خواهشا "تک مدال طلای" المپیکیمان را با سیاست به گند نکشید!
اما چیزی که باعث شد من این اراجیف را بنویسم مربوط به مدال طلای هادی ساعی و پس از آن است. من که متاسفانه بازی را ندیدم اما گفتند که عین شش کانال صدا و سیما به طور مستقیم بازی فینال را پخش کرده اند و از قرار معلوم بازی جذاب و دلچسبی برای تماشاچیان "این کاره" و خصوصا "غیر این کاره" (یعنی تکواندو نابلدان) بوده. اما به این چیزها هم کاری ندارم. مسئله ای که توجه من را به خودش جلب کرده تیتر های روزنامه ها فردای پیروزی ساعی است، واکنش های سیاسیون به این پیروزی است، حرف و حدیث هایی است که از گوشه و کنار شنیده می شود و در اینترنت و از جمله بالاترین هم وجود دارد. این دغدغه را به طور خلاصه می شود در تیتر روزنامه (اگر اشتباه نکنم) اعتماد دید: "قهرمان اصلاح طلب پیروز شد".همه (حتی غیر تهرانی ها) می دانند "هادی ساعی" کاندیدای جبهه اصلاحات در شورای شهر تهران بوده. خوب به طور طبیعی این یعنی او را باید جزو اصلاح طلبان به حساب آورد. اتفاقا می شود بر روی این مسئله با تاکید صحبت کرد چون که اگر ساعی به دنبال کسب رای بود چه با اصولگرایان عکس می گرفت یا حتی مستقل عمل کند (مثل علیرضا دبیر) رای می آورد. اما قاطی شدنش با اصلاح طلبان عملی ریسکی بوده، چراکه روسای ورزش ایران همگی اصولگرا هستند و احتمال هرگونه اقدام انتقامی را می شود از آن ها انتظار داشت. حالا تمام این مقدمه چینی ها را داشته باشید ... اینم اصل مطلب:
دوستان چرا باید طلای هادی ساعی در مسابقات بین المللی و مهم المپیک که از قضا برای تمام ایرانیان بسیار حیثیتی و مهم هم هست را وارد بازی ها و دعواها و یارکشی های مبتذل سیاسی خود کنیم؟
درست، شخص آقای هادی ساعی اصلاح طلب هست. اما هادی ساعی که در روی تاتامی (اگر لفظ را درست به کار نبرده باشم دوستان اینکاره امر به اصلاح بفرمایند) بر صورت حریف ضربه می زند نماینده تمام ملت ایران هست. تمام ایرانیان هنگامی که طلا را بر گردن او دیدند خوشحال شدند. بگذاریم این طلا برای همه شیرین باشد نه فقط برای اصلاح طلبان. چرا کاری کنیم که فلان ایرانی طرفدار اصولگرایان زمان برگزاری بازی ساعی یا امثال او، در ذهن خود خاتمی را ببیند که احمدی نژاد را ناک اوت می کند؟
البته طرف مقابل بارها با قهرمانان ملی ما چنین کاری را کرده و آش را تا آن حد شور کرده که پس از اتمام بازی برای آنکه چاپلوسی ها و بادمجان دور قاب چینی های فلان قهرمان را نبینیم تلویزیون را خاموش کرده ایم. اما چرا آنهایی که به این رفتار انتقاد دارند، با یک قهرمان ملی چنین کنند؟ چرا ما مانند رفتار زشت برخی مسئولین مملکت در نادیده گرفتن تک مدال طلای کاروان ورزشی ایران، برخورد کنیم؟
اشتباه نکنید من با این که یک قهرمان ملی در زندگی شخصی خود نسبت به مسائل سایر هموطنان یا همنوعانش بی تفاوت نباشد، مخالف نیستم. اتفاقا این کار بسیار خوبی است. مثل "غلامرضا تختی" که با کمک گرفتن از شهرت و محبوبیتش، هم فعالیت های خیرخواهانه زیادی داشت و هم فعالیت ها سیاسی فراوان. اساسا دلیل ماندگاری تختی همین فعالیت های اوست وگرنه نام او چیزی بیشتر ار "امامعلی حبیبی" نبود.
بحث من بر سر این است که یک قهرمان، زمانی که در میدان ورزش است و در آنجا افتخار آفرینی می کند یا حتی شکست می خورد، باید شخصیتی ملی باقی بماند و ما، همه ما او را نماینده خود بدانیم. نباید با جرکشی های لوس، قهرمان را فقط به خودمان بچسبانیم. فرض کنید در این مسابقات مثلا آرش میر اسماعیلی هم مدال طلا می گرفت (با فرض اصولگرا بود او). امروز کیهان بایست تیتر می زد "مدال طلای اصولگرایان کاروان ایران را نجات داد" و اعتماد ملی هم تیتر می زد "نخیر مدال طلای اصلاح طلبان این کار را کرده". خداییش چنین وضعیتی جز لوث کردن شادی مردم که حداقل در این تک زمینه «ورزش» مثلا متحد هستند فایده دیگری دارد؟
جناب آقای ناصرالدین خان که معروف هستند به ناصرالدین شاه، در سال 1309 قمری در «اوائل گل سرخ و انتهای بهار» که همان میانه خرداد ماه باشد در ادامه سفر منطقه ای خودشون به ولایت عراق عجم، وارد شهر سلطان آباد می شوند. هنگام نمودار شدن «کوکبه شاهی» مردم شهر که به گفته خود ناصر الدین شاه «متجاوز از بیست هزار نفر به نظر می آمدند» (طبق تخمین هایی که از اسناد به دست آمده زده می شود در سال 1309 جمعیت اراک کمتر از چهل هزار تن بوده است) در «سر راه ایستاده» و موکب سلطنتی را «استقبال و دعا» می کردند. شاه سوار بر اسب سفید و در طرف دست راست حکیم الممالک (حاکم وقت عراق) و در طرف دست چپ میرغضب خان (در نقش محافظ امروزی) با هیئت مخصوص هولناک و در پشت سر وی به فاصله چند متر صدراعظم یعنی امین السلطان سوار بر اسب کهری (قهوه ای رنگ) در حرکت بودند. مردم سلطان آباد از خود شور و هیجان زیادی نشان می دهند و «صدها گاو و گوسفند در جلو شاه قربانی» کردند. زن ها از «بالای پشت بام با تدخین (دودکردن) اسپند و پاشیدن گلاب در مسیر شاه» به ولوله و اظهار «بشاشت» مشغول بودند. مردم با سر دادن شعارها و جملات زیادی سعی در اظهار کردن شادی و مسرت خود از دیدار شاه داشتند از جمله با «فریادهای ما می خواهیم شاه خودمان را ببینیم» بشاشت خود را به گوش شاه می رساندند. البته از شاه مهرورزی مثل ناصرالدین شاه هم بعید بود که در خواست مردم را بی پاسخ بگذارد و مکررا با پیام «شاه خود را ببینید» پاسخ آن ها را می داد. این وضع و هلهله ادامه داشت تا اعلیضرت شاه وارد عمارت دولتی یعنی همان ارک سابق که به خاطر سفر شاه

