حاج محمود، این "آزادی مطلق" که گفتی، یعنی چی؟

# حاج محمود، مدت هاست که می گویند تو رئیس جمهور کشوری هستی که من به نام وطن می شناسمش. نمی دانم راست می گویند یا دروغ، اما حرفشان را پذیرفته ام.
# حاج محمود، گفته ای می روی به نیویورک تا حرف دل ما را برای آن ها که نمی دانند یا نمی خواهند بدانند یا نمی گذارند که بدانند بگویی.
# حاج محمود، گفتند که می خواهی در دانشگاهی معتبر و صاحب نام برای آنان سخنرانی کنی. مانند اون قبلیه در مکانی علمی و آکادمیک حرف از دل ما واگویی و پرده از حجاب آنان برداری.
# حاج محمود، در مراسم سخنرانی تو آنان بودند و دیدند. می گویند بقیه آنان هم دیدند، آن هم مستقیم و کامل با تلویزیون و از ماهواره همان چیزی که نمایندگان ما در مجلس گفته اند که ما نبینیم، اما آنان می بینند. البته ما هم مراسم را دیدیم اما با کمی تاخیر، به اندازه یک روز کامل. راستی تو گفتی خیلی از ماها هم از همان ماهواره ها که نباید داشته باشیم داریم، پس چرا من ندارم؟
# حاج محمود، گفتند با آنکه خود استادی بودی، استادی به مانند تو رئیس جمهور ایران را به باد انتقاد و استهزا گرفته است. من ندیدم آن استاد را اما از تو شنیدم که ناراحت بودی از مهمان نوازی او. راستی تو رئیس جمهور ما هستی، درسته؟
# حاج محمود، من به مانند اکثریت مردم هموطنم که جز زبان مادرشان زبان دیگری نمی دانند، قاعدتا به صلاحدید رسانه ملی نباید معنی سوالات آنان را از تو می فهمیدم. اما متاسفانه قدری فهمیدم. ببخش مرا.
# حاج محمود، راستی مقداری از حرف های تو را ندیدم و نشنیدم. قبلا شنیده بودم که می گفتند تو جواب های مستدل و قانع کننده ای به سوالات داده ای. می گفتند تو برنده بزرگ بوده ای و آن رژیمی که اسمش را نباید آورد بازنده بزرگ. پس اگر من نفهمیدم چرا تو برنده بزرگ بوده ای مرا ببخش، چون قسمتی از حرف هایت را رسانه ملی گفت که ما نباید بشنویم.
# حاج محمود، همه حرف هایت را از بر بودم. چون که بارها آن ها را از تو شنیده بودم. حتی زمانی که با آنها مصاحبه می کنی مدام این حرف ها را تکرار می کنی. اما حق با توست. تو می خواستی به آنان بفهمانی حرف دل ما چیست. خوب درسته که همه حرف دل من آن چیزی که تو گفتی نیست، اما لابد حرف دل ما همین هاست که تو می گویی. پس تکرار باید می کردی.
# حاج محمود، دعوت کردی از استادان و دانشجویان آن ها که بیایند به اینجا. چقدر خوب، حالا فهمیدم چرا داری استادان و دانشجویان ما را از حق تدریس و تحصیل محروم می کنی. تو می خواهی جایی برای آنان باز کنی تا آنان هم به اینجا بیایند و بفهمند حرف دل ما چیست.
# حاج محمود، هیچ فکر کرده ای شاید آن ها هم بخواهند ما بفهمیم حرف دلشان چیست. مگر به این کار نمی گویی تهاجم فرهنگی. مگر دوستانت کلی هزینه نکردند تا اینترنت را بایکوت کنی برای همین که ما نفهمیم آن ها چه می گویند. مگر برادرانت هر چند وقت یکبار به خانه های ما نمی آیند تا راه فهمیدن حرف آنان را از پشت بام یا پستوی خانه های ما بیرون بکشند.
# حاج محمود، اگر همین حرف های درست و حقایقی که تو درباره بعضی از آنان و یاران و دوستان همان بعضی از آنان گفتی، آن ها بیایند اینجا و در مقابل ما از تو و یارانت بپرسند، چه می شود؟ هیچ فکر کرده ای چه جوابی باید به ما بدهی تا ما قانع بشویم.
# حاج محمود، رسانه ملی من به من گفت که نباید همه حرف هایی که می زنی را بشنوم. اما آرزو می کردم که ای کاش همان حرف هایی را هم که شنیدم هیچ گاه نمی شنیدم. می دونی چرا؟ آخه دوستان تو تلفن های بسیاری از ما را شنود می کنند، حتی وزیرت پیامک های ما را هم می خواند. آخه برادران و خواهران بسیجی تو زنها و دانشجوها را کتک می زنند، زندان می کنند. آخه یارانت حق بسیاری از تحقیقات را از ما گرفته اند. می گویند آن چه که برادر می گوید درست است و ما نباید کنجکاوی کنیم. می دونی عالمان ما هم مانند عالمان آنها در بعضی موارد علمی ،همون چیزهایی که گفتی "نور" هستند، نباید تشکیک کنند. شاید اون روزها در کلاس درس مشغول تدریس بودی و نفهمیدی، اما ذهن کنجکاو کودکانه من حرف آقایی را شنید که در علم خود متخصص متخصصان است، اما برای همان حرف ها که من شنیدم، از آن روز تا به حال مجبور شده در خانه اش بنشیند. می دونی حاجی تو هر روز بعد از نمازت یکی از نفرین هایی که می فرستی برای اوست. خیلی های دیگه هم مثل اون آقاهه هستند. فقط لازمه از داداش سعید بپرسی، آمار دقیقش را به تو خواهد داد.
# حاج محمود، آرزو می کردم از جمع "مردم تو" نبودم، از آنها بودم. آخه می دونی ما خیلی چیزها را می دونیم که تو به آن ها نگفتی یا برعکسشو گفتی. خوب آن ها هم خبر ندارند که بین ما چی می گذرد. آنها حتما از حرف های تو مانند من نارحت و شرمگین نمی شوند و شاید به خاطر شجاعتت در ایستادگی مقابل بعضی از زورگوهای خودشان، به تو احسنت هم بگویند. راستی شنیدم می گویند آنها هم در دلشان به تو خندیده اند. حاجی از خدا می خواهم چنین گفته ای صحیح نباشد که دیگر جز شرمساری برایم نخواهد ماند.
# حاج محمود، آن ها نمی دانند، حتی بعضی از آن ها آنقدر پرت هستند که تو را با اون آدم بده که دو تا برج را با آدماش تخت زمین کرد مقایسه می کنند. هه! بعضی از آنها می گویند تو مثل شارژری برای تروریست ها. بیچاره بعضی از اونا چقدر پرت هستند! اما حاجی من که می دونم. من می دونم، توی قانون نوشته تو نفر دوم وطنم هستی، اما در حقیقت تو تدارکاتچی این نظام هم نیستی. بعضی ها می گویند بیست درصد قدرت. اما من می گویم به تو اجازه همون بیست درصد هم نمی دهند. البته فرقت با اون قبلیه اینه که تو دوستات هشتاد درصد بقیه را در دست دارند و قبلیه دشمناش داشتند، بماند.
# حاج محمود، آن ها فکر می کنند هرچی اتفاق توی این مملکت می افتد تقصیر تو است. اما من که می دونم تو فقط از دور تایید می کنی و تبلیغ و گاها نظاره. من می دونم گیر کار جای دیگری است. ولی نمی دونم تو چرا از اتفاقات بی خبری. یعنی واقعا نمی دونی اینجا در بین ما چه خبر است که دربین آنها به این راحتی همه چیز را رد می کنی و انکار. حاجی نکنه... .
# حاج محمود، نکنه که تو به ما و آنها ... . نه حاجی نمی خواهم باور کنم یعنی دوست ندارم باور کنم، اصلا جراتش را ندارم که باور کنم تو به این راحتی و صراحت روبه روی آنها و برای ما "دروغ" می گویی. حقایق را انکار می کنی. تو حتی برای این کار از روش های معمول سیاستمداران در مبهم کردن قضیه هم استفاده نمی کنی. "دروغ" را "راست و پوست کنده" به خورد ما می دهی! حاجی قول می دهم تمام تلاشم را بکنم تا به این باور نرسم. حاجی نکنه به ما دروغ بگویی!
# حاج محمود، راستی معنی "آزادی کامل"ی که گفتی رو نفهمیدم؟ یعنی فهمیدم اما نفهمیدم! گفتی کجا این نوع آزادی برقرار است. خدایا گفت کجا... آها یادم اومد گفتی توی کشورت یعنی "ایران"!!!
# حاج محمود، پس ببینم اینجا که من هستم کجاست؟؟؟
..........................................................
مرتبط:
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.