اندر باب شهروند نمونه بودن!

قبض آب بین درز دَر گیر کرده بود. از لایه در کشیدمش بیرون و بی تفاوت سعی کردم "مبلغ قابل پرداخت" را بین آن همه عدد و رقم پیدا کنم. اما عددی غیر عادی از بی تفاوتی خارجم کرد. مقابل مبلغ قابل پرداخت نوشته بود "0". چشمم چرخید طرف "بستانکاری قبلی"، اونجا هم عدد وزین "0" چاپ شده بود. احتمال بعدی اشتباه سیستم شرکت آب و فاضلاب بود. حتی مبلغ آبونمان هم "0" بود!
شروع کردم به خواندن صفر های قبض آب که متوجه جمله چاپ شده با فونت بسیار ریز (چیری حدود 8) در پایین برگه شدم.
نوشته بود: «مشترک گرامی با تشکر بدلیل رعایت الگوی مصرف آب مبلغ 22140 ریال یارانه به شما تعلق گرفته است (هزینه واقعی آب مصرفی شما 22140 ریال می باشد) با کنترل مصرف در حد الگو امکان مصرف برای سایر شهروندان را فراهم نمائید.»
حالا الگوی مصرف چیه؟ من که نمی دونم، اما به شما هم توصیه می کنم از من به عنوان شهروند نمونه (!!!) و از خانواده چهار نفری من به عنوان خانواده نمونه (!!!) یاد بگیرید و اصولا سعی کنید که در حد "الگوی مصرف آب" از آب استفاده کنید که خیلی کار خوبی می باشد و ثواب اخروی و دنیوی زیادی دارد. ما در گفتار بزرگان تاریخ ملی و مذهبیمان تاکید بسیار بر این ارزش ها داریم، من هم که جزو همون بزرگانم بر این امر مبارک تا کید می کنم!، همانطور که در روایات متعدد از این امر حسنه با نام ... (خودتون بقیه اش را ادامه بدهید) !!!
کلا شهروند نمونه بودن خیلی خوب می باشد و خیلی حال می دهد و به شما هم توصیه می شود به شهروند نمونه تبدیل شوید!!!

دریاچه پریشان هم خشک شد

دریاچه پریشان هم خشک شد!!! خوب وقتی خشکسالی باشه این جور اتفاقات بعید هم نیست. مثل زاینده رود که خشک شد. مثل بسیار رود و چشمه و تالاب دیگر که خشک شدند!
اما آخه، هنوز چهار ماه نشده که من برای اولین بار این دریاچه زیبا را دیدم. با قایق سطح آب آرام دریاچه را شکافتم... به همین سادگی آن همه آب بخار شد و رفت هوا ... مگه میشه !!!
زیادی پایین بودن سطح آب، همان موقع هم به خوبی مشخص بود. اما چیزی که به ذهنم نمی رسید خشک شدن کامل، آن هم فقط در طول چهار ماه بود. تازه برای خودم برنامه ریخته بودم که دوباره به آنجا بروم و با فراغ بال بیشتر از طبیعت دیدنی دریاچه استفاده کنم... از طبیعت دیدنی محل سابق دریاچه پریشان واقع در استان فارس !!!
دریاچه پریشان فروردین 1387 دریاچه پریشان تیر 1387

این لامصبا می خوان احمدی نژاد بد نام کنند

« این برق رفتنا یخچال خونه فلانی رو سوزوند. اونم زنگ زد اداره برق که چه وضعشه؟ زدید یخچالمو سوزوندید. اداره برقیه برگشته به فلانی گفته: "به من چه! تقصیر احمدی نژاده!!!" فلانی هم ورداشته زنگ زده تهران ماجرا رو تعریف کرده. اونا هم عذر خواهی کردند و قول دادند موضوع بررسی کنند.»
این قسمتی از حرف های آقایی است که من می شناسمش. فردی به تمام معنا عامی. به طور خلاصه از اون قسم آدم هایی که در عالم سیاست "هر را از بر" تشخیص نمی دهند. در باقی موضوعات دیگه نمی دونم به حد عالم سیاست پرت هست یا یه خورده کمتر؟ به هر حال یک آدم ساده کوچه و بازار، نسبتا مسن (پنجاه و اندی سال)، مذهبی مثل اکثر ملت، در حد سواد آخوند مسجد محل (البته خداییش مذهبی بودن ایشون رو می شه به یکی از آشنایان سرشناس و "ضد سیاسیشون" هم نسبت داد).
این آقای آشنای بنده مسلما از گفتن این ماجرا هدفی داشت: «این لامصبا می خوان احمدی نژاد رو بد نام کنند. تو کار مردم سنگ اندازی می کنند می گن تقصیر احمدی نژاده. همین پریشب احمدی نژاد خودش توی تلویزیون می گفت اگر بانکها همکاری کنند، اگر فلان سازمان کمک کنه، اگر فلان جا نیروهاشو در اختیار ما بذاره، طرح تحول اقتصادی موفق می شه. این یعنی احمدی نژاد خودش هم فهمیده که این رده های پایین ادارات دارن تو کارش سنگ می اندازن. این لامصبا چون که احمدی نژاد جلوی مفت خوری ها و اضافه کاریهای الکیشونو گرفته، اینجوری تلافی می کنند.»
همانطور که من جلوی این آقای آشنا جواب درست و حسابی به حرفاش ندادم، اینجا هم نمی خواهم چنین کاری بکنم. موضوعی که فکر من را به خودش معطوف کرده اینه: «این تحلیل حقیقتا ناب از کجا به ذهن این آدم غیر سیاسی که از قضا فرهنگی (یعنی معلم) هم می باشد، راه پیدا کرده؟» خداییش این آدمی که شاید به جز در برهه شور انقلابی گری ملت، تا به حال یک روزنامه را ورق نزده باشد از کجا می تواند به چنین تحلیلی برسد؟ تلویزیون که حداقل در حال حاضر این نگرش را درباره احمدی نژاد تبلیغ نمی کنه.
یعنی این آقا که حقیقتا جزو قشر محروم این جامعه هست، وضع نا به سامان اقتصادی را (حالا کاری به سیاسیش ندارم) لمس نمی کنه؟ یعنی نمی فهمد فلان کارمند فلان اداره مثل خود او مثل برادرش مثل پسرعمویش مثل تمام آدمهای دور و برش که کارمند یکی از همین ادارات بوده و هستند، نمی توانند اینچنین هماهنگ شده و یکدست به یکباره اقتصاد مملکت را مورد عنایت (؟!!!) قرار دهند؟ اصلا یعنی این آقای آشنای من کمبود برق و قطع شدن های و افت ولتاژ های آن را تقصیر آن آقای جوساز پشت تلفن دوست خود می داند که موذیانه تقصیر ها را به گردن احمدی نژاد می انداخت؟
ذهن من تنها دلیلی که بتواند صدور این تحلیل ناب را توجیه کند در مسجد محل آن آقای آشنا می بیند. مسجدی که پایگاه بسیج فعالی دارد. مسجدی که روحانی دعاگو به جان رهبر دارد. مسجدی که این آقا و جمعی از اطرافیانش به آنجا رفت و آمدی دارند.
و اگر مسجد پایگاه بسیج دار را دلیل این تحلیل ناب بدانیم آنوقت چند نتیجه می شود گرفت:
1- کماکان بدنه نیروهای سپاه (که به طور عمده شامل بسیج می شود) طرفدار احمدی نژاد محسوب می شوند.
2- کماکان نیروهای بسیجی مانند سه سال پیش روش تبلیغی "گفتگوی رودررو با قشر آسیب پذیر" را برای قبولاندن احمدی نژاد به کار می برند.
3- این همه خراب کاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در طول سه سال در مقابل حرف های در گوشی، هیچ ارزشی نداره!
4- از همه مهمتر، احمدی نژاد از الان "تبلیغات عملی" را برای انتخابات سال آینده، شروع کرده.

باز خوانی نهضت ملی شدن صنعت نفت (2)«کشتار 23 تیر 1330»

در دومین مرحله از تصمیمی که برای بازخوانی حوادث و وقایع دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت گرفته بودم به کشتار 23 تیر 1330 و بررسی موضع حزب توده نسبت به جنبش ملی نفت و دولت مصدق می پردازم:

دولت محمد مصدق به طور رسمی کار خود را از روز 10 اردیبهشت ماه 1330 آغاز کرد. به طور طبیعی شروع کار این دولت با موافقت ها و مخالفت های فراوانی همراه بود و تصمیمات و اقدامات آن مورد بحث زیادی قرار می گرفت. حزب توده ایران که دارای گرایش ها مارکسیستی بوده و به عقیده اکثر متخصصان علم سیاست منظم ترین تشکل حزبی که ایران به خود دیده است را دارا بوده، از جمله مخالفان مهم دولت مصدق به شمار می رفت. البته باید ذکر کرد که مخالفت حزب توده با جریان ملی حاکم، تا تاریخ 30 تیر 1331 و قیام مشهور ملت و کفن پوشی آیت الله کاشانی برای بازگرداندن دکتر مصدق بر مسند امور ادامه داشت و از آن پس حزب توده تبدیل به یکی از طرفداران پروپاقرص نهضت شد. یکی از سوال های بی جواب نهضت نفت، چرایی رفتار متضاد حزب توده در مقابل دولت مصدق هست؟
به هر حال هیئت اجرایی حزب توده در آخرین ساعات 23 تیر 1330 یعنی حدودا دو ماه پس از روی کار آمدن دولت مصدق با صدور اعلامیه شدید الحن به طور صریح مخالفت خود را با دولت ملی و شخص مصدق اعلام کرده و با جمله معروف " دست مصدق تا مرفق به خون مبارزان انقلابي آلوده است" این اختلاف عمیق را برای آیندگان نمایان می سازند.
اما قضیه 23 تیر 1330 چه بود که این چنین بزرگان حزب توده را به واکنش واداشت؟ ماجرا از جایی شروع شد که "جمعيت ملي مبارزه با شركت هاي استعماري نفت در ايران" وابسته به حزب توده، مردم را براي بزرگداشت شوراي 23تير1325خوزستان به شركت در تظاهرات دعوت می کند. در دعوتنامه ای که برای تظاهرات منتشر شده بود با در نظر گرفتن حمله ي چاقو كشان در دفاع از حكومت ملي، به تجمع "دوچرخه سوران صلح دوست" كه از جانب جمعيت هواداران صلح وابسته به حزب توده در روز 14 تیر برگزار شده بود، قيد كرده بودند: "اگر بار ديگر چنين حمله اي تكرار شود، مشت محكم كارگران و جوانان دهان ياوه گويان را در هم خواهد شكست."
لحن دعوتنامه به خوبی آمادگی اعضای حزب توده برای درگیری احتمالی نشان می دهد اما از سوي ديگر شهرباني و ارتش که تحت نظر مستقيم دربار و شخص شاه بودند و همچنين چاقو كشان و عوامل دسته جات وابسته به دربار و انگليس هم خود را آماده اين روز كرده بودند.
از قضا، در روز 23 تير "اورل هريمن" نماينده ي مخصوص رئيس جمهور آمريكا براي ميانجيگري بين دولت ايران و شركت نفت جنوب وارد ايران مي گردد.صبح همين روز راديوي لندن خبر می دهد كه امروز بعدازظهر در تهران حوادث خونيني روي خواهد داد!
در بعد از ظهر 23 تیر تظاهر كنندگان پس از اجتماع در مدرسه فردوسي، حدود ساعت 6 شروع به حركت دسته جمعي می کنند و پس از گذشتن از سفارت انگليس خود را به ميدان بهارستان می رسانند.
در آن روز قريب به 20 هزار تن از اعضاي حزب توده و طرفداران آن در ميدان بهارستان اجتماع كردند و با پخش شعارهايي عليه انگليس و آمريكا با افراد حزب زحمتكشان دكتر بهايي كه آن ها نيز از پيش براي مقابله با افراد حزب توده بسيج شده بودند به زد و خورد پرداختند .مامورين انتظامي بدون هيچ مجوزي به سوي تظاهركنندگان آتش گشودند. طي اين حادثه حدود 20 تن كشته و دهها تن زخمي شدند.
کشتار 23 تیر بهانه ای می شود برای حساب کشی ها میان نیرو های سیاسی. در اولین واکنش ها به این کشتار روز بعد راديو لندن ضمن پخش خبر اين واقعه گفت: "فاجعه روز يكشنبه نشان داد كه مصدق حاكم و مسلط بر امور كشور نمي باشد و كمونيست ها در كمين هستند كه ايران را ببلعند و اگر انگلستان پاي خود را از ايران كنار بكشد ،كار ايران تمام است."
پس از چند روز از سوی کمیته بررسی حادثه 23 تیر پای فدائیان اسلام را هم به ماجرا باز می کند. این اطلاعیه از آن جهت در تاریخ دارای اهمیت می شود که موضع فدائیان اسلام را نسبت به دولت مصدق به خوبی نشان می دهد. در اطلاعیه کمیته اعلام شد؛ جمعیت فداییان اسلام هم جزو دستجاتی بودند که در این حادثه متهم به تلاش برای حمله به افراد حاضر در تظاهرات می باشد که البته با ممانعت آیت الله کاشانی از این عمل منصرف شده اند. اما فدائیان اسلام با صدور اطلاعیه ای بسیار تند این موضوع را به کل رد می کند. فدائیان اسلام در اعلامیه خود دولت مصدق را "ضد ملی" نامیده و پس از به کار بردن صفاتی مثل "ملت كش ،فاشيست،دروغگو و اطاعت از سياست استعاري آمريكا" برای دولت، به تکذیب این شایعه پرداختند. در ضمن آنها در این اعلامیه راه خود را از راه آیت الله کاشانی جدا اعلام کردند و کشتار 23 تیر را نیز به دکتر مصدق نسبت دادند.
دولت اما به طور رسمی اتهام دستور تیر اندازی را رد کرد و دکتر فاطمی از طرف دولت به انتقاد از شهربانی پرداخت و بخشنامه سرلشکر بقایی (که دستور برخورد با تجمعات را داده بود) در روز بیستم تیر ماه به ماموران را موجه این گونه وقایع دانست. البته دولت با قبول مسئولیت، تعداد کشته شدگان را 15 یا 16 نفر اعلام کرد.
اما از همه مهمتر موضع حزب توده نسبت به این واقعه می باشد. هیئت اجرایی حزب در آخرین ساعت های 23 تیر اعلامیه ای صادر می کند که نورالدین کیانوری از اعضای همان هیئت اجرایی بعدها در خاطراتش با بیان این مطلب که کشتار 23 تیر کار مصدق نبود و انگلیسی ها در قضیه دست داشتند از آن اعلامیه با عنوان "اعلامیه ننگین، واقعا ننگین" یاد می کند. اعلامیه که در آن مدعی شده بودند "دست مصدق تا مرفق به خون مبارزان انقلابي آلوده است".

به یاد 18 تیر 78


تو مپندار كه خاموشي من،
هست برهان فراموشي من
..........................................................
پنگوئن نوشت: این لینک را از دست ندهید!

قطبی برگشت؛ اما آیا می داند به کجا؟


روزی که امپراطور رفت، تاسف خوردم از فرصت سوزی ما و مهارتمان در "فراری دادن نخبگان". وقتی مصاحبه کریم باقری را خواندم و گفته هایش از یک فصل طاقت فرسا را شنیدم؛ گفتم امپراطور به شناخت لازم از ایران و ایرانی رسیده که چنین ثصمیمی دارد.

امروز که خواندم قطبی باز می گردد، فهمیدم شاید یک سال برای شناخت "ایران" کافی بوده باشد، اما قطعا برای شناخت "ایرانی" زمان مناسبی نیست. قطبی بر می گردد؛ آما می داند به کجا؟ نمی دانم آیا آقای قطبی اصلا مصطفوی را می شناسد؟ اساسا متوجه تفاوت کاشانی "اصولگر" _که علی آبادی "اصولگرا" تحملش نکرد_ را با مصطفوی "بادی به هر جهت و بادمجان دور قاب چین رئیس" هست؟ (همو که در روزگار ریاستش بر فوتبال بر بادمجان چینیش ادامه می داد و می گفت "فیفا هیچ غلطی نمی تواند بکند" و همراه رئیسش، یک سال فوتبال را با چماق تعلیق به ورطه نابودی انداخت.)

فردا را می توان حدس زد. روزی در میانه فصل که قطبی از پرسپولیس می رود و آن روز هم بایستی متاسف باشیم، این دفعه برای عادت زشت "نخبه کشی" خود.

جشن تیرگان

به روز تير و مه تير عزم شادي کن
که از سپهر ترا فتح و نصرت آمد تير

جشن تيرگان که آغاز آن از روز تير (روز سیزدهم هر ماه) از ماه تير می باشد و نه روز (تا "باد روز") ادامه دارد به همراه نوروز، مهرگان و سده از جمله مهمترين جشن های ايرانيان می باشد که در گذشته اهميت وافری داشته و آن را با شکوه و زيبا برگزار می کردند. در مورد فلسفه جشن تيرگان دو روايت جالب موجود است:
یکی از این روایت ها مربوط به فرشته باران يا تيشتر می باشد و نبرد هميشگی ميان نيکی و بدی. در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به چهره­ جوانی پانزده ساله در می­آید و در ده روز دوم به چهره گاوی با شاخ های زرین و در ده روز سوم به چهره­ اسبی سپید و زیبا با گوش­های زرین.
تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می­رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روبه رو می شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی­خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می­خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می­جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می­گردد و آب­ها می­توانند بدون مانعی به مزرعه‌­ها و چراگاه­ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای کیهانی برمی­خواستند به این سو و آن سو راند، و باران­های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.
البته پیدایش این باور کیهانی ریشه در شرایط آب و هوایی گرم و خشک فلات ایران و خشکسالی های پیاپی خصوصا در 4 هزار پیش دارد.
برای درک رویدادی که منجر به پیداش چنین اعتقادی شد باید ذکر کرد؛ ستاره تشتر (شباهنگ) ستاره‌ای سپیدفام و پرنورترین ستاره سراسر آسمان است و در صورت فلکی سگ بزرگ (کلب اکبر) قرار دارد. امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در عرض‌های جغرافیایی میانه ایران زمین، در اوایل مردادماه اتفاق می‌افتد؛ اما در حدود چهار هزار سال پیش، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در اوایل تیرماه یا آغاز تابستان بوده است و نام ماه تیر (گونه دیگری از تشتر) نیز از همین واقعه برگرفته شده است.
از سوی دیگر ستاره اپوش (قلب‌العقرب) ستاره‌ای پرنور و سرخ‌فام و در صورت فلکی کژدم (عقرب) قرار دارد. این ستاره در سراسر تابستان‌های گرم و خشک ایران زمین در ساعت‌های آغازین و میانه شب دیده می‌شود. فاصله آسمانی این دو ستاره از یکدیگر به اندازه سه برج فلکی و حدود 90 درجه است.
ویژگی‌های این دو ستاره ما را به خاستگاه باورهای مربوط به نبرد تشتر و اپوش راهنمایی می‌کند.
اما در روایت دوم جشن تیرگان را مربوط به ماجرای آرش کمانگیر اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان می دانند. "گردیزی" در زین الاخبار آورده است: "تيرگان، سيزدهم ماه تير، موافق ماه است. و اين آن روز بود، که آرش تير انداخت. اندر آن وقت که ميان منوچهر و افراسياب صلح افتاد و منوچهر گفت هر جا که تير تو برسد (از آن تو باشد). پس آرش تير بـيانداخت، از کوه رويان و آن تير اندر کوهي افتاد ميان فرغانه و تخارستان و آن تير روز ديگر بدين کوه رسيد، و مغان ديگر روز جشن کنند و گويند دو ديگر اين جا رسيد."
ماجرای آرش کمانگیر از این قرار می باشد که در دوران باستان میان ایران و توران سال­ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان "افراسیاب" و "منوچهر" (شاه ایران)، سپاه ایران شکست سختی می­خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می­دهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا می­افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می­آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می­پذیرند، تصمیم می گیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هیچ­یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ­ترین کماندار بود و به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می­کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته‌است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی­ای در وجودم نیست، ولی می­دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه­ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی­جان بر زمین افتاد. هرمز، خدای بزرگ، به فرشته­ی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می­رفت و از کوه و در و دشت می­گذشت تا در کنار رود «جیهون» بر تنه ی درخت گردویی که بزرگ­تر از آن در گیتی نبود؛ نشست.
در آثار محققان و نویسندگان ایرانی تا قرن ششم هجری شاهد ثبت و یاد جشن تیرگان هستیم و آن طور که از مکتوبات آنان بر می آید جشن تیرگان در آن روزگار بین مردم مسلمان ایران کماکان رواج داشته است. اما متاسفانه از قرن هشتم به بعد در کتابهاي تاريخي و ادبي به جا مانده اثر و خبري از برگزاري تيرگان نمي يابـيم، احتمالا این حقیقت دال بر منسوخ شدن آن رسم نيست؛ فراموش نکنـيم که برخي از مورخان و نويسندگان اينگونه جشن ها، و رسم ها را "بي ارزش" و "عاميانه" و گاهي "ضد ارزش" مي دانستند. آداب و رسوم و جشن هايي که در بـيـن عامه مردم رواج يافته باشد، به آساني از بـيـن نمي رود و معمولا، به اقتضاي زمان و مکان، همراه با تحول ها و دگرگوني هاي فرهنگي ديگر متحول مي شود. همانگونه که ما شاهد برگزاری جشن ها و اعیاد مشابه با جشن تیرگان در گوشه کنار کشور تا نسل های اخیر بوده ایم که متاسفانه امروزه فقط برقراری جشن تیرگان با نام "تيرماه سيزه شو" در مناطقی از مازندران را شاهد هستیم.

تير و باد دست بندي است نخي كه از 7 نخ رنگي تشكيل شده است

و در روز تير از ماه تير بسته خواهد شد و در روز باد به باد داده خواهد شد.

...............................................................
پنگوئن نوشت: مطمئنا اگر روزی درباره یکی از آداب و رسوم فرهنگی ایران باستان در اینترنت سرچ کنید با اسم آقای "رضا مرادی غیاث آیادی" مواجه می شوید. قسمت عمده این نوشته هم از مقاله ایشون درباره جشن تیرگان برداشته شده. البته از ویکیپدیا و چند مقاله دیگر هم استفاده کرده ام که الان حوصله لینک دادن و پاورقی نوشتن برای منابع را ندارم!!!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.