نسبت به این مطلب واکنش نشان دادند هستم. چراکه سروش چندین سال پیش این موضوع را مطرح کرده بود و البته من از آن و اهمیت آن خبر نداشتم.
به هر حال، دنبال این قضیه را گرفته ام و تا حالا که خیلی چیزهای جدید یاد گرفته ام. البته تا دیروز که مطلب جدید سروش را نخوانده بودم، استدلالات مخالفان را بیشتر می پسندیدم. اما متن نسبتا بلند "طوطی و زنبور" سروش شدیدا جذبم کرد. علاوه بر انشای بی حرف آن، تقریبا به تمام سوالاتی که ذهن ناقص من مشغولش بود، پاسخ گفته. پاسخ هایی که به مذاق من خوش آمده. شدیدا منتظر جواب هایی که به این مطلب داده خواهد شد، هستم. برای من از بیخ عرب! چاره ای نیست جز خواندن نظرات مخالفان و سنحیدن گفته های دو طرف و نتیجه گیری ...
البته باید یه تشکر ویژه هم بکنم از صاحب ملکوت که متن " طوطی و زنبور" را به PDF تبدیل کرد و مشکل امثال من را که نمی دونم به چه علتی به سایت دکتر سروش دسترسی نداریم حل کرد. البته من از از طریق ISP های دیگر هم تلاش کردم، حتی با اینترنت ADSL هم نتونستم سایت سروش را باز کنم. به هر حال داریوش محمد پور ما را از شر متن های گزینشی و خلاصه شده مطالب سروش رهاند!
"طوطی و زنبور" را از این طریق هم می توانید بخوانید.

بازی های حساس لیگ فوتبال

# بازی های لیگ برتر فوتبال خیلی حساس شده. در این چندسال اخیر همیشه سرنوشت قهرمانی به هفته های آخر کشیده شده بود، اما امسال یه چیز دیگه هست. سه تیم، با اختلاف امتیاز حداکثر 3، که در سه هفته آخر دو بازی از سه بازی خود را در برابر همدیگر برگزار خواهند. کلا خیلی فضای باحالی شده!
امسال برخلاف این شش، هفت سال اخیر که همیشه دعا می کردم استقلال و پرسپولیس قهرمان نشوند و اصلا طی آرزوی محالی خواهان سقوط آن ها به دسته یک و دو و حتی پایین تر بودم، دوست دارم پرسپولیس قهرمان بشه. دلیلش هم چیزی نیست جز جناب "افشین قطبی". خوب منم مثل خیلی های دیگه از این آدم بدجوری خوشم اومده، کاریش هم نمی شه کرد. البته یه دلیل دیگه هم برای دوست داشتن پرسپولیس امسال دارم و آن "کریم باقری" روی فرم هست. از بچگی بازی های کریم باقری رو خیلی دوست داشتم.
این هفته که پرسپولیس با مساوی جلوی برق یه جورایی گند زد. اما خدا رحم کرد که سپاهان و صبا هم مساوی کردند وگرنه در صورت پیروزی سپاهان بایستی قهرمانی رو بی خیال می شدیم.
به هر حال به امید پیروزی در دو هفته باقی مانده ...

# امروز منچستر هم قهرمان لیگ انگلیس شد. البته درسته که حیف شد آرسنال و ونگر جام را بالای سرشون نبردند. اما در هر صورت قهرمانی منچستر خیلی قابل تحمل تر از قهرمانی چلسی (حالا چه با مورینیو، چه بی مورینیو) هستش!!!

عالیجناب پنگوئن در نمایشگاه کتاب

# امروز، آخرین روز بیست و یکمین نمایشگاه بین المللی تهران است. نمایشگاهی که مانند سال گذشته در محل مصلی بزرگ تهران و البته با نواقص به مراتب کمتری، برگزار شد.
# پنج شنبه گذشته من به همراه یکی از دوستان به قصد بازدید نمایشگاه راهی تهران شدیم. البته غیر از بازدید نمایشگاه یک هدف مهم دیگر هم داشتیم و آن دیدار مجدد دوستان مشترک دانشجو در تهران بود که تا حدی در این زمینه موفق بودیم!
# شلوغی! ازدحام فراوان جمعیت، مهمترین ویژگی بود که از نمایشگاه امسال در ذهن من ماند. برخلاف سال گذشته که آخرین جمعه نمایشگاه را بسیار خلوت دیده بودم، امسال فشار جمعیت به حدی بود که برای فرار از احساس له شدن میان جمعیت، غرفه های مهم بسیاری را بدون توقف رد کردیم.
به هر حال جمع بودن تمام غرفه ها در یک سالن به متمرکز شدن جمعیت و فشار بالای آن خیلی کمک کرده بود!!!
# امسال مصرف آب خیلی کم شده بود. سال گذشته حدودا ساعتی یک بطری آب کفاف گرمای زیاد هوای تهران و محیط دم کرده شبستان و رواق مصلی را نمی داد. اما به حمدالله هوای مطبوع پنج شنبه و چهارتا و نصفی کولر کار گذاشته شده در شبستان، مصرف آب را به دو، سه ساعت یک بطری تقلیل داد!
راستی تا یادم نرفته بگم، چند روزی است هوای اراک بد سرد شده، خیلی ها رفتن سراغ بخاری و شوفاژ. ما هم که لباس های گرم را درآورده ایم و در مورد بخاری هنوز به نتیجه قطعی نرسیده ایم! از ارتفاعات هم خبر رسیده که جای دوستان خالی، بساط برف حسابی برپاست!!!
# کما فی السابق، معضل بزرگ پاهای خسته از چند ساعت راه رفتن و ایستادن در میان راهروها و تن های کوفته از کوبش تن های کوفته دیگر بازدید کنندگان، پیمودن مسیر حداقل 15 دقیقه ای تا نزدیک ترین محل راحت و خنک و مناسب (همان چمن زیر سایه درخت) برای دراز شدن و فرار از آفتاب نسبتا تند و ایضا تازه کردن نفسی برای راهروهای فراوان باقی مانده، بود!
# راستی رفته بودیم نمایشگاه کتاب برای دیدن و خریدن کتاب! آره بلاخره یه چند عنوانی هم از انبوه کتاب های نمایشگاه نصیب من شد. کلا امسال زده بودم تو خط تاریخ! چند کتاب خریدم و چندتایی را هم نشانه گذاری کردم برای خرید از کتابفروشی یا مطالعه در کتابخانه آن هم در آینده ای نامعلوم!
البته گل سرسبد خرید های امسال هیچ کتابی نیست جز "عالیجناب پنگوئن" مجموعه داستان های کوتاه از رضا مولایی. دلیل انتخاب به عنوان گل سرسبد را هم احتمالا متوجه شده اید دیگه!!! رتبه دوم هم رسید به داستان "مرگ و پنگوئن" اثر اندی کورکف.

# ساعت 6 و 29 دقیقه و 44 ثانیه بعد از ظهر پنج شنبه به منظور عبور از عرض اتوبان رسالت و خداحافظی با دوست همراهم داخل راهروی مترو مصلی گیر افتاده بودیم. جای شما که خالی نبود، چرا که اصلا جای خالیی نبود. چنان جمعیت فشرده و به هم فرورفته ایستاده بودند، که من کمتر دیده بودم. به قول یکی از گیرافتادگان در آن تونل وحشت، با سرعت "دقیقه ای یک پله" توانستیم از فشار عقب و جلو و چپ و راست خلاصی یابیم و عرض خیابان را رد کنیم. جالبی ماجرا هم زمانی بود که من دوربین رو درآوردم تا چندتایی عکس بگیرم و از قضا دوربین فلاش زد. چنان ملت و خصوصا نُسوان حاضر در تونل، داد و هواری برآوردند که گویی همین فردا عکس های تمام قد آن ها را در سایت [...] می خواهم بگذارم و به آشنایانشان میل کنم!!! به هر زوری که شده بود فحش های اطرافیان را به جان خریدم و چندتایی عکس (البته بدون فلاش) از جمعیت گرفتم، البته خیلی عکس های خوبی از کار در نیامد، اما کاچی به از هیچی!
# به هر حال نمایشگاه امسال با همه قوت ها و ضعف هایش تمام شد. به امید آنکه در سالی دیگر در نمایشگاهی با کمبود های کمتر، در کنار شما دوست عزیز از مقابل غرفه ها بگذریم و درباره کتاب ها صحبت کنیم و ...



# باران بسیار قشنگی در حال باریدن است. هوای شهر از صبح بسیار مطبوع و دلپذیر بود تا همین یک ساعت پیش که آسمان شروع به بارش کرد و کماکان با شدت خیلی زیاد ادامه دارد. در سال جدید برای دومین بار است که شاهد بارش باران هستم. دفعه قبل که مدت بارش بر خلاف شدتش خیلی کوتاه بود. حالا باید دید حداقل این باران باعث سبز شدن بیابان های اطراف شهر می شود یا نه؟

# درسته که دیگه شده "ذکر مصیبت با تاخیر" اما نمی شه ازش به راحتی گذشت. بازی دیشب بارسا و منچستر رو می گم. واقعا بارسا چیزی از منچستر کم نداشت الا یک گل شانسی! خداییش با این که اتوئو گند زده بود به بازی، مسی به تنهایی نصف تیم منچستر رو حریف بود ...
ولی حیف که بارسا حذف شد.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.