مشکل ارتقاء سطح فرهنگی جامعه: "کتاب خوانده ها" یا "صاحبان قدرت"

یکی از وبلاگ هایی که من چند سالی است بهش مرتب سر می زنم و نظراتش را می پسندم و قابل تامل می دانم، وبلاگ آق بهمن است. حالا این آقای آق بهمن در پستی که به قول خودش مقدمه ای است برای پست های سیاسی و انتخاباتی در 10 ماه آینده (حالا چرا 10 ماه، شاید منظورش تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باشه؟) به مسئله انتخابات پرداخته و "نظرات اساسی" اش در این باب را نوشته و درخواست کرده که نوشته های آینده اش با توچه با این نظرات اساسی خوانده شود.
حقیقتا من هم با نوشتن پست کوتاه دیروز قصد داشتم تا فتح بابی کنم برای پست آینده درباره انتخابات مجلس، البته در سه ماه آینده!!!
به هر حال مطلبی که از سوی بهمن به عنوان "بالا رفتن تدریجی فرهنگ عمومی" مطرح شد مطلبی است که فکر کنم دغدغه ذهنی بسیاری (و از جمله من) است. اما درباره راهبردی که مطرح شده فکر کنم کمی جای بحث باشه.
اولا باید بگم که در مورد تحریم انتخابات و نتیجه آن کاملا با بهمن هم عقیده ام و به نظر من هر تلاشی در راستای از مشروعیت انداختن نظام به وسیله تحریم انتخابات محکوم به شکست است. همانگونه که تا به حال بوده است. برای مثال هم موردی بهتر از انتخابات مجلس هفتم پیدا نخواهد شد. گسترده ترین حالت ممکن برای تحریم در آن انتخابات صورت گرفت و در آخر دیدیم که مردم (حتی برای مهر شناسنامه هم که شده) رفتند و رای دادن. آن هم 50%. ظاهرا در مجامع بین المللی حضور 30،40 درصدی هم دلیلی برای از مشروعیت افتادن یک نظام نخواهد بود.
اما درباره رای دادن یا ندادن (البته بدون تعیین استراتژی تحریم). در مطلب مذکوراشاره شده، اگر اکثریت جامعه (به معنای حقیقی آن) خواسته ای را طلب کنند و بر آن پای بفشرند، جمهوری اسلامی به آن تن خواهد داد. و برای ترغیب اکثریت باید فرهنگ و دانش آن ها را بالا برد و با ذکر دلایلی وجود اصلاح طلبان در قدرت برای نیل به این مقصود، مفید دانسته شده است.
از دیدگاه من، ما هم تجربه هشت سال دولت اصلاحات را داریم و هم چهار سال مجلس اصلاح طلب. اگر از تجربه های قبل از آن ها بگذریم، تجربه مجلس اصولگرا را هم داریم و فعلا 2،3 سالی است که مشغول تجربه دولت اصولگرا می باشیم.
اگر خوب به یاد داشته باشیم در زمان دولت اصلاحات بارها از سوی گروه ها و افراد مختلف و با دیدگاه های متفاوت مسئله توجه به بطن جامعه و انجام فعالیت هایی در جهت ارتقای سطح فکری و فرهنگی جامعه مطرح شد. حتی بحث و جنجال هایی هم بعضا پیرو این ماجراها شکل گرفت.
اما نتیجه آن ادعاها و در مواردی تلاش ها چه شد. یکی از تزهای طرفداران تحریم (و یا رای ندادن صرف، بدون شعار تحریم) انتخابات ریاست جمهوری نهم دقیقا مربوط به همین موضوع بود. مطرح می شد که حضور نیروهای اصلاح طلب و بعضا خوشفکر در مسند امور اجرایی توان این نیروها را در کش مکش های غیرقابل اجتناب جامعه ایرانی به هدر می دهد و آن ها را از توجه به جامعه باز می دارد. طرفداران این نظریه معتقد بودند که اگر دولت در دست اصلاح طلبان نباشد می توان بدون داشتن دغدغه قدرت به بطن جامعه بازگشت. فعالیت های فرهنگی و اجتماعی را با فراق بال بیشتر در جامعه پیگیری کرد و به پیش برد. البته دیگه لازم به یادآوری نیست که ناتوانی دولت اصلاحات و سایر روشنفکران غیر حکومتی در پیشبرد مقاصد فرهنگی در سطح عام و در مدت زمان کافی و مناسب هشت سال، این صاحب نظران اصلاح طلب و روشنفکر و کتاب خوانده را به چنین نتیجه گیری واداشته بود.
خوب امروز که ما اینجا نشسته ایم برایمان مثل روز روشن است، این سیاست موفق نبوده. و اگر در دولت گذشته با چراغ خاموش امکان حرکت در جامعه وجود داشته امروز حتی قدرت چنین حرکتی هم برای نیروهای روشنفکر وجود ندارد و اگر نگوییم به طور کامل، حداقل تا درصد زیادی ارتباط سستی که در گذشته بین اقشار کتاب خوانده و سایر مردم اصلاحا عوام وجود داشته، از بین رفته است. و گاها تعبیر دو جزیره دور افتاده برای مثال به کار برده می شود.
حالا سوالی که از نظر من مطرح است این است که: "چگونه روشنفکران و متفکران ما هم در دولت اصلاحات (که بخشی از قدرت اگر در اختیارشان نبود حداقل با آنها مماشات می کرد) و هم در دولت اصولگرا (که دولت علنا در مقابلشان صف کشیده) از ایجاد پیوند و برقراری ارتباط سازنده با توده های جامعه ناتوانند؟"
اگر بخواهیم جواب این سوال را به آینده نامعلوم موکول کنیم و بگوییم دولت فرضا اصلاح طلب بعدی فضایی ایجاد می کند تا روشنفکران به ایجاد رابطه با توده ها بپردازند و از این طریق سطح فرهنگ را بالا ببرند به نظر من نامقبول است. منطقی نیست به خاطر بدست آوردن تجربه ای که مشابه ناموفقش را در گذشته نزدیک داشته ایم "رای" خود را به صندوق بریزیم.
من همانطور که قبلا هم بارها نوشته ام هنوز دلیلی محکم برای رای دادن و یا رای ندادن بدست نیاورده ام. البته سوالات زیادی در ذهنم وجود دارد که قصد دارم به تدریج در این وبلاگ آنها را مطرح کنم. اما فعلا این دلیلی که بهمن در وبلاگش به عنوان یک "نظر اساسی" (که بر اساس آن هر رای دادنی را بهتر از ندادن متصور می شود) آورده است (و مربوط به یکی از انبوه سوالاتی است که برای من وجود دارد)، به نظرم مشکلی اساسی دارد.
تجربه های تاریخی به ما نشان داده است که در زمینه تلاش برای ارتقا سطح فرهنگی جامعه تغییر حکومت ها تاثیر بسزایی ندارند و متاسفانه اقشار تحصیل کرده و روشنفکر و کتاب خوانده ی جامعه ما همیشه در موقعی که می باست وارد کارزار عمل بشوند، "جا زده اند".
اگر می خواهیم با بالا بردن فرهنگ و دانش جامعه حکومت را وادار به اصلاح کنیم (که روش مقبولی است) باید عیب را در روشنفکرانمان (به عنوان نیروهای فکری چنین حرکت بزرگی) جست و بر طرف کرد، نه در حکومت و مجلس و انتخابات!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.