صدام

# اول از همه عید قربان رابه همه علی الخصوص مسلمانان و ایرانیان تبریک می گم.

# صدام رفتنی بود و رفت. همه رفتنی هستند و رفته اند یا خواهند رفت. حتی ظالمان، همان هایی که مستقیم و غیر مستقیم جان میلیون ها نفر را به بازی گرفته اند. حتی مصلحان، آنان که مستقیم و غیر مستقیم جان میلیاردها انسان را نجات داده اند.
همه می روند و هنگام رفتن چیزی برای از دست دادن ندارند الا جان یک انسان "یک نفس"! او که سالیان با اجساد دیگران قصرها بنا می کرد. خود جز یک جسد نخواهد بود. او که سالیان دستور نیستی صادر می کرد، خود بیش از یک بار نیست نشد.
خدایا شاکریم چون تویی داریم، چون تویی که عدالت را برقرار ساخته، در همه حال... .
......................................
پنگوئن نوشت: فیلم ابراهیم خلیل الله را امشب در تلویزیون دیدم، خیلی آبکی بود اساسا حیف داستان به اون قشنگی.
پ.ن2: دوستان اگر سعادت را می خواهید، اگر دنیا و آخرت را می خواهید، اگر به دنبال نیک فرجامی هستید. این راه رسیدن به آخرت است "دولت آخرت" (لطفا به پایین ترین خبر صفحه توجه نمایید) بفرمایید این شما و این سعادت واقعی.

مثل فلسطینیا

مثل فلسطینیا...
هم وطن بر خیز تو ای غم خوار من ** دست تو دشنه به دوش گیتار من
نقش کنیم بر کوچه ها با خون خویش ** جان دهم اما نمیرد خاک من

شعر زیبایی که تا این قطعه فیلم را نبینید زیبایی واقعی آن را درک نخواهید کرد. از شما که به اینجا سر می زنی، از تو که گذرت به این طرف ها افتاده، ازتون خواهش می کنم حتما این فیلم راببینید.
توجه: اول فیلم راببین بعد دوباره بیا اینجا و ادامه متن را بخوان.


اگر هنوز این قطعه فیلم را ندیده ای بیا ایناهاش یک دقیقه و دوازده ثانیه است و دوازده مگا بایت هم حجمشه، خیلی وقتت را نمی گیرد، از دست ندهی اش که واقعا حیفه ... .


آها، حالا که فیلم را دیدی خواهی فهمید چرا می گویم باید حتما این فیلم و این فیلم ها را دید. این تکه فیلم، قسمتی از مستندی است که از منطقه چشمه موشک اراک در زمستان سال 1384گرفته شده. چشمه موشک از همه نظر، بدترین نقطه در شهر اراک است. منطقه ای در دامنه کوه که جمع زیادی از حاشیه نشینان شهر ما را در خود جای داده. واین فیلمی که شما دیده اید از یک خانواده پر جمعیت ساکن در این منطقه گرفته شده، که دارای چند بچه معلول و فلج و ناتوان جسمی و ذهنی است (تعداد دقیقش رو یادم نیست). این پسر جوانی که ترانه را می خواند نابیناست و عشق موسیقی. در زمینه موسیقی برای خود استادی است (در حالی که فکر کنم تا به حال دستش به هیچ کدام از آلات موسیقی نخورده باشد) و بسیار با علاقه از آرزوی خود که همان خواننده یا موسیقی دان شدن است می گوید (مثل همان خواننده ی فیلم میم مثل مادر). آن مرد معلول هم در گوشه اتاق، یکی از برادران معلول اوست که آن گونه با شنیدن صدای بسیار زیبای برادرش به رقص در می آید. و مادر این کم توانان، همان زنی است که در کنار خواننده نشسته و در صحنه قبل از شروع ترانه با نا امیدی تمام می گوید: "همه (ساکنان چشمه موشک) الان، مثل فلسطینیا دیگه، بچه هاشون جوون شدن، پیراشون مردن رفتن، ولی هیچی نشد، آب از آب تکون نخورد."
چه جمله ی زیبا و پرمعنایی از یک مادر زجر کشیده ...

حالا یک بار دیگه فیلم رو ببین ضرر نداره.
راستی به نظر شما درست می شه؟؟؟
نقش کنیم بر کوچه ها با خون خویش ** جان دهم اما نمیرد خاک من
...................................
پنگوئن نوشت: حالا که من این فیلم را این جا گذاشتم باید حق کپی رایت را هم رعایت کنم دیگه. این فیلم (مستندی درباره حاشیه نشین های اراک) توسط دفتر "هفته نامه عطریاس" تهیه شده است، و گلچینی از آن (که الان نسخه ای از آن دست من است) قرار بوده در سطح شهر پخش بشه، که البته این اتفاق نیفتاد و من از طریق دیگری از وجود همچین فیلمی اطلاع یافتم و گیرش آوردم.

شرایط کاندیداتوری مجلس

ماشاءالله از صدقه سری حاکمان کشورمان خبر زیاده، اما این یکی دیگه واقعا نوبرشه.
واقعا نمی دونم این نماینده های مجلس چی فکر کرده اند که با دو فوریت این طرح را تصویب کرده اند. مگر می خواهیم در مجلس هیئت های علمی تشکیل بدهیم که باید حتما کاندیداها فوق لیسانس داشته باشند. واقعا مدرک تحصیلی چه ربطی به کارآمدی طرف دارد. اگر قرار به این چیزا بود الان انیشتین باید بزرگ منادی صلح و آزادی در جهان می بود وجای امثال ماندلا را می گرفت.
تازه هنوز این شرط قبلی بهتره این یکی دیگه افتضاحه : داشتن حداقل 5 سال سابقه فرهنگی آموزشی مدیریتی در سازمان های دولتی و خصوصی و غیره. دیگر جز ابراز تاسف کار دیگری نمی توان کرد... آخه اینا چه ربطی به نمایندگی در مجلس دارد؟ تازه کی باید اینا رو ثابت کنه؟ باید از نمایندگان مجلس پرسید که حتما این شرایط را دارند.
پیشنهاد می کنم به عزیزان اصولگرا بابا تکلیف را یکسره کنید دیگر واسه چی می خواهید هزینه گزاف برپایی مثلا انتخابات را بر گردن نظام اسلامی بگذارید. راحت هر چهار سال یکبار تعدادی آدم مشخص کنید و به تایید رهبر برسانید و بعد بگذاریدشان روی صندلی های مجلس. اینجوری هم مردم راحتن هم شما دیگه نگران تکرار امثال 2 خرداد نخواهید بود.
.................................
پنگوئن نوشت1: اینو می نویسم که نگن خوبی های احمدی نژاد را نمی بینم. آقای احمدی نژاد دستت درد نکنه با این کاری که کردی. نشان دادی اگر آمریکایی ها ارزش انسانی سرشان می شود در ایران (البته به جز نماینده های مجلس) هستند کسانی که این چیزا حالیشان باشد.
پ.ن2: امروز در ستون سیاست مجازی اعتماد ملی خوندم که خانم مهرنوش نجفی راغب صاحب وبلاگ نقطه سرخط توانسته اند به شورای شهر همدان راه پیدا بکنند. تبریک می گم و امیدوارم در این وظیفه خود موفق باشند بلاخره کسی از وبلاگستان موفقیتی کسب کنند همه اعضای این شهر مجازی را خوشحال می کنند. همچنین به آقای مجاهد و دیگر دوستانشان هم در حزب جامعه مدنی تبریک می گویم که واقعا در شرایط فعلی در همدان نقش پناهگاه را برای دانشجویان ایفا می کنند.

فوتبال و هسته

از قرار معلوم ماجرهای فدراسیون فوتبال و انرژی هسته ای داره یواش یواش کامل می شه (1و2).
فوتبال: اولش که آقایون سازمان تربیت بدنی (به اتفاق گروه سرپرستی فدراسیون فوتبال) می گفتند تغییر اساسنامه اصلا مطرح نیست. بعدش گفتند چرا هست اما عدم دخالت دولت مطرح نیست. بعدش گفتند مطرح است اما فبفایی ها بی منطق نیستند و منطق ما (که البته وحی منزل هم می باشد) را خواهند پذیرفت. بعدش گفتند بابا از اول سوء تفاهم بوده. بعدش گفتند مشکلات را با مذاکره حل می کنیم. بعدش گفتند پیشنهاد فیفا را با تغییراتی می پذیریم. بعدش گفتند در یک مورد جزئی با پیشنهاد فیفا مشکل داشتیم که تا آن حل نشود همکاری ممکن نیست. بعدش گفتند فیفا پیشنهاد ما را پذیرفت و یک نفر که ما با آن مشکل داشتیم را عوض کرد و در نتیجه با داشتن ابتکار عمل اجازه می دهیم آن ها زیر نظر ما طرحشان را در ایران پیاده کنند.
حالا آقایون فیفا فرمودند با موافقت ایران هیئت رهیسه انتقالی بر فدراسیون فوتبال حاکم خواهد شد. اما نکته اینجاست که رئیس این هیئت انتقالی کسی است که بر اساس مذاکرات شبانه روزی مدیران مردمی کشورمان قرار شده بود از لیست حذف شود، و پذیرفتن این پیشنهاد از سوی ایران منوط به حذف ایشان گردیده بود.
به هر حال باید تبریک گفت به مدیران ورزشی کشورمان که وقتی می توانستند با ایجاد یک تغییر کوچک دریک بند اساسنامه از این همه مشکل جلوگیری کنند (حالا که می گن حداقل نصف اساسنامه تغییر می کند) و این کار را نکردند. همچنین به خاطر دیپلماسی فعال گروه اعزامی آن ها به مقر فیفا که نتیجه اش پذیرفتن همان چیزی بود که فردای تعلیق همه می دانستند. و واقعا این همه تلاش و اعتماد به نفس ستودنی است، که همچنان با سرافرازی از برنامه های آینده می گویند و نظرات کارشناسی شده می دهند که 70% استعداد ورزشی جامعه ما هنوز شکوفا نشده.
هسته: اگر فردا پس فردا (البته موضوع هسته ای فرقش با موضوع فوتبال این است که یک ماه در قضیه فوتبال یک سال در قضیه هسته ای به حساب می آید) هم شنیدید که دولت ایران با داشتن ابتکار عمل قطعنامه های شورای امنیت را پذیرفت (اینم فراموش نشه با لحاظ تغییرات مد نظر ایران توسط شورای امنیت مثل همون قضیه فوتبال) و با برداشته شدن تحریم ها علیه ایران، دولت این افتخار را که خود، به دست آورده است تقدیم به ملت فهیم و همیشه در صحنه ایران کرد و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان استکبار و صهیونیزم زد، تعجب نکنید. دوباره یه 18 سالی باید صبر کنید تا بلاخره دو زاری ها بیفتد که اساسا از تحریم می شد با یک عمل سنجیده جلوگیری کرد و تازه نگذاشت آن چیز هایی را هم که بدست آورده بودیم به راحتی از دست بدهیم.

برای تازه کاری که به طور متوسط روزانه 5 الی 6 بازدید از وبلاگش صورت می گرفت و اگر روزی مثلا به عدد 20 می رسید اوج موفقیت بود، گذشتن از مرز 150 بازدید در یک روز یه جوایی رویا می تونه باشه.
شنیده بودم اگر کسی می خواد آمار بازدید وبلاگشو بالا ببره باید از کلماتی مثل سکس یا نام های مختلف آلات تناسلی افراد مختلف یا گونه های آبدار فحش های خوار مادری و برار پدری و خلاصه از این جور حرفا، توی وبلاگش استفاده کند. اما فکر نمی کردم کلمه "هیز" هم جزو این دسته عبارات باشد.
به هر حال باید از دوستی که این کلمه را به من یاد داد تشکر ویژه ای بکنم. در ضمن از تمام عزیزانی که به وبلاگم سر زدن کامنت گذاشتن و لطف کردن و لینک این مطلب را در وبلاگشون قرار دادند کمال تشکر را دارم.
یه چند روزی هم اراک نیستم و بالطبع اینجا هم به روز نخواهد شد.
فعلا

امت هیز

امت هیز!
قبل از پرداختن به اصل موضوع بگم اصلا قصد بی احترامی نسبت به کسانی که اسم آن ها را برده ام ندارم و فقط منظورم از نوشتن این پست پرداختن به یکی از مشکلاتی است که در راه برقراری جامعه آراد در جامعه ما وجود دارد و آن ها را از جمله قربانیان این حقیقت فرهنگی می دانم.
در راه برگشت از دانشگاه به همراه یکی از دوستان، تصمیم گرفتیم زیر برف شدیدی که از دیشب در حال بارش است، قدم بزنیم. در راه حرف شوراها شد. تا اومدم بگم کیا رای آوردن سریع پرید وسط حرفم و گفت البته می دونم کی اول شده، چقدر ملت هیزی هستند این اراکی ها، عقلشون به چشمشونه.
الحمدالله این خبر بازتاب نشون می ده در این قضیه فقط اراکی های محترم تخصص ندارند و در سایر شهرها هم همچین مواردی یافت می شود. البته من فقط از داخل ایران خبر دارم شاید اونور آب هم همچین خبرهایی باشد.
موضوع رای های جنسیتی (نمی دونم جنسی درسته یا جنسیتی) در شهر ما که سابقه نسبتا خوبی دارد. اولین موردی که من یادم می آید انتخابات مجلس پنجم بود. جایی که برای اولین بار بعد از انقلاب یک خانم در اراک کاندیدای مجلس شده بود. این اولین زن بودن واسه این خانم که رینب السادات کریمی باشند بسیار خوش یمن بود و در دور اول ایشان را نفر اول اراک با اختلاف خوبی نسبت به نفرات بعد کرد. زنی که اصلا در سطح شهر شناخته شده نبود (البته بعدا شد!) در دور دوم نتوانست با تکیه بر این نوع رای های خاص به رقابت را رقیبانش بپردازد و در نتیجه به مجلس راه نیافت.
انتخابات بعدی مجلس ششم بود. جایی که دیگر قبح کاندیدا شدن زنان شکسته شده بود و تعدادی زن کاندیدا بودن و بر خلاف دور قبل از پوستر های رنگی استفاده می کردند و بعضی ها هم عکس هایی بدون چادر (به قول آخوندا بی حجاب) به در و دیوار چسبانده بودند. اما یک نفر در بین آن ها چهره شد. آجی عذرا روزنامه نگار و فعال سیاسی. این خانم عذرا فراهانی به دلیل به کار بردن دست های مبارکشان در پوسترها (البته انگشترشان هم در آن عکس ها مشخص بود) بسیار در سطح شهر معروف شده بود و انواع شعرها با ترکیب بند "آجی عذرا" از دهان کودکان دبستانی تا پیرمردان سن و سال گذشته در وصف حال این خانم جاری بود. در آن انتخابات که اتفاقا به دلیل بلاهایی که بر سر آرای دکتر کارگشا آوردند در اراک بسیار از آن یاد می شود، عدرا فراهانی رای خوبی آورد و اگر اشتباه نکنم نفر ششم شد با این حال نتوانست به مجلس راه پیدا کند.
انتخابات بعدی دور اول شوراهای اسلامی شهر بود. در این دوره تعداد بانوان کاندیدا زیاد بود. در عکس های دیوار هم می شد از چادر تا مانتو و روسری یا مقنعه، با دست و بی دست و البته با انگشتر و بی انگشتر پیدا کرد. اما این دفعه جماعت هیز کار را تخصصی تر کردند و به خاطر جمال زیبای خانم مژگان صادقی به ایشان رو آوردند البته یک دلیل دیگه که به ایشون اقبال عمومی رو کرد بلف هایی بود که زدند. دیگر قدرت تاثیر گذاری هیزها افزایش پیدا کرده بود و این خانم به شورای اسلامی شهر اراک راه پیدا کرد. و دور بعد هم کاندیدا شدند.
این دفعه هم دوباره انتخابات شوراها بود. این بار بازار برای چشم چرانان گرامی داغ بود و کاندیدای اصلی آن ها که توانسته بود رقیبانی همچون همتای دور قبلی را کنار بزند، فردی بود به نام مریم حیدری. ایشون به همراه همسر محترمشان کاندید شده بودند و هر جا که عکس خود را می چسباندند به همراه آقاشون بود. اما اون چیزی که زیر میز بچه مدرسه ای ها رد و بدل می شد، فقط عکس خودشون بود و از آقا خبری نبود. البته بگم دلیل رد و بدل شدن عکس ایشون در زیر میزها جنبه آموزشی هم داشت و دانش آموزان اطلاعات خود را در زمینه لوازم آرایشی بر روی این عکس ها به اشتراک می گذاشتند. خلاصه خانم حیدری رای آورد و به عنوان یکی از نفرات شورا به این مجلس راه پیدا کرد.
زمان انتخابات مجلس هفتم به دلیل رد صلا حیت های گسترده اساسا تعداد زن ها خیلی کم بود و چون من جزو جماعت تحریمی بودم تمام تلاش خودم را گذاشته بودم بر روی ومنصرف کردن ملت از رای دادن و نفهمیدم کیا کاندیدا بودن و کدومشون مورد حمایت جمعیت اسلامی هیز های مقیم اراک شد.
اما آخرین مورد هم انتخابات اخیر بود یعنی دور سوم شوراها. این دفعه تعداد زن ها کم نبود، اما کم تر کسی بود که شرایط لازم را برای مورد حمایت قرار گرفتن از سوی جمعیت مذکور را داشت. به همین دلیل در یک عقب گرد تاریخی این جمعیت فقط به عکس رنگی کفایت کرد و حمایت خود را از خانم فریبا آباقری اعلام داشت. دلیل حمایت هم پوستر های بزرگ و نیم تن و رنگی با کیفیت خیلی خوبی بود که این خانم به در و دیوار شهر چسبانده بود. همین موضوع باعث شد خانم آباقری برخلاف سایر هم لیستی هایشان در لیست ائتلاف اصلاح طلبان بتوانند با اختلاف رای بالایی به عنوان نفر اول در انتخابات اراک معرفی بشوند. به هر حال جماعت چشم چران تاکنون می توانستند کاندیدای مورد نظرشان را به عنوان نفر هفتم هشتم راهی شوراها بکنند اما این دفعه چون خانم آباقری مورد حمایت اصلاح طلبان بود و با جمع شد آرای این گروه از مردم، ایشون با قاطعیت نفر اول لیست 9 نفره شورای شهر اراک شد.
هر کدام از این زنان بعد از انتخابات سرنوشت خاص داشتند: زینب السادات کریمی که بعد از انتخابات مجلس پنجم تقریبا در همه انتخابات بعدی کاندیدا شد و بلاخره در دور قبلی شوراها توانست وارد لیست آبادگران بشود و به شورا راه پیدا کند، در این دوره هم همین اتفاق برای او تکرار شد. عذرا فراهانی که بعد از آن انتخابات بی خیال کاندیدا بازی شد و به روزنامه نگاری ادامه داد و هر از گاه اسمش را در روزنامه ها می شود دید. مژگان صادقی بعد از آن که به شورای اول رفت معلوم شد مدرکی که گفته بود از انگلیس گرفته تقلبی بوده اما با این حال در شورا باقی ماند و در دور دوم هم توانست به شورا برود (البته این دفعه با عکس چادری). هنوز دوره شورای دوم تمام نشده بود به جرم اختلاس از شورا انداختندش بیرون (در بین مردم شایعات زیادی در باره علت اخراج او از شورا وجود دارد). مریم حیدری هم بعد از آن که توانست رای مردم را برای حضور در شورای دوم کسب کند، با یک تصمیم شجاعانه خودش کنار کشید وبه شورا نرفت و نگذاشت مثل مژگان صادقی با آبرویش بازی شود. حالا مونده فریبا آباقری که بر خلاف دیگران حداقل از قبل انتخابات تا حدی در شهر به عنوان سردبیر هفته نامه عطر یاس شناخته شده بود و البته دارای موضع سیاسی مشخصی است. امیدوارم این یکی در شرایط فعلی که به عنوان تنها اصلاح طلب به شورا راه یافته، بتواند عملکرد خوبی از خود بجا بگذارد و صد البته فکری هم برای حل کردن این معضل اجتماعی که در سطح انتخابات هم خود را بروز داده است بکند.

دو تا نکته به اضافه پ.ن مهم

دو تا نکته به اضافه پ.ن مهم
# یه چیزی که مثل حناق گیر کرده توی گلوم و حتمن باید درباره اش اینجا چیزی بنویسم تیم ملی بسکتبال است. وجدانا گل کاشتن متاسفانه به دلیل مشکلات زندگی فقط بازی با کره جنوبی را کامل دیدم، البته بقیه بازی ها را تقریبا نصفه و نیمه موفق به دیدنشون شدم. اما همون یه بازی بد جور سر ذوق اوردم. بازی های بسیار مهیج و زیبایی از خودشون در می کردن (البته در اشل ایرانی اش، با ان بی ای و این جور لیگا کاری ندارم). از ایرانی جماعت بعید بود اینقدر هماهنگی. امیدوارم این حرکت رو به رشدی که بسکتبال ایران در این چند سال پیش گرفته با موفقیت به راه خود ادامه بدهد. تبریک مخصوص به ملت و همچنین دار و دسته آقای مشحون بابت مدال برنز 55 ساله، ان شاالله به زودی طلایش را هم بگیرن، استعدادشو حداقل به صورت بالقوه داریم.

# یه موضوع دیگه. می گم خوب شد این کریم خان زند حوس نکرد همگام با هم نوعان فرانسویش برای در اختیار گرفتن مسند وکیل الرعایایی به آرای عمومی رجوع کند. وگرنه معلوم نبود اعلام نتایج انتخابات چند سال بعد از حکومت قاجار اعلام می شد.
الان که سال 1385 هجری شمسی است و یه چیزی تو مایه های 300 سال از زمان زندیه می گذرد و این قدر علم و تکنولوژی و فرهنگ مردم و علی الخصوص حاکمان پیشرفت کرده، توی مملکت ما برای شمارش آرا از روش های 200 سال پیش استفاده می شود. آن وقت فکر کنم کریم خان بی نوا مجبور می شد برای شمارش آرای رعایایش به روش های رای خوانی درباریان کورش خدابیامرز رو بیاورد.
.............................................
پنگوئن نوشت: همین الان نتایج شورا های اراک اعلام شد. از لیست اصلاح طلبان فقط فریبا آباقری اون هم با رای بالایی اول شد و دیگه هیچ کی را نیاورد. آقای دکتر کاظمی هم نفر نهم شد که جزو آدم ها به درد به خور است. بقیه کسانی که رای آوردن یوسفی تبار، علی رجائی، اشرف بهادری، زینت السادات کریمی، مولایی نسب و حسن احمدی هستند. اکثرشون توی لیست های جناح راست بودن فکر کنم احمدی و رجایی مستقل باشن.

شوراها

# خوب امروز هم گذشت. البته یک روز بسیار جالب برایم بود. همانطور که گفته بودم رای ندادم، نه در شوراها و نه در خبرگان تا این لحظه هم اصلا از تصمیمم پشیمون نیستم. اما جالبی قضیه اینجاست که با این که رای ندادم اما خیلی ها را مجاب به رای دادن کردم.
یعنی اولش اگر کسی از من می پرسید می خوای رای بدی؟ می گفتم نه. اما بعدش اگر می دیدم طرف هم واسه رای دادن شل است یه خورده کنکاش می کردم ببینم دلیلش چیه. اگر می دیدم اصلا توی وادیایی که از نظر من مانع رای دادن است، نیست. یه ذره روی مخش کار می کردم و می بردمش حوزه انتخابیه. این جوری بود که امروز به چندتا حوزه سر زدم اما رای ندادم.

# یک چیز خیلی توی چشم می زد. مشارکت بالای مردم. به نظر من یکی از پر مشارکت ترین انتخابات ایران خواهد شد. البته هیچ وقت به 78% نخواهد رسید. با این حال در ساعات مختلف و در جاهای مختلف جمعیت زیادی داخل صف ها بودند. حتی ساعت ده و نیم هم مقابل بعضی حوزه ها صف بود.

# موردی که تمامی آن هایی که من برای رای دادن بردم پای صندوق با آن مشکل داشتن مجلس خبرگان بود. ماشاالله ماشالله این دولتیان محترم هم خوب مخشون کار می کنه، اومدن دو تا انتخابات را با هم گذاشتن تا به هوای این یکی تنور اون یکی را هم داغ کنند. این عزیزان پشت میزهم اصلا کاری نداشتن می خوای در کدوم انتخابات شرکت کمی فورا مهر را می زدند و تعرفه را می دادند. وقتی بهشون می گفتی آقا (یا خانم) من نمی خوام در خبرگان رای بدم. راحت می گفتن خوب تعرفه را بنداز دور. البته در دو سه مورد این دوستان من با دعوا و جر و بحث نگذاشتن مهر خبرگان بره روی شناسنامشون.

# عکس العمل مردم درون صف، در مقابل مقاومت در برابر مهر خبرگان: "حالا تو که داری رای می دی یه رای دیگه هم بده چه فرقی می کنه"

# طبق مرکز آمار گیری پنا نیوز 99% افرادی که در انتخابات شوراها شرکت کردند یک برگ رای هم داخل صندوق خبرگان انداختند.

# همچنین مرکز سیاسی پنا نیوز خبر داده که اصلاح طلبان موفق یه کسب یکی دوتا صندلی در شورای شهر اراک خواهند شد.

شوراها(5)

شوراها (آخر)
اصلح تر ها

اگر در این روزها کسی از من بپرسه، جمعه چه کار می کنی؟ می گم رای نمی دم، اما اگر تو می خواهی رای بدهی به این شش نفر از این لیست حتما رای بده: فريبا آباقري، مسعود صفري، محسن غفاري، علي حسين محمدي، مهدي ميقاني ومحمد مصطفوي ، به این یکی هم از این لیست عمراً رای نده: دكتر شهرام حرير فروش. البته خیلی های دیگه هستند که عمراً نباید به آن ها رای داد، مثلا تمام اعضای فعلی شورا که دوباره کاندیدا شده اند.
سه نفر هم آدم به درد بخور توی این همه کاندیدا پیدا خواهند شد. آن ها را کنار آن شش نفر بگذار و رای بده.
خبرگان هم که تعطیل است.

شوراها(4)

شوراها (4)
برای خودم

من نظرم را درباره انتخابات 24 آذر در اراک گفتم. تاکید می کنم این نظر فرد بی اطلاعی به نام پنگوئن است، شاید اشتباه می کنم (که البته صد در صد اشتباه دارم اما چقدرش را نمی دانم!) ولی به هر حال من این انتخابات را در اراک فاقد شرایط حداقل دموکراتیک می دانم.
البته نکته مهمی که باید با تاکید بگم اینه که من در مورد اراک گفتم. در شرایط فعلی به نظرم در تهران این شرایط حداقلی وجود دارد. آنطور که از اخبار بر می آید رد صلاحیت ها در تهران کم بوده و به جز افرادی مثل نهضتی ها که اگر رد صلاحیت نشوند عجیب است، از سایر گروه ها رد صلاحیت کم بوده و امکان رقابت وجود دارد. و احتمال آن زیاده که من روز 24 آذر به تهران بیایم و به لیست ائتلاف رای دهم.
من در این انتخابات (حداقل در اراک) شرکت نمی کنم، می دانم اگر قرار بود به عنوان تاکتیک سیاسی از این حربه استفاده کنم نتیجه ای جز شکست ندارد. اما من این را به خاطر تمرین در پایبند بودن به مواردی که اعتقاد دارم با توجه به آن ها می توان جامعه را در مسیر درست قرار داد، انجام می دهم. من تا الان به نتیجه ای رسیدم و برای اینکه حداقل پیش خودم صادق باشم باید تلاش خودم را در به کار بستن آن بکنم. شایدم در یکی دو روز آینده متوجه بشم فکرم غلط است اما به هر حال الان این جوری فکر می کنم.
در این شرایط با توجه به درس هایی که از انتخابات ریاست جمهوری پارسال گرفتیم، می دانم دوستانی که به تبلیغات انتخاباتی می پردازند نباید خود را درگیر بحث تحریمی ها بکنند، که البته در این انتخابات خیلی گسترده نیست
دوباره می گم این نظر منه. هیچ اصراری نمی بینم، دیگران این حرف های من را قبول داشته باشند یا نه، این حرفایی است که در درون من می گذرد و به این دلیل این جا گذاشتم که وبلاگ جای نوشتن این جور حرفاست.

شوراها(3)

شوراها(3)
انتخابات پنگوئن ها

انتخابات شورا های امسال (قضیه خبرگان که مشخصه، من هم قبلا موضعم را گفته ام) با حرکت مناسب نیروهای منتقد دولت شروع شد، تلاش برای جبران دو اشتباه، یک سعی در ایجاد ائتلاف و هماهنگی بین نیروها و دو استفاده از نیروهای کارآمد (حداقل نسبت به دوره های قبل). دو موردی که در دو انتخابات گذشته شوراها به همه اصلاح طلبا ن ضربه زد. این موارد در تهران از همه جای ایران شاخص تر و موفقیت آمیز تر بود. در بقیه نقاط هم کمابیش این شرایط حاکم بود. در حالی که نیروهای متمایل به دولت، دچار مشکلات سالیان قبل منتقدان دولت شده اند، فرصت را مناسب کرده است برای ایجاد رخنه در حکومت یکپارچه ای که کشور را به سمت نا کجا آباد سوق می دهد.
اما... اما حالا سوال: راه رسیدن به این هدف است چیست؟ جواب: انتخابات، روشی که مقبول است.
اما مسئله این جاست آیا این اتفاقی که در 24 آذر خواهد افتاد انتخابات است. مشکلات میزان شرکت مردم (که به نظر من حداقل نیمی از جامعه در این دوره شرکت خواهند کرد)، تقلب در انتخابات، اتفاقاتی که مطمئنا (بسیار بیشتر از گذشته) بر سر آرای ریخته شده به صندوق ها خواهد آمد و غیره به کنار. به هر حال همه این مشکلات وجود داشته، دارد و خواهد داشت و این دلیل موجهی برای کناره گیری از عرصه رقابت (به عنوان وسیله ای برای اصلاح امور کشور) نیست. مشکل به قبل از این اتفاقات بر می گردد. آیا این عرصه "انتخابات حداقلی" است؟
در این جا چون شوراها میادین رقابت شهری است و به این دلیل که هیئت های نظارت در هر شهر و روستا سیاست خاصی را در انجام رد صلاحیت اختیار کرده اند، من به مورد شهر خودم یعنی اراک می پردازم.
رد صلاحیت ها در این جا بسیار گسترده بوده. تا جایی که یک نماینده فعلی شورا و از قضای روزگار تنها کسی است ازبین 9 نفری که دور قبل من به آن ها رای دادم موفق شد به شورا راه پیدا کند رد صلاحیت شده. و انصافا در بین اعضای این دوره شورا که همشون گند زده بودند، تنها عضوی بود که پاسخگو بود. برای اراکی های عزیز، مورد میدان کوهنورد را مثال می زنم که توسط عده ای از علاقه مندان به کوهنوردی اراک در محوطه کوه سرخه و دره گردو احداث شد، تنها کسی که از بین مسئولین (کسانی که در سطح شهر قدرتی داشتند) با این گروه کوهنورد همکاری کرد و در رفع مشکلاتی که از سوی ارگان های مختلف از امام جمعه گرفته تا شهرداری و خانواده شهدا و دیگران یاری رساند همین آقای هادی سعیدی بود. به هر حال در شهر ما، او که سابقه خدمت شهرداری در دوران پس از انقلاب دارد و دوره قبل هم تایید صلاحیت شده بود و الان هم عضو شوراست به دلیل واقعا خنده داری رد صلاحیت شد.
دیگر چهره های سرشناس هم از زیر تیغ جانشین های شورای نگهبان رد نشدن. مثلا یکیشون که در سطح شهر معروفیت زیادی داشت و بسیار فرد مورد وثوقی بود، دکتر نظری استاد دانشگاه اراک است. شخصی که اصلا سیاسی نیست و فقط به خاطر اینکه جلوی نهاد های همه کاره مملکت سر خم نمی کند رد صلاحیت می شود.
رد صلاحیت ها به گونه ایست که ائتلاف اصلاح طلبان توانسته فقط 7 نفر را برای شورا در لیست خود قرار دهد در حالی که شورای اراک 9 نفر عضو می خواهد.
به هر حال به نظر من (پنگوئنی که از قطب جنوب آمده) این انتخابات در اراک با معیار های انتخابی حداقلی قطب جنوب سازگار نیست، و شاید بحث کوتاهی از اصول پیش آید.
هدف هیچ گاه وسیله را توجیح نمی کند.

دانشجو هشیار باش

دانشجو هشیار باش!
اخبار اتفاقات دیروز دانشگاه پلی تکنیک را تقریبا اکثرا دیده، خوانده یا شنیده اند. حادثه ای مشابه 3 سال پیش با این تفاوت که در آن جا خاتمی بود و این جا احمدی نژاد.
دانشجو با وجود تاریخ معاصر یا دقیق تر تاریخ 30 ساله اخیردر سطح داخلی و بین المللی هنوز حاضر به ترک شلوغ بازی و ایجاد تشنج و بهتر بگم حرکات انقلابی نیست. آخر نمی دانم آیا به این زودی 18 تیر را فراموش کرده ضربه ای که هنوز زخم های آن باقی است. چرا دوباره با شلوغ بازی تلاش برای تکرار آن را داریم. نتیجه 18 تیر چه بود؟ آیا جز سرخوردگی جامعه، دانشجو بود؟ آیا جز قدرت گرفتن مجدد نیروهای حزبل در جامعه بود؟ آیا غیر از دانشجو کس دیگری مجبور شد برای آن هزینه (آن هم هزینه های بسیار گزاف نمونه حاضرش احمد باطبی و غایبش اکبر محمدی) پرداخت کند؟ و آیا تمام این ها به علت ایجاد فضای متشنج نبود که برادران حزبل بتوانند در آن مثل باکتری رشد کنند، قدرت بگیرند و تیشه به ریشه نهضت آزادی طلبانه آن روز ها بزنند؟
همین پنج شنبه گذشته بود که به مناسبت 16 آذر علیجانی آمده بود اراک. یکی از حرف هایی که زد (البته اینو اکثرا می گن اما کیه که گوش بده) می گفت: به تاریخ رجوع کنید اون هم به صورت از اول به آخر نه بر عکس، یعنی خودت را در آن شرایط قرار بده نه شرایط الان (مطابق روایتی از حضرت علی). با این همه شاهدیم نیروهای منورالفکر ما اصلا به گذشته توجه ندارند. آخر دوستان آن بلایی که سر خاتمی آوردید نتیجه اش چه بود؟ آیا جز این بود که احمدی نژادی بیاید، که الان اعتراص بکنید چرا در انجمن اسلامی را تخته کرده اند؟ تازه اون خاتمی بود، کسی که به آن 16 آذر افتخار می کنه، حالا که احمدی نژاده. تا الان که کسی از این کارا نکرده بود در تمام انجمن ها یا گل خورده یا داره خره می خوره.
آخر چه معنی دارد عکس یک نفر را آتش زد؟ فرق دانشجو با برادر حزبل چیست؟ ما انتقاد می کنیم چرا در برابر کاریکاتورهای پیامبر، توده های مسلمانان کنترل خود را از دست دادند و به روش درست اقدام نکردند. آن وقت می بینیم قشر تحصیل کرده مان آن هم از نوع برترشان این گونه برخورد می کنند.
"شما حرف هایتان را زدید حالا نوبت من است" اساسا در آمدن این حرف از دهن کسی مثل احمدی نژاد باید به مثابه افتضاح برای جامعه دانشجویی ما باشد. وضع به جایی رسیده که احمدی نژاد با حربه های جامعه آزاد به مقابله با آزادی خواهان ما می پردازد.
دوستان تا زمانی که روش درست اعتراض به دیکتاتور را پیدا نکنیم، همین آش است و همین کاسه. ما به آن ها می گوییم مرگ بر دیکتاتور، آن ها به ما می گویند مرگ بر مزدورِ منافقِ نفوذیِ خائنِ مرتدِ بدبخت. نتیجه هم معلومه در قانون جنگل پیروزی با کسی است که زور را دارد یعنی سپاه را دارد.
فکر کنم باید منتظر کنفرانس برلین چندم (+،+)بود. همین روز هاست که تلویزیون از صبح تا شب ساعت بخش سخنرانی رئیس جمهور محبوب در جمع صمیمی دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک که به وسیله چندی از عیادی شیطان بزرگ لحظاتی به تشنج کشیده شده بود را بعد از اخبار شبانگاهی اعلام نماید.
و در هنگام ثبت نام ترم بعد (تازه اگر دولت مهرورز تحمل اسلامی از خودشان در بکنند و همین روزا پدر دانشجویان فعال را در نیاورند) منتظر داشجویان سپهبد باشم. متاسفانه اون موقع است که می گوییم درجه ستوانی عجب چیز خوبی بود ها.

شوراها(2)

شوراها(2)
فرصت

شرایط حاکم بر کشور در عرصه های داخلی و خارجی در حال حاضر بسیار سردرگم و مبهم است. همین امر شرایط را برای روز 24 آذر دچار ابهام می کند. از طرفی احمدی نژادی داریم که دارای محبوبیتی (اگرچه کمتر از خاتمی) در بین جامعه علی الخصوص اقشار ضعیف و متوسط دارد، در سوی دیگر او کشور را به سوی فاجعه خود خواسته سوق می دهد (برای درک بهتر به ماجرای تعلیق فوتبال توجه کنید چه جوری خودمان خودمان را به دردسر انداختیم و دو قورت و نیممان هم باقی است). در جامعه شرایط دشواری را می بینی که واقعا خر تو خری (حالا شیر تو شیر) است و هیچ کس نمی داند با آن چه کند. وقتی به الگوهایی که ایران دارد و به مشابهت با آن ها افتخار می کند(البته به صورت غیر مستقیم) نگاه می کنی. مثلا محبوبیت احمدی نژاد در بین جوامع جهان سومی علی الخصوص از نوع اسلامی اش به دلیل ایستادگی مقابل آمریکا، و وقتی به نوع و روش کارهایی که انجام می دهد دقت می کنی، یاد معمر قذافی می افتی که چگونه با ساختن بزرگترین کارخانه ی لوله سازی خاورمیانه رگ خواب جوانان انقلابی 30 سال پیش را ربوده بود. می شنوی حاکمانمان می گویند ما بدون توجه به قدرت های جهانی به راه خود در دست یافتن به انرژی هسته ای ادامه خواهیم داد. حال آن ها (سازمان ملل و قدرت ها) می خواهند با ما همراه باشند یا نباشند، یاد رهبر افسانه ای کره شمالی می افتی که در عر ض چند دهه کشورش را صد ها سال از برادر دوقلوی جنوبی اش عقب انداخت.
زمانه، زمانه عقب گرد است اما چرا؟ بحث مفصلی دارد که در حد توان من و من ها نیست باید ماها جمع بشوند و بگویند.دوستان می گویند حال فرصتی است که از خراب کاری ها جلوگیری کنیم. راست می گویند راه اصلی نجات کشور از انحراف، شرکت در هر انتخاباتی است حتی اگر حداقل شرایط برای رقابت سالم وجود داشته باشد. با این حال که اعتقاد دارم متاسفانه در کارنامه دولت اصلاحات نکته مثبت شاخص و مهمی وجود ندارد اما به این هم اعتقاد دارم که بر عکس کارنامه ی دولت مهرورز نکته منفی بزرگ در آن خیلی کمتری (به قول فیزیکی ها: ناچیز) دارد. این یعنی موفقیت (حثی خیلی کوچک) در راه برقراری جامعه دموکرات.

شوراها(1)

شوراها(1)
رای اول

به قول برادران صدا و سیمایی جشن تکلیف سیاسی من البته به صورت حقیقی و نه نمادین در انتخابات شورای شهر دوره دوم برگزار شد. آن موقع خبری از تحویل گرفتن رای اولی ها و این حرفا نبود، و تنها انتخابات واقعا دموکراتیکی که از سوی نظام برای شرکت مردم ارائه شده بود هم از سوی مردم و هم از سوی برادران صدا و سیمایی (که تاثیر بسیار زیادی بر میزان مشارکت در انتخابات دارند) مورد توجه قرار نگرفت و با حضور بسیار کم رنگی برگزار شد. آن روز ها برای هرکی اسم انتخابات را می آوردی یا تمسخر می کردند یا بردارانه شایدم خواهرانه می گفت دست همشون توی یه کاسه است. من رای دادم چون به نظرم در هر انتخابات دموکراتیکی ولو حداقلی که تازه در اون مورد نزدیک به حداکثری بود باید شرکت کرد. در حالی که در هنگام اعلام نتایج جز یک مورد هیچ کدام از نامزد های من حتی جزو علل بدل هم نشدند، یکی از افتخارات خودم را در عرصه سیاسی شرکت در تنها انتخابات کاملا دموکراتیک ایران می دانم.
الان کاملا مشخص شده است که بدترین دوران برای رسیدن به بلوغ سیاسی همان زمانی بود که من به این بلوغ رسیدم. شکست در انتخابات شورا به خاطر بی محلی اطرافیان به صندوق های رای. شکست در رقابت مجلس هفتم به خاطر بی اعتنایی نظام به عقیده ای که به نظرم صحیح تر بود. شکست در انتخابات ریاست جمهوری به دلیل ندانستن و نشناختن شرایط حاکم بر جامعه. و از همه بدتر قرار گرفتن در شرایط انتخاب بین بدتر و افتضاح دور دوم انتخابات ریاست جمهوری پارسال.
وقتی امروز به عکس العمل های انتخاباتی خودم در طول این چند سال نگاه می کنم به جز مورد آخر آن ها که انتخابات 3 تیر بود، در همه موارد به این اصلی که برای خودم قرار داده ام یعنی شرکت در هر انتخابات حداقلی که شرایط رقابت به نسبت سالمی در آن وجود دارد، عمل کرده ام و به همین دلیل هنوز هم با نظر کسانی که به تحریم بنیادی (یعنی اینکه از اول بگیم ما در انتخابات شرکت نمی کنیم) در چهار انتخابات گذشته انتقاد می کنم و هم به کسانی که می گویند باید در هر انتخاباتی شرکت کرد (مانند کسانی که می گویند اگر در مجلس هفتم رای می دادیم وضع بهتر بود).

بارسلونا

بارسلونا2-0وردربرمن
بازی بسیار زیبا و دیدنی مخصوصا در نیمه اول بود. رونالدینیو همانطور که انتظار می رفت بسیار قشنگ و موثر بازی کرد یک گل زد و بانی گل دیگر شد.
خیلی حیف شد برمن از جام باشگاه ها حذف شد،تیم خوبی داشتن، کاش جای چلسی صعود می کردن. نمی دونم چرا از چلسی بدم می آد شاید به خاطر اداهای مربیشون باشه.
به هر حال به همه بارسلونایی ها تبریک می گم.

برف

برای اولین بار در سال 85 اراک سفید روی شد و در مقابل موج برف های چند روزه اخیر کم آورد. تا آنجا که من یادم می آید امسال بارش برف و مخصوصا سفید شدن سطح شهر از هر سال زودتر اتفاق افتاده. البته مشکل اینه که من 15-16 سالی بیشتر یادم نیست وگرنه که برف و یخ بندان اراک خیلی معروفه.

بعد از کش و قوس های فراوان اصلاح طلبان به لیست مشترکی برای انتخابات شوراها در تهران دست یافتن. به نظرم امسال اصلاح طلبان فعالیت انتخاباتی را خیلی خوب شروع کردند با کاندیدا کردن شخصیت های کارآمد در سطح شهری (حداقل از نظر اسم تخصص ها شاید عده ای بر بازده آن ها شک داشته باشند) بر عکس دوره های قبل که کاندیدا ها بر اساس شهرت سیاسی انتخاب می شدند نه تخصص در زمینه شهری مثل حجاریان و نوری و غیره. با این موفقیتی هم که در ایجاد ائتلاف یکپارچه داشتن گام بسیار بزرگی برای پیروزی انتخابات برداشتند.
در این انتخابات به طور حتم حداقل شرکت 50% واجدین را خواهیم داشت اما فکر کنم امسال بر خلاف دو دوره قبلی شورا به طور کامل دست یک طیف حالا چه اصولگرا چه اصلاح طلب یا مستقل نخواهد افتاد و بین دو گروه اصلی یعنی طرفداران احمدی نژاد و ائتلاف اصلاح طلبان تقسیم خواهد شد.
شورای شهر تهران از اهمیت خیلی بیشتری نسبت به شهرستان ها برخورداره و حالت یک الگو رو می شه برای اون نسبت به شورای شهرستان ها قائل شد. با این حال نباید از شهرستان ها غافل شد ولی این جوری که بوش می آد این ورا خبرای جدی نیست متاسفانه جو انتخابات حداقل در شهر ما که سرد سرده مثل هواش.
...............................
پنگوئن نوشت1: راستش خیلی حیفه یک قهرمان ملی که هنوز هم در سطح یک جهانی داره مسابقه می ده و توانایی کسب مدال برای کشور را داره درگیر مسائل اجرایی و اداری کرد، نمی دونم اصلاح طلبان چه فکری کردن که هادی ساعی را کاندید خودشون معرفی کردن. ولی من فکر می کنم اگر ساعی رای بیاره دیگه مجبوره از دنیای قهرمانی خداحافظی کنه. شایدم اینقدر آدم با پشتکاریه (مثل علی دایی) که در آن واحد بتونه پوز جمع کثیری رو به خاک بماله!
پ.ن2: دیشب (شایدم پریشب، امان از حافظه) بعد از مدتی فراق موفق شدم 20:30 را تماشا کنم. دیدم دوباره فصل انتخابات شده و تریبون آزاد می گذارن و اسم تحریم میارن و از اصلاح طلبان حرف می زنند. اما نکته ای که داشت، وقتی خبر لیست ستاد ائتلاف رو گفت ادامش یه سری تفسیر داشت می داد در باره اعتماد ملی و اعتدال و توسعه آخرش هم نتیجه گرفت اصلاح طلبان حداقل با سه لیست متفاوت در انتخابات شرکت می کنند: لیست ائتلاف، لیست اعتماد ملی، لیست اعتدالیون (اصلا قضیه این حزب اعتدال و توسعه چیه؟؟)

املت

ای اُملت کجایی کجایی؟
اشتباه نکنم عید سال 84 بود که گوجه فرنگی خیلی گرون شده بود و از دوستانم هر کس می خواست کلاس مایه داری و بچه پول دار بودن بیاد، می گفت دیشب شام املت خوردیم و همه در افسوس می ماندند و به بخت بد خود لعنتی می فرستادند.گذشت آن روز ها و بسیاری هم به دولت وقت گیر دادن که (البته به حق) چرا وقتی عرضه ی جلوگیری از رشد قیمت ها را نداری بی خودی ادعا می آیی.
دیروز برای خرید گوجه و خیار رفتم بازار. داشتم مغازه ها را دید می زدم که کدومشون جنس خوب با قیمت مناسب دارن تا از اونجا خرید کنم، نکته ای که بین همه ی مغازه ها مشترک بود نزدن قیمت برای گوجه بود اتفاقا همگی هم جنس های گندیده داشتن. بلاخره رفتم توی یکی از مغازه ها و قیمت را پرسیدم طرف گفت 800 تومان همونجا خشکم زد. 800 تومن واسه میوه ی گندیده اونم گوجه که فکر کنم روزگار گرونی 300 تومن پول پاش نمی دن، تازه دم عید و ماه رمضون و این حرفام نیست؟ حالا اگر قیمت 700 تومنی خیار را منطقی به حساب بیاریم. چه کنم، وقتی مهمون داری مجبوری از این خرجا هم بکنی.
بعدش رفتم بقالی شیر بخرم. آقای بقال که کیسه گوجه رو دستم دید گفت چند خریدی و با آهی گفتم 800. طرف هم داغ دلش تازه شد و از گرونی شکایت کرد و توی حرفاش گفت تخم مرغ دیگه تو بازار پیدا نمی شه ما هم چند روزه نمی آریم، چون دولت به مرغ داران گفته 850 بفروشید تا مغازه داران 950 بفروشن. اونام گفتن مریض نیستیم که ضرر بدیم پس تخم مرغ پخش نمی کنیم.
اینجاست که حال اون روزای بچه ها را می شه حس کرد، هنوز خوش به حال اونا می تونستن حداقل نیمرو بخورن اما الان چی؟
ای املت کجایی کجایی!!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.