به جرات می شه گفت بعد از عید نوروز، نیمه شعبان بزرگ ترین عید ایرانیان است. به طرز بارزی می توان تفاوت رفتار اکثریت مردم را در این روز دید. ظاهر پر رنگ و لعاب اکثر شهرها، ایستگاه های شیرینی و شربت، صدای عموما کر کننده ضبط ها نشانه هایی از گرامی داشت این عید در بین ایرانیان است.
حالا چرا در بین این همه عید ملی و مذهبی بعد از عید نوروز که شرایط خاص و منحصر به فرد خود را دارد، نیمه شعبان توانسته است اینگونه میان شیعیان ایران جای خود را باز کند، من نمی دانم اما فکر کنم احتیاج به یک بررسی جامع دارد. در حالی که ما حداقل در بین اعیاد مذهبیمان روزهای بسیار مهم تری که حتی در قرآن هم از آن ها به عنوان عید یاد شده است، داریم. اما هرگز به مانند امروز در جامعه شور و نشاط را به وجود نمی آورند.
در کل از همه این حرف ها که بگذریم امیدوارم این روز خجسته بر همگان مبارک باشد و ان شا الله هر سال بهتر از پارسال بتوانیم روزهای عید خود را جشن بگیریم و در کل شیوه برگزاری صحیح جشن عمومی را یاد بگیرم.

ملت ایران! (2)

ملت ایران! (2)
دراين لحظه محمدرضا شاه مايوس كاملا بي اطلاع از اين رويدادها مشغول صرف شام در هتل رم به اتفاق همسر و دو آجودان خود بود، ناگهان چند خبرنگار به سالن غذاخوري هتل هجوم آورده و به سرعت به سوي ميز غذاي شاه رفتند و تلكس گزارش خبري از تهران را به دست او دادند.
ابتدا وي ناباوري نمود. بي مقدمه پرسيد:«آيا واقعيت دارد؟» رنگ از رخسار او پريده بود و دستانش به شدت به لرزه افتاد .سر انجام از جايش بلند شد و فرياد زد «مي دانستم ،مي دانستم آنها ]ملت ایران[ مرا دوست دارند»

ملت ایران

ملت ایران! (1)
حضرت نخست وزير معظم جناب آقاي دكتر محمد مصدق دام اقباله
«عرض مي شود گرچه امكاناتي براي عرايضم نمانده ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و علي رغم غرض ورزي ها و بوق كرناي تبليغات شما ،خودتان بهتر از هر كس مي دانيد كه هم غم در نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاء آن مايل نيستيد، از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازي هاي اخير، به من مسلم است كه مي خواهيد مانند سي ام تير كذايي يكبار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندوم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني كرديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد بستيد و حالا نه مجلسي هست و نه تكيه گاهي براي اين ملت گذاشته ايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگاه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همانطور که واضح بوده درصدد باصطلاح كودتاست.
اگر نقشه شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد وبه ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همانطور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم به هندرسون گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليس ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنيا پسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد.
و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم از وقوع حتمي يك كودتا به وسيله زاهدي كه مطابق با نقشه خود شماست متوجه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد.
اگر براستي در اين فكر اشتباه مي كنم با اظهار تمايل شما سيد مصطفي و ناصرخان قشقايي را براي مذاكره خدمت مي فرستم .
خدا به همه رحم بفرمايد ايام به كام باد
سيد ابوالقاسم كاشاني
اما دكتر مصدق نامه آيت الله كاشاني را اينگونه جواب مي دهد:
«مرقومه حضرت آقا به وسيله آقاي حسن آقا سالمي زيارت شد .اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم.
والسلام ، دكتر محمد مصدق»
.........................................................
پنگوئن نوشت: این دو نامه جزو مدارک مورد دار کودتای 28 مرداد 1332 می باشند. جمعی که خود را هواداران نهضت اسلامی ایران و اروپا می نامند در سال 1358 پس از انتشار نامه مدعی شدند آیت الله کاشانی در بعدازظهر 27 مرداد 32 این نامه را نوشته و به دکتر مصدق تحویل داده و جواب را در همان روز گرفته. به هر حال موافقان کاشانی پس از انتشار این نامه روی آن بسیار مانور دادند و مخالفان او اصالت نامه را به کل رد می کنند! حالا این که چرا من 54 سال بعد از روزهای پر التهاب مرداد 32 یاد این نامه افتادم، خودم هم نمی دونم!!

اگر هنوز رویای کودکی را در سر دارید بخوانید!

اگر هنوز رویای کودکی را در سر دارید بخوانید!
یکی از افسانه هایی که ذهن بسیاری از کودکان را به خود مشغول می کند، وجود گنج در خانه های قدیمی، تودرتو و مرموز است. تقریبا هر بچه ای که به خانه ای با این خصوصیات مواجه شود اولین موردی که به ذهنش می رسد یافتن مکانی است که گنج را آن جا مدفون ساخته اند.
من خودم زمانی که برای اولین بار خانه های قدیمی و معروف کاشان را دیدم به ذهنم زد بروم و تمام سوراخ سمبه های خونه را بگردم تا بلکم چیزی پیدا کنم. البته متاسفانه هیچی پیدا نکردم!
اشتباه من این بود که تقریبا 100،150 کیلومتری زیاد راه رفته بودم. برای پیدا کردن گنج لازم نبود تا کاشان بکوبم و بروم، چون که گنج در خانه های قم مدفون بود.
آن ها که قمی هستند حتما به طور غیر رسمی خبرهایی در مورد پیدا شدن یک شیء با ارزش درخانه فلان کس که در بهمان محله قدیمی قرار دارد را شنیده اند. البته صحبت کردن درباره تغییر وضع زندگی آقای فلان بعد از پیدا شدن گنج، هم به طور طبیعی در قسمت تفسیر خبر یافتن گنج گنجانده خواهد شد. اما آن چه که مهم است پیدا شدن شیء باستانی در زیر خانه های محله های قدیمی شهر قم است.
موضوع خیال پردازی نیست، با این که من خودم هرگز با چنین آدم های خوش بختی برخورد نکرده ام اما بارها وصف آن ها را از افراد موثق شنیده ام.
اگر اشتباه نکنم یک سال پیش بود که سازمان میراث فرهنگی اعلام کرد، هنگام عملیات خاک برداری برای تعریض یک خیابان در همان محله های قدیمی شهر قم نشانه هایی از تمدن شش هزار ساله به دست آمده.
قبل از اعلام شدن عمومی خبر دور مکان خاک برداری حصار ایمن تری کشیده شد تعداد ماموران محافظ افزایش یافت و انجام فعالیت های عمرانی به حالت تعلیق در آمده بود. کش مکش بین سازمان میراث فرهنگی و استانداری بر سر ادامه یا توقف پروژه تعریض خیابان درگرفت و چند صباحی پروژه متوقف می شود.
متاسفانه همانطور که انتظار می رفت و دیر یا زود اعلام می شد، خبرگزاری میراث فرهنگی گزارش داده طبق معمولِ این نوع کش مکش ها طرف بازنده فرهنگ و تمدن ایران است و تمدنی که شش هزار سال در برابر تمام نا ملایمات دوام آورده بود امروز مقابل فربه شدن یک خیابان قافیه را می بازد.
البته تمدن شش هزار ساله که یک روزه نابود نمی شود و صد البته تمام تمدن هم که زیر یک خیابان واقع نشده! صد ها خانه و ساختمان در آن منطقه وجود دارد که بر روی شش هزار سال تاریخ قرار گرفته اند. متولی حفظ میراث ملی ما هم آنقدر ناتوان و مظلوم است که نتواند از آنها محافظت کند. پس ای شمایی که رویای پیدا کردن گنج در خانه ای قدیمی را همچنان در سر می پرورانید، خانه های مرموز و کهنسال قم منتظر شماست. بشتابید به سوی پول دار شدن!!!

انعطاف، مسئله این می تواند باشد!

انعطاف، مسئله این می تواند باشد!
معمولا در جامعه ما رفتار اجتماعی انسان هایی که به خشکه مقدس معروف هستند با عباراتی مثل دگم، بی تحمل و غیر قابل انعطاف معرفی شده است. همیشه در برابر کسانی که نمی توانند فرد دیگری را با تفکر و روشی غیر خود بپذیرند صفت مذهبی بودن آن هم از نوع سنتی و به قول بعضی ها مرتجع را قرار می دهیم.
متاسفانه همگی ما با جایگاه برتری که نسبت به آدم های سنتی برای خود قائل هستیم، توجه کافی به فاجعه ای که در بین ما وجود دارد نمی کنیم و با توجیهات نامناسب سعی در رد آن داریم.
زمانی که با تمسخر و خود مطلق بینی به رد سنتی ها می پردازیم ولی حاضر نیستیم اندکی در شیوه زندگی مان به هنگام تقابل با آن ها تغییر ایجاد کنیم، هنگامه ی فاجعه است. بهتر بگم همیشه آن ها را متهم می کنیم که تحمل ما را آن طور که هستیم ندارند اما هیچگاه خود را ندیده ایم که به هیچ وجه حاضر نیستیم آن ها را آن طور که هستند و به آن اعتقاد دارند، تحمل کنیم.
مثلا یک نمونه بارز و مکرر این نوع برخورد را در حجاب می توان دید. زیاد دیده ایم که عده ای دختری را به خاطر آن که فرضا چادر به سر نداشته است مورد بازخواست قرار داده اند. اما در این جامعه بسیار بیشتر دیده ایم آن ها که چادر به سر دارند با صفت رایج "امل" همراه شده اند.
متاسفانه صفت انعطاف ناپذیر مناسب همه ماست. هیچ کدام از ما چه مذهبی و چه غیر مذهبی، چه سنتی و. چه مدرن، روشنفکر و یا غیر روشنفکر فرقی ندارد، همه و همه منتظریم تا دیدگاه غیر خود را با برچسب زنی از دور خارج کنیم، بدون آن که توجه داشته باشیم خود بسیار سزاوارتریم، برای آن برچسب نا میمون!

هیچ

هیچ
همیشه غوطه ور شدن در آب برایم لذت بخش بوده است. لحظاتی که مسئولیت تحمل وزن به آب سپرده می شود. با آرامشی مانند لحظه استراحت یک تن خسته در بستر.
از زمانی که توانستم جسمم را با آب هماهنگ کنم، دریا برایم جذابیتی خاص داشته. پشت سر دیدن تمام تمدن ها. روبرویی با هیچ. یک هیچ غول پیکر، بی انتها، پر سرّ و آرام. ذهنی که در افق خالی از هر چیز، همه چیز را می بیند. تنهایی هول انگیز. حس هیچ بودن در یک هیچ بزرگ.
لذتی را که در این لحظات می توان برد، با کمتر لحظه ای می توان مقایسه کرد. خاطره هایی کوتاه همراه لذتی بلند مدت از یاد آوری آن ها.
من دریا را دوست دارم، اما هر گاه با آن مواجه می شوم در دلم احساس غریبی می کنم. راستی چرا معمولا انسان ها در مقابل دریا کاری جز سکوت ندارند که انجام دهند؟

تغییر؟

تغییر؟
هنوز سه ماه از رفع توقیف شرق نگذشته که دوباره روزنامه را توقیف کردند. هنوز سه ماه نشده که من اینجا نوشته بودم نمی دانم هم میهن را بخرم و یا شرق را.
اصلا اهمیتی ندارد به چه علت شرق و هم میهن توقیف شدند. مهم این است که به چه انگیزه ای توقیف شده اند. در روزگاری که روزنامه ها از لاک پشت هم آرام تر در مسیر اطلاع رسانی حرکت می کنند چرا باید به این زودی در محاق توقیف گرفتار گردد.
در این سه ماه شرق فقط نامی بود از از شرق سه سال قبل. تا پیش از توقیف اولیه شرق عده ای همیشه آن را متهم می کرند به "روزی نامه" بودن. روزی نامه ای که سه سال دوام آورد. اما همان روزی نامه با حرکتی به مراتب بی رمق تر از قبل نتوانست برای سه ماه هم دوام بیاورد.
چه چیزی تغییر کرده است؟
خبرهای نگران کننده زیاد است. سالهاست که زندان های عادی لبریز از مجرم و نا مجرم است، اما این روزها زندان های سیاسی هم مجددا مشغول تکمیل ظرفیت هستند. چرا؟
اعدام ها زیاد شده اند. نمی دانم و نمی دانیم آن ها که اعدام شده اند که بوده اند و برای چه اعدام شده اند. همین نگران کننده است! ممکن است هر کسی در بین اعدامیان قرار گرفته باشد. شاید این فعالیت ها تلاشی باشد برای طبیعی جلوه دادن صدور حکم اعدام در اذهان مردم!
آنان که مجددا می خواهند خوف و هراس و خفقان را در داخل جامعه حاکم سازند. به دنبال چه می گردد؟ آیا نمی دانند سرانجامشان چه خواهد شد؟
آیا باید منتظر اتفاق بزرگ و قطعا ناگواری باشیم؟!

امروز تیم ملی بسکتبال ایران به تمام معنا سنگ تمام گذاشت. کاری کرد کارستان که به هیچ وجه تا دو هفته پیش نمی شد به آن فکر کرد. تازه این تیمی بود که به جز چند بازیکن مصدومی که به همراه داشت چند تا از بازیکنان اصلیش را هم اصلا به ژاپن نبرده بود.
در بازی دیروز که قاطعانه قزاقستان را بردند.در بازی امروز هم بسیار محکم در برابر لبنان مسابقه دادند. حقشون قهرمانی بود. امیدوارم در بازی های المپیک پکن هم موفق ظاهر بشوند.
من که به شخصه از دیدن بازی امروز تیم ملی کلی کیف کردم. دیگه هم لازم نیست از بازی قشنگ حامد حدادی گفت! بازیکنی که در بین بسکتبالی ها صفت یاغی را تا همین سال پیش یدک می کشید و به خاطر مشکلات انضباطی از بازی ملی محروم شده بود!
یه دست درد نکنی حسابی هم باید به عوامل فدراسیون آقای مشحون گفت که سرمایه گزاری چندین سالشون امسال به خوبی نتیجه اش را نمایان ساخت.
راستی حیفه که از بحث بی خود و بی نتیجه مربی ایرانی و خارجی هم یادی نشه. در این یک ماه اخیر تیم جوانان والیبال با مربی ایرانی در جام جهانی سوم شد. نتیجه: مربی ایرانی از صد تا مربی فکلی خارجی هم بهتره!
تیم ملی فوتبال با در اختیار داشتن بازیکنان بسیار خوب و همراهی مربی ایرانی و کادر پر و پیمون فنی در جام ملت های آسیا به بدترین شکل گند زد و هنوز هم دارد می زند. نتیجه: مربی ایرانی از اخ مربی خارجی هم بدتر است!
تیم ملی بسکتبال ایران به همراه مربی خارجی در مسابقات آسیایی به بهترین شکل ممکن ظاهر شد و دهان عالم و آدم را باز نگه داشت. نتیجه: مربی خارجی اصلا دستش شفاست!
تیم ملی دو ومیدانی مربیانش ایرانی بودند یا خارجی؟ نتیجه: ...
نتیجه کلی: همش سرکاری بود!
شب بخیر...

101 سال گذشت. به عنوان یک جوان 20 ساله احساس مردمانم را هنگامی که مظفرالدین شاه حکم به "عدل مظفر" می دهد، درک نمی کنم. هرگز توان فهم شوق پدران و مادرانِ پدر و مادرم را در سال 1329 نداشته ام. نمی دانم به چه علت پدرم با کمال رضایت دهه های دوم و سوم عمرش را صرف روزی کرد که به آن 22 بهمن می گویند. من حتی جز شبهی از هیجان اطرافیانم در 2 خرداد چیز دیگری به یاد نمی آورم.
جوانی که از تمام فراز و فرودهای این 101 سال فقط طعم یأسِ پس از اصلاحاتش را چشیده. فقط سهم خواهی های آنانی را دیده که در این 101 سال فقط "در زمان کوتاه لذت بردن از پیروزی" در کنار هم بوده اند و از هم یاد کرده اند.
از روزهای پیروزی شنیده ام، خوانده ام، اما هرگز درکشان نکرده ام. من فقط روز شکست را لمس کرده ام. روزهایی که همسالانم، آنان که همانند من در میان سیل هجمه ها و فریادها و کتمان ها به دنبال اندک روزنی برای تنفس می گردند، می بایست قسمتی از عمر کوتاه دنیایشان را به پای ناسپاسی پدرانشان هنگام پیروزی، در جایی بگذرانند که به آن زندان می گویند. جایی که من نرفته ام، ندیده ام. اما خیلی ها مانند من هستند، که با آن زندگی می کنند. ...
......................................................
پنگوئن نوشت: یک حرکت خوب و جالب در وبلاگستان صورت گرفته که در صد و یکمین سالگرد پیروزی نهضت مشروطه، روز 14 مرداد را به عنوان روز همبستگی وبلاگ نویسان با دانشجویان در بند گرامی بدارند. برای آن که بفهمید جریان از چه قرار است می توانید به این آدرس مراجعه کنید.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.