پاسخ دو سوال در توضیح دو پست اخیر!

آقای خسرو بیگی لطف کردند و در جواب پست قبلی دو سوال را در وبلاگشون مطرح کرده اند. من هم نظر خودم را نسبت به این دو سوال اینجا می نویسم:
۱- نظر شما در مورد ضرب المثل "چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است"، چیست؟
به نظر من مثال خانه و مسجد در این مورد خیلی درست نیست. اگر مثال خانه و خانه باشد و یا از ضرب المثل های مربوط به همسایگان استفاده کنیم برای رساندن مفهوم خیلی رساتر می تواند باشد.
اما در کل، قرار نیست که ما چراغی را از این خانه برداریم و به خانه دیگر ببریم. ما (از موضع طرفداران برقراری حقوق بشر) فقط وظیفه داریم، چشممان را بر روی وضعیتی که همسایگانمان (با مفهوم جغرافیایی و سیاسی "همسایه" اشتباه نشود!) در آن قرار دارند نبندیم. فقط همین.

۲- خداوند در قرآن فرموده "لا نکلف نفساً الا وسعها". نظرشما در این مورد چیست؟ آیا وقتی ما توان حل مشکلات خودمان را نداریم و مردم خودمان در سرما بدون گاز مانده‌اند، درست است که (و باید) ادعای مدیریت جهان را بنمائیم؟؟؟
اولا؛ که بحث مدیریت جهان که بحث جدایی است و مذموم (حالا از طرف هر گروهی که مطرح شود). اما صحبت من از جایگاه فردی است که به حقوق بشر اعتقاد دارد و برای برقراری آن تلاش می کند و اگر حقوق بشر را قبول داریم، قاعدتا معتقد به "بدون مرز" بودن آن هم هستیم.
دوما؛ کاملا با بحث "وسعها" موافقم. در شرایط فعلی ما تلاش اصلی مان را باید بگذاریم بر قضیه حقوق مردم ایران. چرا که "وسع" ما حدی دارد و نمی توان بیش از اندازه بر سرش "تکلیف" قرار دهیم. به همین خاطر هم است که این روزها یکی از دغدغه های اصلی طرفداران حقوق بشر در ایران قضیه مرگ مشکوک دانشجوی کرد در سنندج است. ممکنه همین الان که من دارم این متن را می نویسم در بسیاری از نقاط دیگر جهان شبه چنین جنایتی در جریان باشد. اما ما توان خود را می سنجیم و معتقدیم اگر بتوانیم قاتلان همین یک دانشجو را به سزای عملش برسانیم، خیلی هنر کرده ایم(البته خیلی هم به این اتفاق امیدوار نیستیم، همان طور که در قضیه زهرا کاظمی و خانم دکتر موفق نبودیم). دیگر رسیدگی به جنایات مشابه در دیگر نقاط جهان کار بسیار مشکل و شاید نشدنی باشد.
اما آنچه که امروز در نوارغزه در حال وقوع است، بسیار فراتر از مرگ مشکوک یک دانشجو در یک زندان در یک شهر ایران است. نمی خواهم بگویم موضوع مرگ آن دانشجو اهمیت ندارد و باید رهایش کرد. بر عکس حرف من این است که ما باید هندوانه ای را که برداشته ایم (دفاع از حقوق مردم ایران) محکم بچسبیم و تمرکزمان بر روی آن باشد، لازم هم نیست که هتدوانه دیگری را برداریم. فقط باید به دیگران بفهمانیم که هندوانه های بسیار دیگری هم بر روی زمین است، که می توانند و باید به آنها رسیدگی کنند.
یک مثال، در قضیه دارفور ما چنین وظیفه ای احساس نمی کردیم، چرا؟ به این دلیل که مجامع حامی صلح در جهان (آنانی که دست های زیادی برای برداشتن هندوانه های زیادی دارند) متوجه این قضیه بودند و هم اکنون هم مشغول فعالیت هایی (حالا چه درست چه غلط!) در دارفور هستند. اما قضیه فلسطین از آنجا نگران کننده است که (به عللی!) مورد غفلت واقع شده. ما هم نمی توانیم هندوانه هایمان را زمین بگذاریم و برویم به کمک مردم غزه. ولی حداقل می توانیم به دیگران گوشزد کنیم، که دوستان هم اکنون انسان های زیادی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. این کار نه تنها باعث نمی شود که ما وظیفه خود را رها کنیم، بلکه شاید علتی شود برای برقراری حقوق بشر (کمتر نقض شدن حقوق بشر؛ این عبارت بهتری است) در نقطه ی دیگری از دنیا. که همین مسئله موجب تقویت موضع تمامی طرفداران صلح و حقوق بشر در جهان، می شود.
به طور خلاصه؛ حقوق بشر یک اصل بین المللی است و نباید آن را فقط در چارچوب یک مرز مشخص دنبال کرد. یک فعال و خواهان حقوق بشر طبیعتا فقط می تواند در یک مکان حضور فیزیکی داشته باشد و برای مفید فایده بودن حضور فیزیکی اش بایستی تفکراتش بر مشکلات همان منطقه متمرکز کند. اما این موضوع نباید دلیلی شود برای فراموشی کامل دیگر مناطق جهان.

یک صحبت هم درحاشیه: این استدلال که "من خودم کلی مشکل دارم دیگه نمی تونم به مشکل دیگری فکر کنم" یکی از بزرگتریم مشکلات فعالان حقوق بشر در ایران است. چرا که اکثریت مردم متاسفانه درگیر مسائل اقتصادی و معیشتی خودشون هستند که همراه است با ترس دائمی نسبت به از دست دادن جایگاه فعلی. معمولا هنگامی که طرفداران صلح و حقوق بشر، احساس نیاز به حمایت مردمی در برابر ظلمی که به فرد یا گروهی در ایران می رود، می کنند، همین استدلال مانع حمایت سایرین و به نتیجه رسیدن حرکت می شود. نمونه و مثال بسیار است برای چنین شرایطی.
حالا ما اگر نگاهمان را از سطح ملی به سطح جهانی گسترده کنیم. از نظر من؛ دقیقا فعالان حقوق بشر ایران با استدلالی مشابه، ظلمی را که بر گروهی از مردم در نقطه دیگری از کره زمین می رود، نا دیده می گیرند!
به نظر شما اینطور نیست؟
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.