101 سال گذشت. به عنوان یک جوان 20 ساله احساس مردمانم را هنگامی که مظفرالدین شاه حکم به "عدل مظفر" می دهد، درک نمی کنم. هرگز توان فهم شوق پدران و مادرانِ پدر و مادرم را در سال 1329 نداشته ام. نمی دانم به چه علت پدرم با کمال رضایت دهه های دوم و سوم عمرش را صرف روزی کرد که به آن 22 بهمن می گویند. من حتی جز شبهی از هیجان اطرافیانم در 2 خرداد چیز دیگری به یاد نمی آورم.
جوانی که از تمام فراز و فرودهای این 101 سال فقط طعم یأسِ پس از اصلاحاتش را چشیده. فقط سهم خواهی های آنانی را دیده که در این 101 سال فقط "در زمان کوتاه لذت بردن از پیروزی" در کنار هم بوده اند و از هم یاد کرده اند.
از روزهای پیروزی شنیده ام، خوانده ام، اما هرگز درکشان نکرده ام. من فقط روز شکست را لمس کرده ام. روزهایی که همسالانم، آنان که همانند من در میان سیل هجمه ها و فریادها و کتمان ها به دنبال اندک روزنی برای تنفس می گردند، می بایست قسمتی از عمر کوتاه دنیایشان را به پای ناسپاسی پدرانشان هنگام پیروزی، در جایی بگذرانند که به آن زندان می گویند. جایی که من نرفته ام، ندیده ام. اما خیلی ها مانند من هستند، که با آن زندگی می کنند. ...
......................................................
پنگوئن نوشت: یک حرکت خوب و جالب در وبلاگستان صورت گرفته که در صد و یکمین سالگرد پیروزی نهضت مشروطه، روز 14 مرداد را به عنوان روز همبستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان در بند گرامی بدارند. برای آن که بفهمید جریان از چه قرار است می توانید به این آدرس مراجعه کنید.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.