هرچه است از قامت ناساز بی اندام ماست...

بحث اول جامعه ایرانی در روزها و هفته های اخیر چیزی نیست جز برف و سرما و قطعی گاز و کمبود برق و بسته بودن راه ها که گوش شیطون کر دیگر به روز های آخر آن نزدیک شده ایم.
مشالاه هممون هم یه پا متخصصیم در تشخیص مقصران بحران، که این فقره را از انگلیس پدر سوخته و امریکای جهان خوار و احمدی نژاد شروع می شود و تا عباس آقا همسایه رو به رویی که با ریختن برف های پشت بام خانه شان جلوی درب گاراژ، ورود و خروج ماشین را ناممکن کرده است، ادامه می یابد.
خوب مگه من مگه چیشیم (یعنی: چه چیزی ام) کمه که از این درافشانی ها نکنم. آره، من که تا قبل از برف ها همیشه با دوچرخه اینور و اونور می رفتم. حالا که برف آمده، تا جایی که بشود از خیر لحاف گرم و نرم کرسی (که خودش از برکات سرمای جانگداز و بی گازی این روزهاست) نمی گذرم. و در مواقع اجبار هم خساستم برای پول تاکسی گل می کند (البته اونایی هم که تاکسی سوارن از نامردی رانندگان تاکسی کم نگفته اند)، معطل اتوبوس شدن هم در این اضاع (دور از جون) خرتوخر خیابان، به دور از عقل می نماید. درنتیجه طی طریق را با خط یازده یا همان پاهای پرتوان به امید قدم گذاردن بر برف ها پا نخورده، ترجیح می دهم.
اما چشمتون روز بد نبیند از اوضاع برف های خیابانها. در آغاز بدانید و آگاه باشید رویای برف پا نخورده توهمی بیش نبوده برای من. تلاش بی فایده هم برای یافتن راهی امن از برای قدم گذارن هم امری است بیهوده. البته می دانم که سر این شهروندان گرامی و عزیز همشهری بسیار شلوغ است و همگی می بایست وقت گرانبهای روزهای تعطیلی مدارس و دانشگاه ها و ادارات و کارخانجات را در صف های نان و شیر و گاز بگذرانند، اما دیگر نمی دانم چرا این همشهریان غیر گرامی (!!!) قدری به خود زحمت نداده اند، حداقل راهی یکطرفه (!!!) برای عبور پیاده ای بی نوا و ناتوان، در میان انبوه برفهای یخ زده باز کنند، تا بتوان با سلامت از آن گذشت. آخر کجاست انصافتان، ای عزیزان همشهری. واقعا اگر هر کس جلوی خونه یا مغازه اش را پارو کند خیلی دردسر دارد و زبانم لال از عزت ایران در جامعه جهان کاسته می شود.
خدا روز بد ندهد اگر تصمیم بگیرید برای فرار از سرسره بازی پیاده رو به حاشیه خیابان پناه ببرید. حاشیه که چه عرض کنم. دیگر از یک خیابان سی متری چیزی جز سه یا چهار متر باقی نمانده. کناره ی تمام خیابان ها را تله های کوتاه و بلند و ناموزون صد البته کثیف برف به اشغال خود در آورد اند. دیگر صحبت از همان سه چهار متر هم که چون دیوانگی محض است. وقتی کف خیابان اصلی شهر (که همان پر ترددترین خیابان می باشد) کماکان با قطری از برف فشرده شده در اثر عبور خودروهای مردم که چون دل همه مردم این مملکت آینه وار است و صاف و صیقلی، پوشیده شده است، شما چه انتظاری دارید؟ راستی تِیک آف زدن مایکل شوماخرهای همشهری با ماشین بدون زنجیر و یخ شکن تکمیل کننده داستان است. یا باید مایکل جردنی دگر باشید و یا متوسل به امام زمان، تا سالم به خانه و پناه کرسی بازگردید.
تا هفته پیش می گفتم شهرداری چی های عزیز و زحمت کش تمام توانشان را گذاشته اند برای باز کردن جاده ها ( همانطور که تلویزیون می گه!) و دیگه وقت ندارند حداقل یه لودری، بولدوزری، گریدری چیزی بیارن خیابان اصلی شهر (خیابان های غیر اصلی و کوچه ها، پیشکش) را از شرّ نعمت الهیِ برف، نجات دهند و مردمی را از دست و پا شکستن. فکر می کردم این عزیزان از خود گذشته آنقدر درگیرند که حتی وقت این را هم ندارند از ماشین آلات و نیروی پیمانکاران عمرانی شهر که تماما به علت سرما و بارش برف مشغول استراحت در خانه هایشان هستند، برای برف روبی سطح شهر کمک بگیرند.
اما امروز وقتی که بعد از مدت ها خوب فکر کردم یادم آمد آن آقای محترمی که شده شهردار اراک و آن عوامل زحمت کش شهرداری و آن فامیل یا آشنایی که منصبی در این شهر دارد، هم مثل خود ما هستند. خود مایی که حوصله نداریم از زیر لحاف گرم کرسی (که آن را هم به خاطر بی گاز بودن هموطنان شمالیمان به راه انداخته ایم و نه چیز دیگر!) خارج شویم و برف جلوی خانه یا مغازه هایمان را به خاطر سلامتی و امنیت آن مادربزرگ یا پدربزرگ تنهایی که مجبور است برای خرید نان آبگوشت نهار، از مقابل خانه یا مغازه ی ما رد شود پارو کنیم.
مگر فرق فلان مسئول شهری با من و تو در چیست؟ آن ها هم به مانند ما دوست دارند در جمع گرم خانواده هایشان بنشینند به دور کرسی و برای هم "کرسی شعر" بسرایند و درودی بفرستند بر ابتکار عمل آقای احمدی نژاد در کنترل "بحران بی سابقه سرما در پنجاه سال اخیر" و از خدا بخواهند بارش بیشتر برف از برای تعطیلی باز هم بیشتر دانشگاه ها و ادارات و کارخانجات.
شاعر می گه که:
هرچه است از قامت ناساز بی اندام ماست *** کار ایران با خداست
............................................
پنگوئن نوشت: از حق نباید گذشت چرا که از دیروز تعداد اندکی ماشین های برف روب در شهر دیده ام. ظاهرا هوا یه خورده ای خنک شده یخ ملت هم باز شده!!!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.