شیرها و گرگ ها

گرگ ها و شیرها
امشب شبکه یک قسمت اول از ویژه برنامه "گرگ ها" را پس از تبلیغات بسیار زیاد و بلند مدت پخش کرد. فکر کنم هر کسی که در طول این 2 هفته اخیر اندک ساعتی را مقابل جعبه جادویی گذرانده باشد حتما از وجود این برنامه خبر دار شده است و می داند که هدفش (به قول تلویزیونی ها) افشای خیانت های اعضای سازمان مجاهدین خلق به ایران است.
بر اساس ادعای مسئولان تلویزیون که اصلا هم ادعای بعیدی به نظر نمی رسد، تصاویر به کار برده شده در این برنامه در دست سازمان اطلاعات عراق زمان صدام بوده است که عمدتا توسط دوربین های مخفی گرفته شده بودند و با همت "دوستداران ایران زمین" (اسم جدید سربازان امام زمان و یا همون اطلاعتی ها) از دولت عراق گرفته شده است.
فکر کنم در نتیجه حجم تبلیغاتی صدا و سیما خیلی ها امشب این برنامه را دیده باشند. جالب بود و دردناک. مجاهدین با تمام فراز نشیب هایش، نامی است که در روند تاریخی کشور ما تاثیری انکار ناپذیر و مهمی دارد. تشکیلاتی که در طول عمر کوتاه خود روزهای متفاوت و متضادی را تجربه کرده است.
لطف الله میثمی(از اعضای اولیه سازمان) در خاطرات خود و هنگام بازگویی از اولین بمب گذاری های سازمان از موردی یاد می کند که هنگام انفجار یک فرد عادی به شکل غیر منتظره ای از نزدیکی محل رد می شود و اثرات انفجار بر او هم اثری جزئی می گذارد. او از چگونگی تاثر کادرهای سازمان پس از شنیدن این خبر می گوید. با این حال تقریبا یک دهه بعد از آن حادثه شاهد بمب گذاری های متعدد مجاهدین در سطح شهرها و در بین مردم کوچه و بازار هستیم (210 انفجار در یک روز اصلا قابل تصور نیست)، با توجیه مقابله با ارتجاع. تصاویر برنامه امشب بر این بمب گذاری ها بسیار تاکید داشت. می دانم که صداوسیما نیم دیگر حقیقت که عمل همانند جوانان حرب اللهی سال های آغازین انقلاب باشد را نمی گوید. اما این عمل جوانان مجاهد سال 59 چه قرابتی با هم کیشانشان در سال 49 داشته است؟
عکس شهید حنیف نژاد بر دیوار بود و مسعود رجوی نشسته بر مسند او مشغول سخنرانی. فاصله از کجا تا به کجا! یکی به خاطر آزادی و سرافرازی میهن و هم ایمانانش، جانش را به راحتی و با آگاهی فدا می کند. و دیگری برای آزادی همان بوم اجاره نشین دشمنی می شود که با هیچ استدلال و توجیهی نمی توان آن را با آزادی مرتبط دانست. عجیب است و خیلی غم انگیز.
عباس داوری جوان پخته و درد و رنج کشیده ای که سخنانش در زندان پر شکنجه و یاس بار شاهنشاهی بزرگی چون سعید محسن را تحت تاثیر قرار می دهد. فقط پس از گذشت پانزده سال تقاضای 50 میلیون دلار کمک مالی از دشمن شمشیر کشیده این مرز می کند.
چه شد که اینگونه شد، واقعا نمی فهمم؟
سال هاست که دیگر سازمانی به نام مجاهدین خلق در ایران فعالیت نمی کند. علی رغم تمام ظلم ها و نا مهربانی هایی که حکومت پس از انقلاب با جوانان پرشور و عمدتا مخلص مجاهد داشت، دیگر امروزه هواخواهی برای آنان نمی یابیم. خانواده هایی که فرزندانشان به جرم مجاهد بودن به زیر خاک رفتند، سال هاست که رفتارهای جدید سازمان را بر نمی تابند. سازمانی که چون شیر به یاری جامعه شتافت، اما تیر خورد و دیگر آن شیر نشد. شیری مریض و سردرگم که هدف را گم کرده بود. ابزار را هم گم کرده بود. امروز دیگر از آن شیر هیچ نمانده. جز اسم شیر و صداهای ضبط شده ای از غرش های هولناک آن در زمان سلامتش.
ولی گرگ ها چرا دست از سر شیر بر نمیدارند. گرگ هایی که پس از تیر خوردن شیر همواره در جهت تضعیف او گام برداشتند. از شیر مریض نهایت سوءاستفاده را برای سیطره بر جامعه بردند و در بازی زور شیر را به اغما کشاندند.
آیا هنوز گرگ ها از شیر بی یال و دم هراس دارند؟ یا می خواهند با نبش قبر شیر ذکر شکارهای ناجوانمردانه خود را باز گویند؟!
به هر حال توصیه پنگوئن این است که قسمت های آینده این ویژه برنامه "گرگها" را از دست ندهید. درست است که تاریخ بازگو شده در آن ناقص است اما وجود یک بعد از حقیقت را نمی توان در آن انکار کرد. مخصوصا با وجود مستنداتی که تا به حال در اختیار عموم قرار نگرفته است. اگر برنامه امشب را ندیده اید فردا تکرار آن را شبکه سه نشان خواهد داد. با دیدن این فیلم و گذاشتن آن ها در کنار گفته ها و دیده های سایرین شاید بتوان بهتر فهمید که بر سر شیر غرنده 40 سال پیش چه آمده است.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.