دیگی که برای من نجوشه، همون بهتر که برای سگ بجوشه!

دوست گرامی آقای خسروبیگی (صاحب وبلاگ "با اینترنت") لطف کردند و زیر مطلب قبلی ام "وقتی انسانهای بسیاری کشته می شوند..." کامنتی گذاشته اند و نظرشون در مخالفت با دیدگاه من بیان کردند.
به نظرم حیف آمد که این قضیه را به همین حد محدود کنم و خواستم نظرم را نسبت به پاسخ این همشهری وبلاگ نویس بنویسم و برایش میل کنم. اما بعد دیدم که شاید بد نباشد، متن را همین جا بگذارم، به نظرم بسیاری از طرفداران حقوق بشر در ایران مثل دوست روشن اندیشم، آقای خسروبیگی می اندیشند. پس با اجازه شما این پست، در حقیقت نظر من در برابر نظر آقای خسروبیگی می باشد، اما امیدوارم با حضور و مداخله خوانندگان احتمالی این وبلاگ تبدیل به گفتگویی پرفایده تر شود.
# کامنت آقای خسروبیگی درباره پست قبلی:
"آقا من مخالفم که وقتی ماخودمون مشکل داریم و براحتی حق مردم و آزادی انتخابشون لگدمال میشه، حالا بیاییم به حال غزه دل بسوزونیم! من فکر میکنم یکی باید پیدا بشه بیاد دلش به حال خودمون بسوزه. فکرشو بکنید که شما وضع مالیتون خیلی خرابه، بعد یکی دست گدایی به سوی شما دراز میکنه. خب قطعا بهش میگید بابا یکی باید بیاد به خود من کمک کنه!"
# این هم نظر من:
_ اولا: به نظرم ظلمی که به ما در ایران می شود اصلا قابل قیاس با ظلمی که هم اکنون در نوار غزه در حال اجراست، نمی باشد. اگر در ایران حق آزادی انتخابمان لگدمال می شود در نوارغزه حق حیات انسان ها لگدمال می شود.
ما الان در ایران حق زندگی را داریم (البته تا زمانی که به قول آقای رئیس جمهور منتقد منصف باشیم!) و وبلاگ هایمان را بنویسیم. اما آن کسی که الان در نوار غزه هست، حق نوشتن وبلاگ را ندارد، چونکه اجازه نمی دهند برق داشته باشد. اصلا چرا این را می گویم. دوست عزیز، من و شما در این جامعه حق داریم به دنیا بیاییم و اگر نوزادی ناقص بودیم زیر دستگاه روزهایی را بگذرانیم و پس از آن دوران کودکیمان را سپری کنیم تا برسیم به سنی که دنبال حقمون باشیم و آن را از حاکمان طلب کنیم. اما امروز کودک فلسطینی که از بخت بد، این روزها را برای ورود به دنیا انتخاب کرده است، اگر احیانا عجله ای برای دیدن این دنیا داشته است، این حق را ندارد که در دستگاه تحت مراقبت باشد، چون برق نیست. کودک مریض شش ساله حق ندارد از گرمای خانه استفاده کند، چون کلا تمامی منابع انرژی یا نایاب است یا کمیاب، کودک 12 ساله حق رفتن به مدرسه را ندارد چرا که ...
این موضوعات حقوق خیلی ساده و پیش پا افتاده ای محسوب می شود.
_ دوما: این که بر من هم ظلم می شود اصلا دلیل مناسبی برای آن نیست که به ظلمی که به دیگری می شود بی اعتنا باشیم، به چند دلیل:
1- همان حقوقی که من و شما بر اساس آن معتقدیم بر ما ظلم می شود(حقوق بشر)، برای او هم که در نوار غزه یا هر نقطه دیگر از جهان زندگی می کند، می بایست حاکم و جاری باشد و ما برای آنکه نشان دهیم حقیقتا معنا و مفهوم حقوق بشر را ورای تمام تفاوت های نژادی و اعتقادی پذیرفته ایم (که به طبعش، معتقدیم بایستی زندگیمان مطابق با آن باشد) می بایست نسبت به نقض آن در هر کجای عالم (خصوصا نقض به این آشکاری و ناجوانمردانه ای) حداقل بی تفاوت نباشیم.
2- دقیقا با صحبت شما موافقم که یکی باید پیدا شود و به کمک ما بیاید. این انتظار را هم از کسانی دارم که معنای حقیقی حقوق بشر را فهمیده اند و برای اشاعه آن تلاش می کنند و نه از کسانی که خود ناقض حقوق بشر هستند و فقط جهت کسب منافع شخصی یا ملی به کمک ما بشتابند. که اگر چنین باشد چیزی نیست جز تکراری بر مکررات 200 ساله اخیر کشورمان. البته ارتباط با دیگران براساس منافع ملی طرفین موضوعی بدیهی می باشد و غیر قابل اجتناب است. اما در این گونه روابط باید نوع رابطه را به شکل بده بستان تنظیم کرد و نه امید کمک خیرخواهانه از طرف غیر.
در نتیجه؛ منی که مدعی ام (تاکید می کنم: ادعایش را دارم) حقوق بشر بایستی بر جامعه ام حاکم باشد و برای کسب آن تلاش می کنم (تاکید می کنم: تلاش می کنم)، اعتراض می کنم و فریاد می زنم، نمی توانم به نقض آن در گوشه دیگری از جهان و بر یک انسان دیگر مثل خودم، بی تفاوت باشم، در حالی که انتظار دارم مسئله حقوق نقض شده من برای کسی که در جای دیگری هست، اهمیت داشته باشد و در جهت رفع آن کمکم کند.
3- اگر روزی من و شما به کشوری که حق آزادی انتخاب را برای شهروندانش قائل است، مهاجرت کنیم و پس از کسب تابعیت به راحتی و آزادانه به کاندیدای مورد نظرمان هم رای دهیم و هربلایی هم که دلمان خواست بر سر مقامات نالایق آن جامعه بیاوریم. آیا می بایست نسبت به ظلمی که بر مهاجرت نکرده های داخل ایران حاکم است، بی تفاوت باشیم؟ و اگر جواب خیر است، باید به یک "چرا" جواب داد.
4- اگر من محتاج نون شبم باشم و روزی یک فرد محتاجی مثل خودم بیاید و از من درخواست کمک کند. درسته، ندارم که به او بدهم، اما حداقل می توانم برایش دلسوزی کنم. می تونم دستش را بگیرم و با کمک و یاری هم، فرد خیّر یا موسسه خیریه ای را بیابیم و یا با کمک هم تلاشی کنیم برای خروجمان از این وضعیت بی سامان. آیا با بی اعتنایی به او، مشکل من یا او حل می شود؟ آیا گفتن یک جمله همدلانه به او، جز خوشحال کردن اویی که دستش از همه جا کوتاه است، چیزی را از من کم می کند یا من را فقیر تر می کند؟
تازه کاری ندارم به دستورات اخلاقی دینمان که به ما توصیه می کند در چنین شرایطی همان نان بیات را هم باید با فرد نیازمند نصف کرد.
_سوما: حتما این ضرب المثل را شنیده اید:
"دیگی که برای من نجوشه، همون بهتر که برای سگ بجوشه!"
متاسفانه این جمله سرلوحه زندگی بسیاری در میانمان هست. به نظر من یکی از مشکلات اساسی ایران همین اعتقاد راسخ جمع عمده ای از هموطنانمان به این ضرب المثل است. اما امروز به نظر من روشنفکرانمان هم دارند طبق این جمله عمل می کنند.
حالا چون که حقوق بشر در ایران نقض می شود و برای دیگران هم مهم نیست، پس برای ما هم نباید مهم باشد که حقوق دیگران نقض می شود یا نمی شود.
ما باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم. اگر معتقدیم حقوق بشر حقیقتا حق بشر است باید آن را برای تک تک بشریّات (!!؟) محترم بشماریم (حتی برای کسانی که این حق را از ما یا دیگری صلب کرده اند!). من نمی گویم باید مثل طرفداران حکومت که این روزها فریاد نقض حقوق بشر در نوار غزه را سر داده اند، چشممون رو به نقض حقوق بشر در داخل ببندیم. این به جای خود و آن هم به جای خود. به نظر من نه تنها هیچ منافاتی بین این دو مقوله وجود ندارد که هر دو در راستای هم و مکمل یکدیگر هستند.
اگر حقیقت را بخواهید به نظر من همان رابطه ای که بین "بسیجیانی" که این روزها فریاد نقض حقوق بشر درنوارغزه را سر می دهند و خود "حقوق بشر" وجود دارد، بین "طرفداران برقراری حقوق بشر در ایران" که امروز مسئله غزه را مربوط به دیگری می دانند با "حقوق بشر" وجود دارد.
به نظر شما اینطور نیست؟
امیدوارم اشتباه فکر کنم. یعنی امیدوارم شما و آینده به من نشان دهید که اشتباه فکر می کنم!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.