عاشورا در گیلان

عاشورا در گیلان
سفر چها روزه هم تمام شد و از فردا زندگی تقریبا روال عادی خودشو پی خواهد کرد. این چند روز را به همراه خانواده به رشت رفته بودیم و از قضا آتش سوزی جنگل های گیلان را هم از نزدیک دیدیم. آب و هوا بسیار خوب بود و به جز روز اول که باد های گرم و شدیدی می آمد (همان روز آتش سوزی) بقیه روزها هوا معتدل و بهاری بود. روز عاشورا هم به منظور زیارت و هم مشاهده عزاداری گیلک ها به شهر آستانه اشرفیه که مرقد امامزاده سید جلال ادین اشرف در آن جا واقع شده است رفتیم. نکات جالبی داشت:
1- حضور جمعیت بسیار چشمگیر بود، به طوری که تمام خیابان های اطراف حرم پر از جمعیت بود. از پلاک ماشین های پارک شده در کوچه پس کوچه ها می شد حضور محسوس تهرانی ها را حس کرد البته از رشت هم طبیعتا جمعیت زیادی اومده بودند. ولی در کل اصلا فکر نمی کردم اینقدر شلوغ شود.


2- دستجات زیادی با پای پیاده از روستاها و شهر های استان به سمت آستانه روانه بودند و در مسیر جاده هیئت های عزاداری زیادی را می شد دید. در خود شهر هم که ماشاالله تعداد به قدری زیاد بود که برای جلوگیری از تداخل هیئت های مختلف سر چهار راه ها پلیس و سایر نیروهای امنیتی نقش فعالی داشتند. از تفاوت های شیوه عزاداری آن ها حداقل با اراکی ها کم بودن تعداد چهل چراغ و علامت بود، چهل چراغ که اصلا پیدا نمی شد بر عکس اینجا که بیشتر از تعداد آدما می شه توی هر هیئت چهل چراغ پیدا کرد. طبل و دهل هم کم تر بود اما از نظر تعداد مداح و صداهای بسیار زیبای آنها کاملا وضع شباهت به اراک داشت! تعداد دسته های سینه زنی هم خیلی بیشتر از زنجیر زن ها بود. نکته ی دیگه ای هم که دستگیرم شد مثل اینکه گیلک ها شیوه ی خاص و منحصری برای عزاداری ندارند و اون چیزی که ما دیدیم کپی برداری از شیوه ی معمول در جامعه بود، به جز یک هیئت که ساز های خاصی داشتند و نفهمیدم از کجا آمده اند.

3- متاسفانه به مانند سایر نقاط کشور بساط حسین پارتی در آن حا هم برقرار بود و هر چهار قدم چهار قدم می شد چهره هایی رو دید که مشغول انجام امور لازم هستند. مد های حاکم خیلی از فشن عاشورا طبعیت نمی کرد و به همین دلیل لباس ها رنگی بودند مثل مد عادی جامعه، معلوم بود عزیزان قبل از حضور در خیابان ساعت ها روی تیپ خودشون کار کرده بودند. متاسفانه این قضیه حسین پارتی بدجوری داره آفت می شه، خدا مسببان و مروجان این امر را هدایت کند.ترافیک جمعیت به قدری سنگین بود که داخل شدن به حیاط حرم خودش قدرت بدنی زیادی لازم داشت و دیگه نمی شد به داخل حرم فکر کرد، بنابراین موفق به دیدار زری نشدم.
4- یکی از شعارهای تازه ای که روی در و دیوار دیدم: "الا یا ایها الناس ** جوونیم نذر عباس"
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.