صدام

# اول از همه عید قربان رابه همه علی الخصوص مسلمانان و ایرانیان تبریک می گم.

# صدام رفتنی بود و رفت. همه رفتنی هستند و رفته اند یا خواهند رفت. حتی ظالمان، همان هایی که مستقیم و غیر مستقیم جان میلیون ها نفر را به بازی گرفته اند. حتی مصلحان، آنان که مستقیم و غیر مستقیم جان میلیاردها انسان را نجات داده اند.
همه می روند و هنگام رفتن چیزی برای از دست دادن ندارند الا جان یک انسان "یک نفس"! او که سالیان با اجساد دیگران قصرها بنا می کرد. خود جز یک جسد نخواهد بود. او که سالیان دستور نیستی صادر می کرد، خود بیش از یک بار نیست نشد.
خدایا شاکریم چون تویی داریم، چون تویی که عدالت را برقرار ساخته، در همه حال... .
......................................
پنگوئن نوشت: فیلم ابراهیم خلیل الله را امشب در تلویزیون دیدم، خیلی آبکی بود اساسا حیف داستان به اون قشنگی.
پ.ن2: دوستان اگر سعادت را می خواهید، اگر دنیا و آخرت را می خواهید، اگر به دنبال نیک فرجامی هستید. این راه رسیدن به آخرت است "دولت آخرت" (لطفا به پایین ترین خبر صفحه توجه نمایید) بفرمایید این شما و این سعادت واقعی.

مثل فلسطینیا

مثل فلسطینیا...
هم وطن بر خیز تو ای غم خوار من ** دست تو دشنه به دوش گیتار من
نقش کنیم بر کوچه ها با خون خویش ** جان دهم اما نمیرد خاک من

شعر زیبایی که تا این قطعه فیلم را نبینید زیبایی واقعی آن را درک نخواهید کرد. از شما که به اینجا سر می زنی، از تو که گذرت به این طرف ها افتاده، ازتون خواهش می کنم حتما این فیلم راببینید.
توجه: اول فیلم راببین بعد دوباره بیا اینجا و ادامه متن را بخوان.


اگر هنوز این قطعه فیلم را ندیده ای بیا ایناهاش یک دقیقه و دوازده ثانیه است و دوازده مگا بایت هم حجمشه، خیلی وقتت را نمی گیرد، از دست ندهی اش که واقعا حیفه ... .


آها، حالا که فیلم را دیدی خواهی فهمید چرا می گویم باید حتما این فیلم و این فیلم ها را دید. این تکه فیلم، قسمتی از مستندی است که از منطقه چشمه موشک اراک در زمستان سال 1384گرفته شده. چشمه موشک از همه نظر، بدترین نقطه در شهر اراک است. منطقه ای در دامنه کوه که جمع زیادی از حاشیه نشینان شهر ما را در خود جای داده. واین فیلمی که شما دیده اید از یک خانواده پر جمعیت ساکن در این منطقه گرفته شده، که دارای چند بچه معلول و فلج و ناتوان جسمی و ذهنی است (تعداد دقیقش رو یادم نیست). این پسر جوانی که ترانه را می خواند نابیناست و عشق موسیقی. در زمینه موسیقی برای خود استادی است (در حالی که فکر کنم تا به حال دستش به هیچ کدام از آلات موسیقی نخورده باشد) و بسیار با علاقه از آرزوی خود که همان خواننده یا موسیقی دان شدن است می گوید (مثل همان خواننده ی فیلم میم مثل مادر). آن مرد معلول هم در گوشه اتاق، یکی از برادران معلول اوست که آن گونه با شنیدن صدای بسیار زیبای برادرش به رقص در می آید. و مادر این کم توانان، همان زنی است که در کنار خواننده نشسته و در صحنه قبل از شروع ترانه با نا امیدی تمام می گوید: "همه (ساکنان چشمه موشک) الان، مثل فلسطینیا دیگه، بچه هاشون جوون شدن، پیراشون مردن رفتن، ولی هیچی نشد، آب از آب تکون نخورد."
چه جمله ی زیبا و پرمعنایی از یک مادر زجر کشیده ...

حالا یک بار دیگه فیلم رو ببین ضرر نداره.
راستی به نظر شما درست می شه؟؟؟
نقش کنیم بر کوچه ها با خون خویش ** جان دهم اما نمیرد خاک من
...................................
پنگوئن نوشت: حالا که من این فیلم را این جا گذاشتم باید حق کپی رایت را هم رعایت کنم دیگه. این فیلم (مستندی درباره حاشیه نشین های اراک) توسط دفتر "هفته نامه عطریاس" تهیه شده است، و گلچینی از آن (که الان نسخه ای از آن دست من است) قرار بوده در سطح شهر پخش بشه، که البته این اتفاق نیفتاد و من از طریق دیگری از وجود همچین فیلمی اطلاع یافتم و گیرش آوردم.

شرایط کاندیداتوری مجلس

ماشاءالله از صدقه سری حاکمان کشورمان خبر زیاده، اما این یکی دیگه واقعا نوبرشه.
واقعا نمی دونم این نماینده های مجلس چی فکر کرده اند که با دو فوریت این طرح را تصویب کرده اند. مگر می خواهیم در مجلس هیئت های علمی تشکیل بدهیم که باید حتما کاندیداها فوق لیسانس داشته باشند. واقعا مدرک تحصیلی چه ربطی به کارآمدی طرف دارد. اگر قرار به این چیزا بود الان انیشتین باید بزرگ منادی صلح و آزادی در جهان می بود وجای امثال ماندلا را می گرفت.
تازه هنوز این شرط قبلی بهتره این یکی دیگه افتضاحه : داشتن حداقل 5 سال سابقه فرهنگی آموزشی مدیریتی در سازمان های دولتی و خصوصی و غیره. دیگر جز ابراز تاسف کار دیگری نمی توان کرد... آخه اینا چه ربطی به نمایندگی در مجلس دارد؟ تازه کی باید اینا رو ثابت کنه؟ باید از نمایندگان مجلس پرسید که حتما این شرایط را دارند.
پیشنهاد می کنم به عزیزان اصولگرا بابا تکلیف را یکسره کنید دیگر واسه چی می خواهید هزینه گزاف برپایی مثلا انتخابات را بر گردن نظام اسلامی بگذارید. راحت هر چهار سال یکبار تعدادی آدم مشخص کنید و به تایید رهبر برسانید و بعد بگذاریدشان روی صندلی های مجلس. اینجوری هم مردم راحتن هم شما دیگه نگران تکرار امثال 2 خرداد نخواهید بود.
.................................
پنگوئن نوشت1: اینو می نویسم که نگن خوبی های احمدی نژاد را نمی بینم. آقای احمدی نژاد دستت درد نکنه با این کاری که کردی. نشان دادی اگر آمریکایی ها ارزش انسانی سرشان می شود در ایران (البته به جز نماینده های مجلس) هستند کسانی که این چیزا حالیشان باشد.
پ.ن2: امروز در ستون سیاست مجازی اعتماد ملی خوندم که خانم مهرنوش نجفی راغب صاحب وبلاگ نقطه سرخط توانسته اند به شورای شهر همدان راه پیدا بکنند. تبریک می گم و امیدوارم در این وظیفه خود موفق باشند بلاخره کسی از وبلاگستان موفقیتی کسب کنند همه اعضای این شهر مجازی را خوشحال می کنند. همچنین به آقای مجاهد و دیگر دوستانشان هم در حزب جامعه مدنی تبریک می گویم که واقعا در شرایط فعلی در همدان نقش پناهگاه را برای دانشجویان ایفا می کنند.

فوتبال و هسته

از قرار معلوم ماجرهای فدراسیون فوتبال و انرژی هسته ای داره یواش یواش کامل می شه (1و2).
فوتبال: اولش که آقایون سازمان تربیت بدنی (به اتفاق گروه سرپرستی فدراسیون فوتبال) می گفتند تغییر اساسنامه اصلا مطرح نیست. بعدش گفتند چرا هست اما عدم دخالت دولت مطرح نیست. بعدش گفتند مطرح است اما فبفایی ها بی منطق نیستند و منطق ما (که البته وحی منزل هم می باشد) را خواهند پذیرفت. بعدش گفتند بابا از اول سوء تفاهم بوده. بعدش گفتند مشکلات را با مذاکره حل می کنیم. بعدش گفتند پیشنهاد فیفا را با تغییراتی می پذیریم. بعدش گفتند در یک مورد جزئی با پیشنهاد فیفا مشکل داشتیم که تا آن حل نشود همکاری ممکن نیست. بعدش گفتند فیفا پیشنهاد ما را پذیرفت و یک نفر که ما با آن مشکل داشتیم را عوض کرد و در نتیجه با داشتن ابتکار عمل اجازه می دهیم آن ها زیر نظر ما طرحشان را در ایران پیاده کنند.
حالا آقایون فیفا فرمودند با موافقت ایران هیئت رهیسه انتقالی بر فدراسیون فوتبال حاکم خواهد شد. اما نکته اینجاست که رئیس این هیئت انتقالی کسی است که بر اساس مذاکرات شبانه روزی مدیران مردمی کشورمان قرار شده بود از لیست حذف شود، و پذیرفتن این پیشنهاد از سوی ایران منوط به حذف ایشان گردیده بود.
به هر حال باید تبریک گفت به مدیران ورزشی کشورمان که وقتی می توانستند با ایجاد یک تغییر کوچک دریک بند اساسنامه از این همه مشکل جلوگیری کنند (حالا که می گن حداقل نصف اساسنامه تغییر می کند) و این کار را نکردند. همچنین به خاطر دیپلماسی فعال گروه اعزامی آن ها به مقر فیفا که نتیجه اش پذیرفتن همان چیزی بود که فردای تعلیق همه می دانستند. و واقعا این همه تلاش و اعتماد به نفس ستودنی است، که همچنان با سرافرازی از برنامه های آینده می گویند و نظرات کارشناسی شده می دهند که 70% استعداد ورزشی جامعه ما هنوز شکوفا نشده.
هسته: اگر فردا پس فردا (البته موضوع هسته ای فرقش با موضوع فوتبال این است که یک ماه در قضیه فوتبال یک سال در قضیه هسته ای به حساب می آید) هم شنیدید که دولت ایران با داشتن ابتکار عمل قطعنامه های شورای امنیت را پذیرفت (اینم فراموش نشه با لحاظ تغییرات مد نظر ایران توسط شورای امنیت مثل همون قضیه فوتبال) و با برداشته شدن تحریم ها علیه ایران، دولت این افتخار را که خود، به دست آورده است تقدیم به ملت فهیم و همیشه در صحنه ایران کرد و مشت محکمی بر دهان یاوه گویان استکبار و صهیونیزم زد، تعجب نکنید. دوباره یه 18 سالی باید صبر کنید تا بلاخره دو زاری ها بیفتد که اساسا از تحریم می شد با یک عمل سنجیده جلوگیری کرد و تازه نگذاشت آن چیز هایی را هم که بدست آورده بودیم به راحتی از دست بدهیم.

برای تازه کاری که به طور متوسط روزانه 5 الی 6 بازدید از وبلاگش صورت می گرفت و اگر روزی مثلا به عدد 20 می رسید اوج موفقیت بود، گذشتن از مرز 150 بازدید در یک روز یه جوایی رویا می تونه باشه.
شنیده بودم اگر کسی می خواد آمار بازدید وبلاگشو بالا ببره باید از کلماتی مثل سکس یا نام های مختلف آلات تناسلی افراد مختلف یا گونه های آبدار فحش های خوار مادری و برار پدری و خلاصه از این جور حرفا، توی وبلاگش استفاده کند. اما فکر نمی کردم کلمه "هیز" هم جزو این دسته عبارات باشد.
به هر حال باید از دوستی که این کلمه را به من یاد داد تشکر ویژه ای بکنم. در ضمن از تمام عزیزانی که به وبلاگم سر زدن کامنت گذاشتن و لطف کردن و لینک این مطلب را در وبلاگشون قرار دادند کمال تشکر را دارم.
یه چند روزی هم اراک نیستم و بالطبع اینجا هم به روز نخواهد شد.
فعلا

امت هیز

امت هیز!
قبل از پرداختن به اصل موضوع بگم اصلا قصد بی احترامی نسبت به کسانی که اسم آن ها را برده ام ندارم و فقط منظورم از نوشتن این پست پرداختن به یکی از مشکلاتی است که در راه برقراری جامعه آراد در جامعه ما وجود دارد و آن ها را از جمله قربانیان این حقیقت فرهنگی می دانم.
در راه برگشت از دانشگاه به همراه یکی از دوستان، تصمیم گرفتیم زیر برف شدیدی که از دیشب در حال بارش است، قدم بزنیم. در راه حرف شوراها شد. تا اومدم بگم کیا رای آوردن سریع پرید وسط حرفم و گفت البته می دونم کی اول شده، چقدر ملت هیزی هستند این اراکی ها، عقلشون به چشمشونه.
الحمدالله این خبر بازتاب نشون می ده در این قضیه فقط اراکی های محترم تخصص ندارند و در سایر شهرها هم همچین مواردی یافت می شود. البته من فقط از داخل ایران خبر دارم شاید اونور آب هم همچین خبرهایی باشد.
موضوع رای های جنسیتی (نمی دونم جنسی درسته یا جنسیتی) در شهر ما که سابقه نسبتا خوبی دارد. اولین موردی که من یادم می آید انتخابات مجلس پنجم بود. جایی که برای اولین بار بعد از انقلاب یک خانم در اراک کاندیدای مجلس شده بود. این اولین زن بودن واسه این خانم که رینب السادات کریمی باشند بسیار خوش یمن بود و در دور اول ایشان را نفر اول اراک با اختلاف خوبی نسبت به نفرات بعد کرد. زنی که اصلا در سطح شهر شناخته شده نبود (البته بعدا شد!) در دور دوم نتوانست با تکیه بر این نوع رای های خاص به رقابت را رقیبانش بپردازد و در نتیجه به مجلس راه نیافت.
انتخابات بعدی مجلس ششم بود. جایی که دیگر قبح کاندیدا شدن زنان شکسته شده بود و تعدادی زن کاندیدا بودن و بر خلاف دور قبل از پوستر های رنگی استفاده می کردند و بعضی ها هم عکس هایی بدون چادر (به قول آخوندا بی حجاب) به در و دیوار چسبانده بودند. اما یک نفر در بین آن ها چهره شد. آجی عذرا روزنامه نگار و فعال سیاسی. این خانم عذرا فراهانی به دلیل به کار بردن دست های مبارکشان در پوسترها (البته انگشترشان هم در آن عکس ها مشخص بود) بسیار در سطح شهر معروف شده بود و انواع شعرها با ترکیب بند "آجی عذرا" از دهان کودکان دبستانی تا پیرمردان سن و سال گذشته در وصف حال این خانم جاری بود. در آن انتخابات که اتفاقا به دلیل بلاهایی که بر سر آرای دکتر کارگشا آوردند در اراک بسیار از آن یاد می شود، عدرا فراهانی رای خوبی آورد و اگر اشتباه نکنم نفر ششم شد با این حال نتوانست به مجلس راه پیدا کند.
انتخابات بعدی دور اول شوراهای اسلامی شهر بود. در این دوره تعداد بانوان کاندیدا زیاد بود. در عکس های دیوار هم می شد از چادر تا مانتو و روسری یا مقنعه، با دست و بی دست و البته با انگشتر و بی انگشتر پیدا کرد. اما این دفعه جماعت هیز کار را تخصصی تر کردند و به خاطر جمال زیبای خانم مژگان صادقی به ایشان رو آوردند البته یک دلیل دیگه که به ایشون اقبال عمومی رو کرد بلف هایی بود که زدند. دیگر قدرت تاثیر گذاری هیزها افزایش پیدا کرده بود و این خانم به شورای اسلامی شهر اراک راه پیدا کرد. و دور بعد هم کاندیدا شدند.
این دفعه هم دوباره انتخابات شوراها بود. این بار بازار برای چشم چرانان گرامی داغ بود و کاندیدای اصلی آن ها که توانسته بود رقیبانی همچون همتای دور قبلی را کنار بزند، فردی بود به نام مریم حیدری. ایشون به همراه همسر محترمشان کاندید شده بودند و هر جا که عکس خود را می چسباندند به همراه آقاشون بود. اما اون چیزی که زیر میز بچه مدرسه ای ها رد و بدل می شد، فقط عکس خودشون بود و از آقا خبری نبود. البته بگم دلیل رد و بدل شدن عکس ایشون در زیر میزها جنبه آموزشی هم داشت و دانش آموزان اطلاعات خود را در زمینه لوازم آرایشی بر روی این عکس ها به اشتراک می گذاشتند. خلاصه خانم حیدری رای آورد و به عنوان یکی از نفرات شورا به این مجلس راه پیدا کرد.
زمان انتخابات مجلس هفتم به دلیل رد صلا حیت های گسترده اساسا تعداد زن ها خیلی کم بود و چون من جزو جماعت تحریمی بودم تمام تلاش خودم را گذاشته بودم بر روی ومنصرف کردن ملت از رای دادن و نفهمیدم کیا کاندیدا بودن و کدومشون مورد حمایت جمعیت اسلامی هیز های مقیم اراک شد.
اما آخرین مورد هم انتخابات اخیر بود یعنی دور سوم شوراها. این دفعه تعداد زن ها کم نبود، اما کم تر کسی بود که شرایط لازم را برای مورد حمایت قرار گرفتن از سوی جمعیت مذکور را داشت. به همین دلیل در یک عقب گرد تاریخی این جمعیت فقط به عکس رنگی کفایت کرد و حمایت خود را از خانم فریبا آباقری اعلام داشت. دلیل حمایت هم پوستر های بزرگ و نیم تن و رنگی با کیفیت خیلی خوبی بود که این خانم به در و دیوار شهر چسبانده بود. همین موضوع باعث شد خانم آباقری برخلاف سایر هم لیستی هایشان در لیست ائتلاف اصلاح طلبان بتوانند با اختلاف رای بالایی به عنوان نفر اول در انتخابات اراک معرفی بشوند. به هر حال جماعت چشم چران تاکنون می توانستند کاندیدای مورد نظرشان را به عنوان نفر هفتم هشتم راهی شوراها بکنند اما این دفعه چون خانم آباقری مورد حمایت اصلاح طلبان بود و با جمع شد آرای این گروه از مردم، ایشون با قاطعیت نفر اول لیست 9 نفره شورای شهر اراک شد.
هر کدام از این زنان بعد از انتخابات سرنوشت خاص داشتند: زینب السادات کریمی که بعد از انتخابات مجلس پنجم تقریبا در همه انتخابات بعدی کاندیدا شد و بلاخره در دور قبلی شوراها توانست وارد لیست آبادگران بشود و به شورا راه پیدا کند، در این دوره هم همین اتفاق برای او تکرار شد. عذرا فراهانی که بعد از آن انتخابات بی خیال کاندیدا بازی شد و به روزنامه نگاری ادامه داد و هر از گاه اسمش را در روزنامه ها می شود دید. مژگان صادقی بعد از آن که به شورای اول رفت معلوم شد مدرکی که گفته بود از انگلیس گرفته تقلبی بوده اما با این حال در شورا باقی ماند و در دور دوم هم توانست به شورا برود (البته این دفعه با عکس چادری). هنوز دوره شورای دوم تمام نشده بود به جرم اختلاس از شورا انداختندش بیرون (در بین مردم شایعات زیادی در باره علت اخراج او از شورا وجود دارد). مریم حیدری هم بعد از آن که توانست رای مردم را برای حضور در شورای دوم کسب کند، با یک تصمیم شجاعانه خودش کنار کشید وبه شورا نرفت و نگذاشت مثل مژگان صادقی با آبرویش بازی شود. حالا مونده فریبا آباقری که بر خلاف دیگران حداقل از قبل انتخابات تا حدی در شهر به عنوان سردبیر هفته نامه عطر یاس شناخته شده بود و البته دارای موضع سیاسی مشخصی است. امیدوارم این یکی در شرایط فعلی که به عنوان تنها اصلاح طلب به شورا راه یافته، بتواند عملکرد خوبی از خود بجا بگذارد و صد البته فکری هم برای حل کردن این معضل اجتماعی که در سطح انتخابات هم خود را بروز داده است بکند.

دو تا نکته به اضافه پ.ن مهم

دو تا نکته به اضافه پ.ن مهم
# یه چیزی که مثل حناق گیر کرده توی گلوم و حتمن باید درباره اش اینجا چیزی بنویسم تیم ملی بسکتبال است. وجدانا گل کاشتن متاسفانه به دلیل مشکلات زندگی فقط بازی با کره جنوبی را کامل دیدم، البته بقیه بازی ها را تقریبا نصفه و نیمه موفق به دیدنشون شدم. اما همون یه بازی بد جور سر ذوق اوردم. بازی های بسیار مهیج و زیبایی از خودشون در می کردن (البته در اشل ایرانی اش، با ان بی ای و این جور لیگا کاری ندارم). از ایرانی جماعت بعید بود اینقدر هماهنگی. امیدوارم این حرکت رو به رشدی که بسکتبال ایران در این چند سال پیش گرفته با موفقیت به راه خود ادامه بدهد. تبریک مخصوص به ملت و همچنین دار و دسته آقای مشحون بابت مدال برنز 55 ساله، ان شاالله به زودی طلایش را هم بگیرن، استعدادشو حداقل به صورت بالقوه داریم.

# یه موضوع دیگه. می گم خوب شد این کریم خان زند حوس نکرد همگام با هم نوعان فرانسویش برای در اختیار گرفتن مسند وکیل الرعایایی به آرای عمومی رجوع کند. وگرنه معلوم نبود اعلام نتایج انتخابات چند سال بعد از حکومت قاجار اعلام می شد.
الان که سال 1385 هجری شمسی است و یه چیزی تو مایه های 300 سال از زمان زندیه می گذرد و این قدر علم و تکنولوژی و فرهنگ مردم و علی الخصوص حاکمان پیشرفت کرده، توی مملکت ما برای شمارش آرا از روش های 200 سال پیش استفاده می شود. آن وقت فکر کنم کریم خان بی نوا مجبور می شد برای شمارش آرای رعایایش به روش های رای خوانی درباریان کورش خدابیامرز رو بیاورد.
.............................................
پنگوئن نوشت: همین الان نتایج شورا های اراک اعلام شد. از لیست اصلاح طلبان فقط فریبا آباقری اون هم با رای بالایی اول شد و دیگه هیچ کی را نیاورد. آقای دکتر کاظمی هم نفر نهم شد که جزو آدم ها به درد به خور است. بقیه کسانی که رای آوردن یوسفی تبار، علی رجائی، اشرف بهادری، زینت السادات کریمی، مولایی نسب و حسن احمدی هستند. اکثرشون توی لیست های جناح راست بودن فکر کنم احمدی و رجایی مستقل باشن.

شوراها

# خوب امروز هم گذشت. البته یک روز بسیار جالب برایم بود. همانطور که گفته بودم رای ندادم، نه در شوراها و نه در خبرگان تا این لحظه هم اصلا از تصمیمم پشیمون نیستم. اما جالبی قضیه اینجاست که با این که رای ندادم اما خیلی ها را مجاب به رای دادن کردم.
یعنی اولش اگر کسی از من می پرسید می خوای رای بدی؟ می گفتم نه. اما بعدش اگر می دیدم طرف هم واسه رای دادن شل است یه خورده کنکاش می کردم ببینم دلیلش چیه. اگر می دیدم اصلا توی وادیایی که از نظر من مانع رای دادن است، نیست. یه ذره روی مخش کار می کردم و می بردمش حوزه انتخابیه. این جوری بود که امروز به چندتا حوزه سر زدم اما رای ندادم.

# یک چیز خیلی توی چشم می زد. مشارکت بالای مردم. به نظر من یکی از پر مشارکت ترین انتخابات ایران خواهد شد. البته هیچ وقت به 78% نخواهد رسید. با این حال در ساعات مختلف و در جاهای مختلف جمعیت زیادی داخل صف ها بودند. حتی ساعت ده و نیم هم مقابل بعضی حوزه ها صف بود.

# موردی که تمامی آن هایی که من برای رای دادن بردم پای صندوق با آن مشکل داشتن مجلس خبرگان بود. ماشاالله ماشالله این دولتیان محترم هم خوب مخشون کار می کنه، اومدن دو تا انتخابات را با هم گذاشتن تا به هوای این یکی تنور اون یکی را هم داغ کنند. این عزیزان پشت میزهم اصلا کاری نداشتن می خوای در کدوم انتخابات شرکت کمی فورا مهر را می زدند و تعرفه را می دادند. وقتی بهشون می گفتی آقا (یا خانم) من نمی خوام در خبرگان رای بدم. راحت می گفتن خوب تعرفه را بنداز دور. البته در دو سه مورد این دوستان من با دعوا و جر و بحث نگذاشتن مهر خبرگان بره روی شناسنامشون.

# عکس العمل مردم درون صف، در مقابل مقاومت در برابر مهر خبرگان: "حالا تو که داری رای می دی یه رای دیگه هم بده چه فرقی می کنه"

# طبق مرکز آمار گیری پنا نیوز 99% افرادی که در انتخابات شوراها شرکت کردند یک برگ رای هم داخل صندوق خبرگان انداختند.

# همچنین مرکز سیاسی پنا نیوز خبر داده که اصلاح طلبان موفق یه کسب یکی دوتا صندلی در شورای شهر اراک خواهند شد.

شوراها(5)

شوراها (آخر)
اصلح تر ها

اگر در این روزها کسی از من بپرسه، جمعه چه کار می کنی؟ می گم رای نمی دم، اما اگر تو می خواهی رای بدهی به این شش نفر از این لیست حتما رای بده: فريبا آباقري، مسعود صفري، محسن غفاري، علي حسين محمدي، مهدي ميقاني ومحمد مصطفوي ، به این یکی هم از این لیست عمراً رای نده: دكتر شهرام حرير فروش. البته خیلی های دیگه هستند که عمراً نباید به آن ها رای داد، مثلا تمام اعضای فعلی شورا که دوباره کاندیدا شده اند.
سه نفر هم آدم به درد بخور توی این همه کاندیدا پیدا خواهند شد. آن ها را کنار آن شش نفر بگذار و رای بده.
خبرگان هم که تعطیل است.

شوراها(4)

شوراها (4)
برای خودم

من نظرم را درباره انتخابات 24 آذر در اراک گفتم. تاکید می کنم این نظر فرد بی اطلاعی به نام پنگوئن است، شاید اشتباه می کنم (که البته صد در صد اشتباه دارم اما چقدرش را نمی دانم!) ولی به هر حال من این انتخابات را در اراک فاقد شرایط حداقل دموکراتیک می دانم.
البته نکته مهمی که باید با تاکید بگم اینه که من در مورد اراک گفتم. در شرایط فعلی به نظرم در تهران این شرایط حداقلی وجود دارد. آنطور که از اخبار بر می آید رد صلاحیت ها در تهران کم بوده و به جز افرادی مثل نهضتی ها که اگر رد صلاحیت نشوند عجیب است، از سایر گروه ها رد صلاحیت کم بوده و امکان رقابت وجود دارد. و احتمال آن زیاده که من روز 24 آذر به تهران بیایم و به لیست ائتلاف رای دهم.
من در این انتخابات (حداقل در اراک) شرکت نمی کنم، می دانم اگر قرار بود به عنوان تاکتیک سیاسی از این حربه استفاده کنم نتیجه ای جز شکست ندارد. اما من این را به خاطر تمرین در پایبند بودن به مواردی که اعتقاد دارم با توجه به آن ها می توان جامعه را در مسیر درست قرار داد، انجام می دهم. من تا الان به نتیجه ای رسیدم و برای اینکه حداقل پیش خودم صادق باشم باید تلاش خودم را در به کار بستن آن بکنم. شایدم در یکی دو روز آینده متوجه بشم فکرم غلط است اما به هر حال الان این جوری فکر می کنم.
در این شرایط با توجه به درس هایی که از انتخابات ریاست جمهوری پارسال گرفتیم، می دانم دوستانی که به تبلیغات انتخاباتی می پردازند نباید خود را درگیر بحث تحریمی ها بکنند، که البته در این انتخابات خیلی گسترده نیست
دوباره می گم این نظر منه. هیچ اصراری نمی بینم، دیگران این حرف های من را قبول داشته باشند یا نه، این حرفایی است که در درون من می گذرد و به این دلیل این جا گذاشتم که وبلاگ جای نوشتن این جور حرفاست.

شوراها(3)

شوراها(3)
انتخابات پنگوئن ها

انتخابات شورا های امسال (قضیه خبرگان که مشخصه، من هم قبلا موضعم را گفته ام) با حرکت مناسب نیروهای منتقد دولت شروع شد، تلاش برای جبران دو اشتباه، یک سعی در ایجاد ائتلاف و هماهنگی بین نیروها و دو استفاده از نیروهای کارآمد (حداقل نسبت به دوره های قبل). دو موردی که در دو انتخابات گذشته شوراها به همه اصلاح طلبا ن ضربه زد. این موارد در تهران از همه جای ایران شاخص تر و موفقیت آمیز تر بود. در بقیه نقاط هم کمابیش این شرایط حاکم بود. در حالی که نیروهای متمایل به دولت، دچار مشکلات سالیان قبل منتقدان دولت شده اند، فرصت را مناسب کرده است برای ایجاد رخنه در حکومت یکپارچه ای که کشور را به سمت نا کجا آباد سوق می دهد.
اما... اما حالا سوال: راه رسیدن به این هدف است چیست؟ جواب: انتخابات، روشی که مقبول است.
اما مسئله این جاست آیا این اتفاقی که در 24 آذر خواهد افتاد انتخابات است. مشکلات میزان شرکت مردم (که به نظر من حداقل نیمی از جامعه در این دوره شرکت خواهند کرد)، تقلب در انتخابات، اتفاقاتی که مطمئنا (بسیار بیشتر از گذشته) بر سر آرای ریخته شده به صندوق ها خواهد آمد و غیره به کنار. به هر حال همه این مشکلات وجود داشته، دارد و خواهد داشت و این دلیل موجهی برای کناره گیری از عرصه رقابت (به عنوان وسیله ای برای اصلاح امور کشور) نیست. مشکل به قبل از این اتفاقات بر می گردد. آیا این عرصه "انتخابات حداقلی" است؟
در این جا چون شوراها میادین رقابت شهری است و به این دلیل که هیئت های نظارت در هر شهر و روستا سیاست خاصی را در انجام رد صلاحیت اختیار کرده اند، من به مورد شهر خودم یعنی اراک می پردازم.
رد صلاحیت ها در این جا بسیار گسترده بوده. تا جایی که یک نماینده فعلی شورا و از قضای روزگار تنها کسی است ازبین 9 نفری که دور قبل من به آن ها رای دادم موفق شد به شورا راه پیدا کند رد صلاحیت شده. و انصافا در بین اعضای این دوره شورا که همشون گند زده بودند، تنها عضوی بود که پاسخگو بود. برای اراکی های عزیز، مورد میدان کوهنورد را مثال می زنم که توسط عده ای از علاقه مندان به کوهنوردی اراک در محوطه کوه سرخه و دره گردو احداث شد، تنها کسی که از بین مسئولین (کسانی که در سطح شهر قدرتی داشتند) با این گروه کوهنورد همکاری کرد و در رفع مشکلاتی که از سوی ارگان های مختلف از امام جمعه گرفته تا شهرداری و خانواده شهدا و دیگران یاری رساند همین آقای هادی سعیدی بود. به هر حال در شهر ما، او که سابقه خدمت شهرداری در دوران پس از انقلاب دارد و دوره قبل هم تایید صلاحیت شده بود و الان هم عضو شوراست به دلیل واقعا خنده داری رد صلاحیت شد.
دیگر چهره های سرشناس هم از زیر تیغ جانشین های شورای نگهبان رد نشدن. مثلا یکیشون که در سطح شهر معروفیت زیادی داشت و بسیار فرد مورد وثوقی بود، دکتر نظری استاد دانشگاه اراک است. شخصی که اصلا سیاسی نیست و فقط به خاطر اینکه جلوی نهاد های همه کاره مملکت سر خم نمی کند رد صلاحیت می شود.
رد صلاحیت ها به گونه ایست که ائتلاف اصلاح طلبان توانسته فقط 7 نفر را برای شورا در لیست خود قرار دهد در حالی که شورای اراک 9 نفر عضو می خواهد.
به هر حال به نظر من (پنگوئنی که از قطب جنوب آمده) این انتخابات در اراک با معیار های انتخابی حداقلی قطب جنوب سازگار نیست، و شاید بحث کوتاهی از اصول پیش آید.
هدف هیچ گاه وسیله را توجیح نمی کند.

دانشجو هشیار باش

دانشجو هشیار باش!
اخبار اتفاقات دیروز دانشگاه پلی تکنیک را تقریبا اکثرا دیده، خوانده یا شنیده اند. حادثه ای مشابه 3 سال پیش با این تفاوت که در آن جا خاتمی بود و این جا احمدی نژاد.
دانشجو با وجود تاریخ معاصر یا دقیق تر تاریخ 30 ساله اخیردر سطح داخلی و بین المللی هنوز حاضر به ترک شلوغ بازی و ایجاد تشنج و بهتر بگم حرکات انقلابی نیست. آخر نمی دانم آیا به این زودی 18 تیر را فراموش کرده ضربه ای که هنوز زخم های آن باقی است. چرا دوباره با شلوغ بازی تلاش برای تکرار آن را داریم. نتیجه 18 تیر چه بود؟ آیا جز سرخوردگی جامعه، دانشجو بود؟ آیا جز قدرت گرفتن مجدد نیروهای حزبل در جامعه بود؟ آیا غیر از دانشجو کس دیگری مجبور شد برای آن هزینه (آن هم هزینه های بسیار گزاف نمونه حاضرش احمد باطبی و غایبش اکبر محمدی) پرداخت کند؟ و آیا تمام این ها به علت ایجاد فضای متشنج نبود که برادران حزبل بتوانند در آن مثل باکتری رشد کنند، قدرت بگیرند و تیشه به ریشه نهضت آزادی طلبانه آن روز ها بزنند؟
همین پنج شنبه گذشته بود که به مناسبت 16 آذر علیجانی آمده بود اراک. یکی از حرف هایی که زد (البته اینو اکثرا می گن اما کیه که گوش بده) می گفت: به تاریخ رجوع کنید اون هم به صورت از اول به آخر نه بر عکس، یعنی خودت را در آن شرایط قرار بده نه شرایط الان (مطابق روایتی از حضرت علی). با این همه شاهدیم نیروهای منورالفکر ما اصلا به گذشته توجه ندارند. آخر دوستان آن بلایی که سر خاتمی آوردید نتیجه اش چه بود؟ آیا جز این بود که احمدی نژادی بیاید، که الان اعتراص بکنید چرا در انجمن اسلامی را تخته کرده اند؟ تازه اون خاتمی بود، کسی که به آن 16 آذر افتخار می کنه، حالا که احمدی نژاده. تا الان که کسی از این کارا نکرده بود در تمام انجمن ها یا گل خورده یا داره خره می خوره.
آخر چه معنی دارد عکس یک نفر را آتش زد؟ فرق دانشجو با برادر حزبل چیست؟ ما انتقاد می کنیم چرا در برابر کاریکاتورهای پیامبر، توده های مسلمانان کنترل خود را از دست دادند و به روش درست اقدام نکردند. آن وقت می بینیم قشر تحصیل کرده مان آن هم از نوع برترشان این گونه برخورد می کنند.
"شما حرف هایتان را زدید حالا نوبت من است" اساسا در آمدن این حرف از دهن کسی مثل احمدی نژاد باید به مثابه افتضاح برای جامعه دانشجویی ما باشد. وضع به جایی رسیده که احمدی نژاد با حربه های جامعه آزاد به مقابله با آزادی خواهان ما می پردازد.
دوستان تا زمانی که روش درست اعتراض به دیکتاتور را پیدا نکنیم، همین آش است و همین کاسه. ما به آن ها می گوییم مرگ بر دیکتاتور، آن ها به ما می گویند مرگ بر مزدورِ منافقِ نفوذیِ خائنِ مرتدِ بدبخت. نتیجه هم معلومه در قانون جنگل پیروزی با کسی است که زور را دارد یعنی سپاه را دارد.
فکر کنم باید منتظر کنفرانس برلین چندم (+،+)بود. همین روز هاست که تلویزیون از صبح تا شب ساعت بخش سخنرانی رئیس جمهور محبوب در جمع صمیمی دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک که به وسیله چندی از عیادی شیطان بزرگ لحظاتی به تشنج کشیده شده بود را بعد از اخبار شبانگاهی اعلام نماید.
و در هنگام ثبت نام ترم بعد (تازه اگر دولت مهرورز تحمل اسلامی از خودشان در بکنند و همین روزا پدر دانشجویان فعال را در نیاورند) منتظر داشجویان سپهبد باشم. متاسفانه اون موقع است که می گوییم درجه ستوانی عجب چیز خوبی بود ها.

شوراها(2)

شوراها(2)
فرصت

شرایط حاکم بر کشور در عرصه های داخلی و خارجی در حال حاضر بسیار سردرگم و مبهم است. همین امر شرایط را برای روز 24 آذر دچار ابهام می کند. از طرفی احمدی نژادی داریم که دارای محبوبیتی (اگرچه کمتر از خاتمی) در بین جامعه علی الخصوص اقشار ضعیف و متوسط دارد، در سوی دیگر او کشور را به سوی فاجعه خود خواسته سوق می دهد (برای درک بهتر به ماجرای تعلیق فوتبال توجه کنید چه جوری خودمان خودمان را به دردسر انداختیم و دو قورت و نیممان هم باقی است). در جامعه شرایط دشواری را می بینی که واقعا خر تو خری (حالا شیر تو شیر) است و هیچ کس نمی داند با آن چه کند. وقتی به الگوهایی که ایران دارد و به مشابهت با آن ها افتخار می کند(البته به صورت غیر مستقیم) نگاه می کنی. مثلا محبوبیت احمدی نژاد در بین جوامع جهان سومی علی الخصوص از نوع اسلامی اش به دلیل ایستادگی مقابل آمریکا، و وقتی به نوع و روش کارهایی که انجام می دهد دقت می کنی، یاد معمر قذافی می افتی که چگونه با ساختن بزرگترین کارخانه ی لوله سازی خاورمیانه رگ خواب جوانان انقلابی 30 سال پیش را ربوده بود. می شنوی حاکمانمان می گویند ما بدون توجه به قدرت های جهانی به راه خود در دست یافتن به انرژی هسته ای ادامه خواهیم داد. حال آن ها (سازمان ملل و قدرت ها) می خواهند با ما همراه باشند یا نباشند، یاد رهبر افسانه ای کره شمالی می افتی که در عر ض چند دهه کشورش را صد ها سال از برادر دوقلوی جنوبی اش عقب انداخت.
زمانه، زمانه عقب گرد است اما چرا؟ بحث مفصلی دارد که در حد توان من و من ها نیست باید ماها جمع بشوند و بگویند.دوستان می گویند حال فرصتی است که از خراب کاری ها جلوگیری کنیم. راست می گویند راه اصلی نجات کشور از انحراف، شرکت در هر انتخاباتی است حتی اگر حداقل شرایط برای رقابت سالم وجود داشته باشد. با این حال که اعتقاد دارم متاسفانه در کارنامه دولت اصلاحات نکته مثبت شاخص و مهمی وجود ندارد اما به این هم اعتقاد دارم که بر عکس کارنامه ی دولت مهرورز نکته منفی بزرگ در آن خیلی کمتری (به قول فیزیکی ها: ناچیز) دارد. این یعنی موفقیت (حثی خیلی کوچک) در راه برقراری جامعه دموکرات.

شوراها(1)

شوراها(1)
رای اول

به قول برادران صدا و سیمایی جشن تکلیف سیاسی من البته به صورت حقیقی و نه نمادین در انتخابات شورای شهر دوره دوم برگزار شد. آن موقع خبری از تحویل گرفتن رای اولی ها و این حرفا نبود، و تنها انتخابات واقعا دموکراتیکی که از سوی نظام برای شرکت مردم ارائه شده بود هم از سوی مردم و هم از سوی برادران صدا و سیمایی (که تاثیر بسیار زیادی بر میزان مشارکت در انتخابات دارند) مورد توجه قرار نگرفت و با حضور بسیار کم رنگی برگزار شد. آن روز ها برای هرکی اسم انتخابات را می آوردی یا تمسخر می کردند یا بردارانه شایدم خواهرانه می گفت دست همشون توی یه کاسه است. من رای دادم چون به نظرم در هر انتخابات دموکراتیکی ولو حداقلی که تازه در اون مورد نزدیک به حداکثری بود باید شرکت کرد. در حالی که در هنگام اعلام نتایج جز یک مورد هیچ کدام از نامزد های من حتی جزو علل بدل هم نشدند، یکی از افتخارات خودم را در عرصه سیاسی شرکت در تنها انتخابات کاملا دموکراتیک ایران می دانم.
الان کاملا مشخص شده است که بدترین دوران برای رسیدن به بلوغ سیاسی همان زمانی بود که من به این بلوغ رسیدم. شکست در انتخابات شورا به خاطر بی محلی اطرافیان به صندوق های رای. شکست در رقابت مجلس هفتم به خاطر بی اعتنایی نظام به عقیده ای که به نظرم صحیح تر بود. شکست در انتخابات ریاست جمهوری به دلیل ندانستن و نشناختن شرایط حاکم بر جامعه. و از همه بدتر قرار گرفتن در شرایط انتخاب بین بدتر و افتضاح دور دوم انتخابات ریاست جمهوری پارسال.
وقتی امروز به عکس العمل های انتخاباتی خودم در طول این چند سال نگاه می کنم به جز مورد آخر آن ها که انتخابات 3 تیر بود، در همه موارد به این اصلی که برای خودم قرار داده ام یعنی شرکت در هر انتخابات حداقلی که شرایط رقابت به نسبت سالمی در آن وجود دارد، عمل کرده ام و به همین دلیل هنوز هم با نظر کسانی که به تحریم بنیادی (یعنی اینکه از اول بگیم ما در انتخابات شرکت نمی کنیم) در چهار انتخابات گذشته انتقاد می کنم و هم به کسانی که می گویند باید در هر انتخاباتی شرکت کرد (مانند کسانی که می گویند اگر در مجلس هفتم رای می دادیم وضع بهتر بود).

بارسلونا

بارسلونا2-0وردربرمن
بازی بسیار زیبا و دیدنی مخصوصا در نیمه اول بود. رونالدینیو همانطور که انتظار می رفت بسیار قشنگ و موثر بازی کرد یک گل زد و بانی گل دیگر شد.
خیلی حیف شد برمن از جام باشگاه ها حذف شد،تیم خوبی داشتن، کاش جای چلسی صعود می کردن. نمی دونم چرا از چلسی بدم می آد شاید به خاطر اداهای مربیشون باشه.
به هر حال به همه بارسلونایی ها تبریک می گم.

برف

برای اولین بار در سال 85 اراک سفید روی شد و در مقابل موج برف های چند روزه اخیر کم آورد. تا آنجا که من یادم می آید امسال بارش برف و مخصوصا سفید شدن سطح شهر از هر سال زودتر اتفاق افتاده. البته مشکل اینه که من 15-16 سالی بیشتر یادم نیست وگرنه که برف و یخ بندان اراک خیلی معروفه.

بعد از کش و قوس های فراوان اصلاح طلبان به لیست مشترکی برای انتخابات شوراها در تهران دست یافتن. به نظرم امسال اصلاح طلبان فعالیت انتخاباتی را خیلی خوب شروع کردند با کاندیدا کردن شخصیت های کارآمد در سطح شهری (حداقل از نظر اسم تخصص ها شاید عده ای بر بازده آن ها شک داشته باشند) بر عکس دوره های قبل که کاندیدا ها بر اساس شهرت سیاسی انتخاب می شدند نه تخصص در زمینه شهری مثل حجاریان و نوری و غیره. با این موفقیتی هم که در ایجاد ائتلاف یکپارچه داشتن گام بسیار بزرگی برای پیروزی انتخابات برداشتند.
در این انتخابات به طور حتم حداقل شرکت 50% واجدین را خواهیم داشت اما فکر کنم امسال بر خلاف دو دوره قبلی شورا به طور کامل دست یک طیف حالا چه اصولگرا چه اصلاح طلب یا مستقل نخواهد افتاد و بین دو گروه اصلی یعنی طرفداران احمدی نژاد و ائتلاف اصلاح طلبان تقسیم خواهد شد.
شورای شهر تهران از اهمیت خیلی بیشتری نسبت به شهرستان ها برخورداره و حالت یک الگو رو می شه برای اون نسبت به شورای شهرستان ها قائل شد. با این حال نباید از شهرستان ها غافل شد ولی این جوری که بوش می آد این ورا خبرای جدی نیست متاسفانه جو انتخابات حداقل در شهر ما که سرد سرده مثل هواش.
...............................
پنگوئن نوشت1: راستش خیلی حیفه یک قهرمان ملی که هنوز هم در سطح یک جهانی داره مسابقه می ده و توانایی کسب مدال برای کشور را داره درگیر مسائل اجرایی و اداری کرد، نمی دونم اصلاح طلبان چه فکری کردن که هادی ساعی را کاندید خودشون معرفی کردن. ولی من فکر می کنم اگر ساعی رای بیاره دیگه مجبوره از دنیای قهرمانی خداحافظی کنه. شایدم اینقدر آدم با پشتکاریه (مثل علی دایی) که در آن واحد بتونه پوز جمع کثیری رو به خاک بماله!
پ.ن2: دیشب (شایدم پریشب، امان از حافظه) بعد از مدتی فراق موفق شدم 20:30 را تماشا کنم. دیدم دوباره فصل انتخابات شده و تریبون آزاد می گذارن و اسم تحریم میارن و از اصلاح طلبان حرف می زنند. اما نکته ای که داشت، وقتی خبر لیست ستاد ائتلاف رو گفت ادامش یه سری تفسیر داشت می داد در باره اعتماد ملی و اعتدال و توسعه آخرش هم نتیجه گرفت اصلاح طلبان حداقل با سه لیست متفاوت در انتخابات شرکت می کنند: لیست ائتلاف، لیست اعتماد ملی، لیست اعتدالیون (اصلا قضیه این حزب اعتدال و توسعه چیه؟؟)

املت

ای اُملت کجایی کجایی؟
اشتباه نکنم عید سال 84 بود که گوجه فرنگی خیلی گرون شده بود و از دوستانم هر کس می خواست کلاس مایه داری و بچه پول دار بودن بیاد، می گفت دیشب شام املت خوردیم و همه در افسوس می ماندند و به بخت بد خود لعنتی می فرستادند.گذشت آن روز ها و بسیاری هم به دولت وقت گیر دادن که (البته به حق) چرا وقتی عرضه ی جلوگیری از رشد قیمت ها را نداری بی خودی ادعا می آیی.
دیروز برای خرید گوجه و خیار رفتم بازار. داشتم مغازه ها را دید می زدم که کدومشون جنس خوب با قیمت مناسب دارن تا از اونجا خرید کنم، نکته ای که بین همه ی مغازه ها مشترک بود نزدن قیمت برای گوجه بود اتفاقا همگی هم جنس های گندیده داشتن. بلاخره رفتم توی یکی از مغازه ها و قیمت را پرسیدم طرف گفت 800 تومان همونجا خشکم زد. 800 تومن واسه میوه ی گندیده اونم گوجه که فکر کنم روزگار گرونی 300 تومن پول پاش نمی دن، تازه دم عید و ماه رمضون و این حرفام نیست؟ حالا اگر قیمت 700 تومنی خیار را منطقی به حساب بیاریم. چه کنم، وقتی مهمون داری مجبوری از این خرجا هم بکنی.
بعدش رفتم بقالی شیر بخرم. آقای بقال که کیسه گوجه رو دستم دید گفت چند خریدی و با آهی گفتم 800. طرف هم داغ دلش تازه شد و از گرونی شکایت کرد و توی حرفاش گفت تخم مرغ دیگه تو بازار پیدا نمی شه ما هم چند روزه نمی آریم، چون دولت به مرغ داران گفته 850 بفروشید تا مغازه داران 950 بفروشن. اونام گفتن مریض نیستیم که ضرر بدیم پس تخم مرغ پخش نمی کنیم.
اینجاست که حال اون روزای بچه ها را می شه حس کرد، هنوز خوش به حال اونا می تونستن حداقل نیمرو بخورن اما الان چی؟
ای املت کجایی کجایی!!

نامه احمدی نژاد به مردم آمریکا

وقتی آقای رئیس جمهور پلتیک می زند
پس از آن که رئیس جمهور خاکی و مردمی کشورمون بوش را با کمترین هزینه و به روش کاملا فرهنگی تا حدودی احمدی نژادی کرد، تصمیم گرفت تا به این طریق ارزان روسای سایر دول جهان کفر را هم به راه عدالت محور احمدی نژادی رهنمون سازد و تا به هدف بزرگ خویش که غلبه بر غرب هست نایل گردد به همین منظور نامه ای به مرکل نوشت و او را متوجه کرد هیتلر در زمان حکومت خود برای خواب کردن کودکان برای آن ها افسانه ای می گفته و نباید ملت فهیم و در صحنه آلمان چوب آن افسانه را بخورند، اما متاسفانه از قضا این خانم یکی از بچه های هیتلر از کار در آمد، که افسانه برای خود او تعریف شده بودو حرفای رئیس جمهور در اوموثر نیفتاد.
اینجا نهایت درایت آقای منجی عالم بشریت مشخص می شود. وقتی سیاست احمدی نژادی کردن روسای دول به جز مورد بوش به شکست برخورد کرد، حاج محمود در یک حرکت دموکراتیک توجه را معطوف به مردم پاک وساده دل کرد اول گفت ملت ایران بچه بزایید که غرب فاسد می خواهد ما هم مثل خودشان کم جمعیت باشیم و آن ها بر ما غلبه کنند. اما دید مردم ایران زیادی تحت تاثیر تهاجم فرهنگی (شایدم اقتصادی) قرار دارند و به این حرفا گوش نمی دهند. پس به سیاست بین المللی رو کرد و در اولین اقدام مردم کشور دوست و برادر آمریکا را مورد آزمایش قرارداد. طبق اخبار رسیده از زمان انتشار نامه آقای رئیس جمهور دسته دسته مردم با صفای باطنی آمریکا به آقای غرقی خبرنگار تام الاختیار ایران در نیویورک مراجعه می کنند و درخواست احمدی نژادی شدن می کنند.
ولی یه مشکل وجود دارد اگر مردم غرب احمدی نژادی بشن اونوقت آقای احمدی نژاد بر چه چیز غرب باید غلبه بکند.

تعلیق فیفا

هر که با ما نیست بر ماست
این جمله ایست که ریشه نگاه ما به دنیای اطرافمون رو مشخص می کنه. دقت کنید به وقایع اطرافمون مخصوصا از نوع رابطه با دنیای خارج اگر روزی به نفع ما(چه مردم و چه دولت در این مورد هر دو مشترکیم) موضعی گرفته شود آن فرد یا گروه را تا آسمان بالا برده و مسلمون از غرب برگشته و احمدی نژاد شده می نامیم و اگر بر ضد ما باشد فورا بر چسب ها فعال می شوند. مخصوصا جامعه ما که در آن این اعتقاد بر مردم تلقین شده ما خود اسلام و حقیقت هستیم و آن این جوری تفسیر می شود که چون ما خیلی خوبیم عیب ندارد که عیب های زیادی داریم و دیگران نباید آن ها را بگویند و حتی ببینند چون راه حق تضعیف می گردد، اما اگر زمانی شخصی این عیب را بگوید جزو یکی از اقسام کافر و ملحد و غرب زده و آمریکایی و غیره است.
در همین قضیه فیفا و فدراسیون فوتبال و سازمان تربیت بدنی. بر همه کسانی که اندکی در جریان اخبار فوتبال بودند، که خوشبختانه اکثر مردم ایران جزو این گروه هستند، ماجرا معلوم بود و احتمال تعلیق فدراسیون هم آشکار. تازه همه روز تعلیق را هم می دانستند. اما همه نشستند و نگاه کردند تا فیفا پرید وسط و گفت تعلیق. حالا ملت شیر شدن و حرفای روشنفکرانه به هم نثار می کنند که آره حق مسلم حضور ما در رقابت های بیت المللی را گرفتند و این حرکت سیاسی بود و نا جوانمردانه بود و اصلا این خود کاپیتولاسیون هست و انواع دیگر اتهامات به فیفا و مخصوصا به سپ بلاتر و بن همام بیچاره. من در تلویزیون و شیوه اعلام خبر گفتنشون این مواضع را دیدم و تعجب نکردم به هر حال اگر تلویزیون نخواد این جوری عوام فریبی بکنه پس علی آبادی چه جوری می تونه راست ارست راه بره و جهان را احمدی نژادی کنه؟ اما وقتی تیتر روزنامه های امروز را دیدم فهمیدم که بعله دقیقا همانطوری که قبلا گفته بودم ابتکار عمل بدجوری دست دولت مردان محترم است.
فقط کسانی که می خواهند داستان این پست من را کامل کنند جای بن همام بگذارید البرادعی، بقیه داستان هسته ای هم که مشخصه ولی به خاطر اینکه ناقص نمونه به تدریج کاملش می کنند!

میم مثل مادر

میم مثل مادر در پله برقی!
# امروز بعد از دو سه هفته اي که از اکران فیلم ميم مثل مادر مي گذره موفق به ديدنش در يک سينمايي که حداکثر 10 نفر تماشاچي داشت، شدم. واقعا فيلم زيبا و تاثير گذاري بود. اصولا نه اهل تحليل و اين حرفا هستم و نه در اين چيزا تخصص دارم، ماجراي داستان هم تعريف نمي کنم تا مزه داستان از بين نره. فقط مي تونم بگم به نظرم فيلم پر معني و احساسي بود که اگر تا حالا نديديدش حتما بريد و ببينيدش. راستي اگر يه وقتي خواستيد بريد منم صدا کنيد شايد اومدم.
# بعد از اتمام فيلم از سينما خارج شديم و من راهم را از همراهانم جدا کردم و داشتم مي رفتم خونه. در شهر اراک يک پله برقي تازگی ها گذاشتن که بسيار معروفه و جزو افتخارات هر شهروند رد شدن از روي اونه تازه کار به رکود زني هم رسيده. منم هم واسه رکورد زني و هم به خاطر رد شدن از عرض خيابان مي خواستم از روي پل عابر رد بشم که احساس کردم يک نفر داره از پشت هل ميده، نگاه کردم و يک مادري را به حالت چادر زير بغل زده ديدم که داره با سر پايين و سرعت بالا ملت رو کنار مي زنه. کشيدم کنار تا مادر عزيز تشريفشون را بفرمايند روي پل. وقتي روي پله ها ايستاده بوديم ديدم اين مادر مذکور به بغل دستيش مي فرمايد: چقدر سرعت اينا کمه، متروهاي تهران خيلي سريعتره من خودم رفتم مترواي اونجا خيلي سريعتر از مترواي اراک ميرن بالا و پايين!!!!؟

ساواک-بسیج

حقیقتی شبیه افسانه ها
هر وقت صحبت از زمان انقلاب و قدرت ساواک می شه نکته ای من برش تاکید دارم و آن افسانه بودن نیمی از داستان هایی است که از ساواک تعریف می شود. به طور دقیق تر منظورم این نیست که ساواک قدرتی نداشته هدفم اینه که بگم ساواک مثلا کمیته ضد خلافکاری را در تهران داشته و حتی قدرت نفوذ در گروه های مخفی مثل مجاهدین خلق را هم داشته، اما به خاطر وجود فرضا کمیته صد خلافکاری در جو انقلابی آن روز ها اگر در شهری مثل اراک یا اصلا خود تهران و در بین جمع های کم اثرتر در جریان اصلی انقلاب اسم ساواک گفته می شد سریعا تصور داشتن بازداشتگاه های مخوف، جاسوسان فراوان در بین مردم (همون قضیه از هر سه نفر یکی ساواکیه) و غیره بوجود می آمد و این تصور باعث می شد همیشه نگرانی از بابت این غول بی شاخ و دم در بین انقلابی ها باشد.
مثلا پدرم که جزو بزرگ انقلابی های اراک بوده تعریف می کنه، این آخری ها در موقع تظاهرات یک گروه را جمع می کردیم می رفتیم جلوی ساواک فریاد می زدیم "مرگ بر شاه" بعدش دیگه چشمامونو می بستیم تا جایی که توان داشتیم با سرعت فرار می کردیم و می رفتیم توی کوچه پس کوچه ها تا مثلا به رگبار نبندنمون. و خیلی تعریف های مشابه از ترسی که ساواک در اراک در جمع انقلابی ها به وجود آورده بوده. اما وقتی ساواک سقوط می کند و تحویل دار و دسته پدرم می شود، تنها سه تا کلت و یکی یا دو تا کلاشینکف توی ساواک پیدا می کنند و تازه در جریان انقلاب حتی یک تیر هم از آن ها خارج نشده بود. در مورد بازداشت گاه و این حرفا هم فقط حرف بوده و چیز خاصی وجود نداشته. معمولا کسانی هم که گیر ساواک می افتادن چون بلاخره هیجان و اضطراب داشته اند هر کاهی را می دیدند خیال می کردند که کوه است و نتیجه را هم در بین مردم همان گونه که تصور می کردند میگفتند. البته تاکید می کنم نمی خوام بگم ساواک قدرتی نداشته، چرا داشته ولی در آن حدی نبوده که انتظار می رفته و نتیجه تبلیغات زمانش بوده.
حالا امروز داشتم از جلوی مسجد محلمون رد می شدم که از روز تاسیسش پایگاه بسیج به نسبت فعالی هم داشته،(البته ساخته شدن این مسجد و ماجرای زمین غصبیش و نقش بسیج در آن، داستان ها دارد حالا بماند) دیدم به مناسبت سالگرد تاسیس پایگاه بسیج این مسجد کلی پارچه و کاغذ زدن در و دیوارش و در اکثر این کاغذ ها به یک جمله تاکید دارن:"مقام معظم رهبری: بسیج حقیقتی شبیه افسانه هاست".
گفتم که واقعا گل گفتی، حیف که این حرف را زمان شاه در مورد ساواک کسی نگفت.

گرکانی

بد اخلاقی دینی
تا به حال درباره اخلاق اسلامی و موضوعات وابسته به آن مطالب زیادی شنیده و خوانده ایم. در کتاب های بسیاری از افراد زیاد و تفکرهای متفاوتی به این مسئله پرداخته شده است. اما این آقای آیت الله گَرَکانی که از علمای فاضل و با حسن شهرت (!!) بسیار در میان همشهریان اراکی می باشد!، باب جدیدی در علوم دینی را گشودند. بد اخلاقی دینی، به هر حال حرف جدیدی است و من هم طرفدار انواع و اقسام ابتکارات چه بهتر که این ابتکار را یک همشهری زده باشد.
امروز روزنامه اعتماد ملی با بردن تیتر "تخریب یک بد اخلاقی دینی است" در صفحه اول که مربوط به مصاحبه با آقای گرکانی از اعضای فعلی و البته آینده مجلس خبرگان رهبری است به موضوع انتخابات مجلس پرداخته و به نظر من در کنار بیانیه ملی مذهبی ها (+) به چیز کامل و مفیدی تبدیل می شه و ئیگه تکلیف مشخص می شود.
دیگه عرضی نیست جز اعلام حمایت پنگوئن در جریان انتخابات رقابتی خبرگان، از حزب (راستی در جامعه اسلامی حزب وجود ندارد) نه گروه (علمای اسلام اهل گروه بازی نیستند) پس جریان (در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه فقط یک جریان وجود دارد که شامل همه خودی هاست) اصلا ولش، نمی دونم چی چی نخبگان حوزه و دانشگاه به طور کاملا داوطلبانه و مردمی.

خپل

یاد آوری دوران خوش تحصیلات ابتدایی و دوستی های سراسر صداقت و یکرنگی با دیدن دوستی صمیمی از آن دوران، بسیار لذت بخش است. "خپل" دوست عزیزی که سالیانی از شهر ما کوچ کرده بود و خبری از او نداشتم، امروز بعد از مدت ها خاطرات شیرین دوران دبستان را برایم زنده کرد. روز های زیبا با دوستی های دلچسب.
یاد باد آن روزگاران، یاد باد.

شهادت امام صادق

سه نکته در شهادت
چند روزي بود کامپيوترم خراب شده بود و نمي تونستم بیام اينترنت و چون که امروز امتحان داشتم وقتی هم براي درست کردن آن نداشتم. تا بلاخره حالا درستش کردم و مشکل اينترنت برطرف شده. به همين دليل اين پستي که امروز مي خواهم بگذارم مناسبتش براي ديروز يا پريروز هست .
تا به اصل مطلب نپرداخته ام شهادت امام صادق(ع) را هم تسليت مي گم.
# در همین روزا به مناسبتي که تسليتش را گفتم مجلس روضه خواني در منزل يکي از آشنايان برقرار بود و روحاني باتفکرات سنتي بالاي منبر، عوام الناس را ارشاد می فرمودند. در حين ارشاد به موضوع موسيقي رسيد و مشغول اثبات حرام بودن آن بود تا به يک مثال از نظر من ناب رسيد، واقعا اين مثال از جهت ابتکار و تازگي که داشت خيلي برام جالب اومد.اين حاج آقا مي فرمايند که : "موسيقي و مواد مخدر هر دو شيطانند و موسيقي هم مثل ماده مخدر اگر کسي به آن گوش دهد ديگر نمي تواند آن را ترک کند و همان احساس را هنگام ترک موسيقي دارد که يک معتاد هنگام ترک مواد و همان اثري را بر بدن و روح انسان دارد که مواد مخدر بر روح و بدن انسان" البته توضیحاتش خیلی کامل تر و با جزئیات بیشتری بود و من خلاصش رو نوشتم تازه وقتی داشت حرفش رو ادامه مي داد یه دفعه داغ دلش تازه شد و گفت:" متاسفانه اين شيطان به جيب طلبه هاي ما درون حوزه ها هم راه يافته است" (احتمالا اینجا باید صدای گریه و زاری حضار را شنید)!
# فکر کنم جمعه، راديو روشن بود و من هم مشغول کارهاي خودم بودم و يک آخوند هم در راديو مشغول ابراز ارادت. وجدانا هم نسبت به بقيه آخونداي راديو تلويزيون خيلي بیراه حرف نمي زد. یه چيزي گفت که واسه من خيلي جالب بود روايتي را ار امام صادق نقل کرد به اين مضمون: "امام صادق يکي از معايب حکومت اموي را اين مي دانست، که امويان اجازه تبليغ دين را در جامعه مي دادند ولي اجازه تبليغ شرک را نمي دادند". از نظر من خيلي حرف قشنگ و مهمي است متاسفانه اون آخونده هيچ اسمي از منبع روايت نبرد تا بلکه بشه اصلش را پيدا کرد و با آب طلا نوشتش و زد در خونه بعضي از اين علماي اعلام!
# روايت ديگري هم از امام صادق اين چند روزا ديدم که بدجور براي حال من خوبه البته اگر با اين حرفا آدم بشم. توی این مایه ها:" سه چيز مانع موفقيت انسان مي شود، سستي اراده، نداشتن برنامه مناسب، کاستي در انجام کار".

انتخابات

انتخابات
#اولین تجربه انتخاباتی من در وبلاگستان موفقیت آمیز بود. کاندیدا هایی که در مسابقه بهترین وبلاگ بهشون رای داده بودم نتایج خوبی بدست آوردن، مخصوصا زیتون و کسوف. جناب پنگوئن تبریکات خود را به آن عزیزان اعلام می دارد و ان شا الله که آی پاد مبارکشون باشه.
شعار هفته: آی پاد ما یادت نره!

#دومین انتخابات هنوز تجربه نشده اما از قرار معلوم انتخابات شوراهاست. تا الان مقداری وضعیت انتخابات مشخص شده و صف بندی ها نیز تقریبا قابل تشخیص است. من اساس را بر شرکت در انتخابات گذاشته ام البته تا جایی که از اصول عدولی صورت نگیرد (اینجاهاست که اهمیت بحث بهمن مشخص می شود) یعنی انتخاباتی با حداقل امکانات در جهت قائل شدن حق انتخاب برای مردم. میزان اولیه اش را هم همین موضوع رد صلا حیت ها مشخص می کند.
در اراک، از اول کار که خیلی از شخصیت های کاری و مورد اعتماد کاندید نشدن و اون هایی هم که شدن در معرض تیغ شورای نگهبان هستند. اصلاح طلبان به صورت گسترده رد صلاحیت شده اند و مثلا جبهه مشارکت قسمت اعظم کاندیداهای اصلی اش را از دست داده و به همین خاطر شدیدا به دنبال رایزنی برای گرفتن تایید صلاحیت نامزد هایش است. نیروهای ملی مذهبی هم به صورت ضمنی از بخش مهم لیست مشارکت حمایت می کردند ولی تقریبا همه افراد مورد نظر آن ها تا الان جزو رد صلاحیت شده ها هستند جز معدودی. بقیه گروه ها هم فعلا توی همین حال و هوا تشریف دارن.
#سومین انتخابات که با دومی همزمان شده هم خبرگانه. حرف خاصی در مورد اون ندارم جز این که به نظر من موضوعی است صنفی و هیچ گونه امکان دخالت تاثیر گذار از سوی مردم در آن وجود ندارد.
.......................................
پنگوئن نوشت: این پنگوئن ها چه می کنند؟!!

دادکان

نمي دونم چرا توي مملکت ما پروسه ي همه اتفاقات بسيار شباهت به هم دارن.
آقا اين سازمان تربيت بدني هم رويي دارد ها. آمد اين دادکان را (که از سازماني ها بيش تر رو دارد) به خاطر عذر خواهي از مردم شريف و قهرمان و شهيد پرور ايران از کار برکنار کرد و البته به همراه برانکوي کافر غرب زده. وقتي ديدن بدجور گند زدن چون با سياست هاي کاملا سنجيده ابتکار عمل(!!!) را هم داشتن، گير دادن به برانکوي بدبخت که چرا قبل از اتمام قرارداد ايران را ترک کرده اي، و وقتي متوجه شدن طرف يه چيزايي حاليش است بي خيال شدن و پريدن به دادکان. حالا اين محمدآقا از اينا سرتق تر گفت گير مي ديد، بفرماييد اين شما و اين هم فيفا.
اول بروبچس علي آبادي جان (به هر حال يه ذره هم که شده بايد هواي هم ولايتي ها را داشت ديگه) گفتن فيفا هيچ غلطي نمي تواند بکند. بعد ديدن نه بابا مي تونه؛ گفتن بابا ما مثل خودتونيم و اصلا تو فدراسيون ها دخالت نمي کنيم، تقصير اين دادکان پدر سوخته است، و اون نبايد بدون استعفا ميرفت چون ما که اخراجش نکرده بوديم فقط يه نفر را گذاشتيم جاش!
حالا نه اینکه فکر کنید به خاطر ضرب الاجل فیفا به دلیل داشتن ابتکار عمل به محمدآقا فرمودن (بدون هيچ گونه التماس) استعفا بده و اين مدير ناموفق به صورت کاملا سرافرازانه استعفاي خود را تحويل داد و گفت زکي استعفا کشکي بود برید بقيه گند هايي رو هم که زديد يه کاريش کنید.
خلاصه بقيه داستان هم که معلومه ديگه مثل هميشه ...
حالا عزيزاني که به وبلاگ من سر ميزنن با تغيير اندکي در داستان بالا مثلا جاي سازمان تربيت بدني بزارين دولت و جاي علي آبادي جان بزارين احمدي نژاد (يا لاريجاني، خيلي توفير نداره) يا مثلا حق دخالت در فدراسيون ها را با مذاکره عوض کنيد و از همه مهم تر با در نظر داشتن ابتکار عمل دولت ايران برابر جهان استکباري شرق و غرب در پرونده هسته اي بقيه نقش ها را هم جايگذاري کنيد.
حالا نتيجه چي شد؟

ساعت برنارد

ساعت برنارد و نکته ای بر تحریم

*الان دیدم تلویزیون داره "ساعت برنارد" را پخش می کنه. چند سال پیش که این برنامه پخش می شد خیلی ازش خوشم می آمد. یعنی راستش از تخیل داشتن چنین ساعتی. خیلی احساس جالب و مهیجیه داشتن چنین ساعتی. ایجاد توقف در زمان. کنترل زمان همیشه از آرزو های مشترک اکثر افراد بشر بوده، اگر تا به حال به آن دسترسی پیدا نکرده حداقل می تواند آن را تصور کند! من هم چنین تصوری را دوست دارم.

*آقای لاریجانی فرموده تحریم بر زندگی مردم تاثیر ندارد. خوب به نظر من راست می گه. واقعا ملتی که الان 25 سال است از سوی آمریکا تحریمه مگه چه اتفاقی تا حالا برایش افتاده. واقعا ملتی که 6 سال جنگ بیهوده خودی هایش بر او تحمیل کردند چه اتفاقی برایش افتاد که حالا با تحریم سازمان ملل برای او بیافتد. کشته شدن ده ها هزار نفر سالیانه در حوادث زمینی و هوایی و ریلی و دریایی، کشته شدن صدها هزار نفر (بلکم میلیونها) در جنگ های بی دلیل، دست و پا زدن در تورم اقتصادی و بی فرهنگی و سیستم مدیریتی فاسد و خیلی چیز های دیگر چه اهمیتی دارد مهم این است که تحریم (متاسفانه اون هم از نوع بی فایده) بر زندگی مردم تاثیر ندارد، حالا در یک جامعه جز زندگی مردم اون جامعه چه چیزی وجود دارد تا تحریم بر آن اثر بگذارد؟ فکر کنم لابد آقای لاریجانی می داند.


*یک پستچی هست که برای ما حقوق بازنشستگی پدرم را می آورد. این دفعه که حقوق آورده بود می گفت رفیقش ماهه پیش موقع تقسیم حقوق ها جلوی خانه ملت یک تراول 100 هزار تومنی زیادی به یکی از آن ها داده و متوجه آن نشده و حالا بیچاره به خنسی خورده که از کجا پولش را تهیه کنه. پرسیدم طرفی که 100 هزار تومن مفتی گیر آورده پیداش نشد. گفت نه بابا ملت اینقدر حروم خور شدن که ...

شیرین عبادی

جایزه مهم
راستش مي خواستم درباره چيز ديگري بنويسم اما خبر اعطاي لژيون دونور به شيرين عبادي ذهنم را منحرف کرده به سمت ديگري.
روزي با دوست نسبتا خوش فکري صحبت مي کردم البته اين دوست سياسي نيست و از روشنفکري و اين حرفها هم اصلا سر در نمي آورد. خلاصه حرف دولت اصلاح طلبان بود که يک دفعه گفت يکي از اشتباهات دولت خاتمي حضور معاونش (ابطحي) در مراسم استقبال شيرين عبادي بود!
شايد بگيد اين حرف يک آدم عوام ساده است و چه ارزشي داره، ولي من بارها اين نوع برخورد را از افراد گوناگون در زمان هاي مختلف ديده ام. هر وقت که خواستم اسمي از شيرين عبادي بيارم فورا بحث به سمت مسلمان بودن يا نبودن او کشيده شده، و تازه زماني که راضي شان کردم بر اساس احکام اسلام هر کس ادعا کند مسلمان است ما حق ترديد در اين موضوع را نداريم، بحث به غربي بودن او کشیده مي شود. و حرف هاي بيهوده و اعصاب خورد کن دیگر.
زماني که البرادعي جايزه نوبل را برد يادمه اکترا با يادآوري جايزه عبادي مي گفتند آمريکا اين جايزه ها را به عوامل خودش مي دهد تا مردم را مايوس کند، حالا چه ربطي دارد، من يکي که در اين مورد نتوانستم حتي يک نفر را راضي کنم.
با سلسله برخوردهاي بسيار ساده و بعضا بي اهميتي که عبادي بعد از دريافت جايزه نوبل از خود نشان داد به راحتي اين اجازه را به حزبل هاي محترم داد تا با از اهمیت انداختن جایزه صلح نوبل به تخريب چهره او در جامعه بپردازند و الحق که در اين مورد بسيار موفق هم ظاهر شدند.
البته اين اقدامات نکات جالبي هم برای من داشت مثلا وقتي که مي بيني يک نفر که در خانواده اش و از سوي نزديک ترين کسانش حجاب رعايت نمي شود از اين موضوع هم شکايتي ندارد و اصولا آدم مذهبی نیست، به دليل بي حجاب بودن وحتي دست دادن با نا محرم (موضوعي که بر عکس حجاب از نظر فقها(استفتائات س616) حداقل حرام نیست) او را تکفير مي کند، نشان دهنده قدرت عرف هاي اجتماعي بين مردم است.
متاسفانه نوبل عبادي مي توانست نتايج مطلوب تری در جامعه داشته باشد که به نظر من از دست رفت، حداقل در کوتاه مدت.
.......................
پنگوئن نوشت1: توی فلسطین چه خبره؟ از قرار اسرائیل دوباره بدجور داره قتل عام می کنه. خدا به خیر بگرداند.
پ.ن2: دموکرات ها بلاخره برنده انتخابات شدند. یه جورایی تبریک داره. حداقل چند سالی خیالمان از بابت جنگ راحت می شود.

دویچه وله

حدودا یک هفته تا پایان زمان رای گیری مسابقه دویچه وله باقی مانده است. در این مدت طی شده شیوه برگزاری و داوری مسابقه انتقادات زیادی بین وبلاگ نویسان فارسی به وجود آورده، کار به تحریم واین جور چیزها هم رسیده است. اکثرا نقد های خود را نوشته اند و حتی بعضی ها نوشتن درباره این مسابقه را کسر شان برای خود پنداشته اند.
در هر حال این مسابقه در حال برگزاری است و اولین سال هم نیست که برگزار می شود، به نظر من اکثر انتقادات مطرح شده کاملا درست است ولی به هر حال این مسابقه بین وبلاگ های فارسی برگزار می شود و لگد زدن و از اهمیت انداختن آن کار مناسبی نیست. می دانم نقایص خیلی است اما فکر می کنم جای از بین بردن این مسابقه باید با فشارهایی که بر دویچه وله می توان وارد آورد برای بهبود آن در سال های آینده تلاش کرد. خراب کردن خیلی آسان است اما حیفه کاری را که در حال انجام است ولو با کاستی های زیاد خراب کرد باید کمک کرد تا نقص ها بر طرف شود.
خوشبختانه از بین 10 وبلاگ معرفی شده در مرحله نهایی بخش فارسی پنج تای آن ها از وبلاگ هایی است که مدت ها پیوسته می خوانمشان، البته بقیه وبلاگ ها هم مورد گذر من واقع شده اما هیچ وقت من را مجذوب خود نکرده اند. حالا مشکلی که واسه من پیش می آید رای دادن به یکی از آن ها بود، انتخاب یکی از بین پنج تا کمی مشکله (البته یکی شون از اول تحریم کرده بود پس می شه چهارتا). ولی من انتخابم را کردم و به دلایل سیاسی (البته از نوع وبلاگ شهری اش) به زیتون رای دادم. با تعداد رای هایی که آورده بود قابلیت بیش تری برای رقابت با صدر جدولی ها دارد. پس رسما من هم وارد ستاد انتخاباتی زیتون می شوم. شما هم وارد شوید، شاید بتونیم ازش قول بگیریم اون آی پاد (شایدم لپ تاب) رو برای یک روز هم که شده، به هر کدوممون بده تا باهاش کلاس بذاریم.
راستی در قسمت بهتری وبلاگ به وب نوشت، پادکست به هفتگی، گزارشگران بدون مرز به کسوف هم رای دادم. حالا به اینا نمی گن فامیل بازی...!!!
............................
پنگوئن نوشت1: از انتقادات اساسی که به مسابقه دویچه وله وارده یکی نبود معیار برای رای به وبلاگ برتره و دیگری رای دادن بر اساس دوستی و فامیل بازی و این جور چیز ها.
پ.ن2: فایده دیگر رای دادن به زیتون معلوم شدن هویت حقیقی اش است. بلاخره یکی باید اون آی پاد را تحویل بگیره دیگه!

13 آبان 85

روز خیلی خوب
پنگوئن: 13 آبان روز خیلی خوبی است. چرا خیلی؟
قلیدون: چون در این روز لانه جاسوسی تسخیر شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون دولت موقت پس از آن استعفا داد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون اسناد جاسوسی خیلی ها رو شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون امام در این روز به ترکیه تبعید شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون دانش آموزان در یک سالی در این روز تظاهراتی کردند و تیر اندازی شد.
پنگوئن: نه
قلیدون: چون روز ملی مبارزه با استکبار جهانی است.
پنگوئن: نه
قلیدون: آهان فهمبدم چون روز تولد پنگوئن است.
من: خنگه (البته ببخشید ها با قلیدون هستم) تاریخ تولد پنگوئن که دقیق معلوم نیست، تولد وبلاگش هم هنوز 2 ماه نگذشته از آغاز به کارش، همانطور که قبلا گفته بودم امروز روز تولد من هست و در نتیجه 13 آبان روز خیلی خوبی است.

علی دایی

اول از همه به تمام استقلالی ها تسلیت می گم واقعا شانس آوردند بیش تر از 2 تا گل نخوردند خودش جای شکر دارد.
دوم از همه موضوع مهمی فعلا بیش از بقیه چیز ها دارد دماغ می سوزاند و آن سرمربی تیم صدرنشین جدول و آقای گل لیگ تا هفته هشتم می باشد. می دونید کی رو می گم؟ رجوع کنید به اس ام اس های 4 یا 5 ماه پیشتون حتما اسمشو می بینید. ولی خودمونیم ها طرف عجب آدم عجیب و با اراده ای هست ... خوش به حالش

اسنادلانه جاسوس

اسناد!!!؟
امروز 12 آبان است و یک روز تا 13 آبان باقی مانده. صبح از بد شانسی یا خوش شانسی فقط صحنه خداحافظی مجری برنامه رهیافت را با بینندگانش دیدم که این هفته پرداخته بود به اسناد لانه جاسوسی و دو مهمان داشت ازقرار یکی معصومه ابتکار بود اون یکی رو هم نشناختم.
روزگار جالبی داریم در پست قبلی نوشتم تاریخ در کشور ما بارها تکرار شده یکی هم همین 13 آبان است و ماجرای عباس ها. سال 58 این یکی عباس که تفکرات آن موقعش در اوج قدرت بود یکه تازی می کرد آمد با همین اسناد مورد بررسی برنامه رهیافت پدر این عباس (+،+) را در آورد و چه تهمت ها که به او و سایر اعضای دولت موقت که نزد. ولی همین تجربه خیلی زود یه چیزی تو مایه های 20 سال بعد و جالب با همون اتهام که سر عباس قبلی آورده بود یعنی جاسوسی در همین 13 آبان و اسنادی مشابه بر سر خودش آمد.
جالب نیست، یکی از توصیه های من به هر کسی که از این ورا رد می شود، سر زدن به وبلاگ عباس عبدی است. کسی که در حال حاضر راهی جز وبلاگ نویسی برای بیان نظریات عقاید و خاطراتش پیدا نکرده!!
دیدن چگونگی برخورد او با 13 آبان خیلی چیز ها را نشان می دهد. آیا معتقد است آن حرکت اشتباه بود یا نه آن را در زمان خودش کار بسیار درستی می داند؟ نمی دونم، فقط می دونم همان هایی که الان عباس را به جاسوسی متهم می کنند در 20 سال آینده حداقل می توانند همین بهانه را بیاورند، نمی توانند؟؟

مصاحبه شاه با فالانچی

و من خیلی خیلی مذهبی هستم!
واقعا چرا مردم ما از تاریخ تجربه نمی گیرند؟ آخر چقدر یک تجربه را عینا تکرار کنیم. این مصاحبه شاه را با فالانچی بخوانید، البته می دونم خیلی ها آن را قبلا خوانده اند اما تکرار در این مورد جایز است.
حرفای اون موقع شاه را بگذارید بقل دست حرفای الان مصباح. فقط فرقش اینه شاه مجبور بود خودشو مسلمون مذهبی معتقد هم نشون بده. ولی ای وای از دست این اطرافیان، بیچاره ها مثل اینکه جز حلیه المتقین و داستان های مفاتیح الجنان منبع دیگری برای شناخت اسلام سراغ نداشته ان تا به این شاه بی نوا نشون بدن، حداقل اراجیف نبافه.

ای بارون

ای بارون
امروز هم چون روز های اخیر زمین مورد لطف آسمان قرار گرفت.
به شکرانه ایزد توانا فصل خزان بارانی را نظاره گریم.
الهی، بر ما نعمت می دهی، قدرت شکر آن نیز ده.

ببار ای بارون ببار با دل و گریه کن خون ببار ** در شب آن تیر چون زلف یار بهر لیلی چون مجنون ببار
دلا خون شد خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار ** به سرخی لبای سرخی یار به یاد عاشقای این دیار
..........................
پنگوئن نوشت: این ترانه را با صدای زیبای شجریان می توانید در قسمت طربستان وبلاگ ملکوت پیدا کنید.

موقعیت دشوار رهبر بودن:

ببخشید اگر یک ذره طولانی شد ولی موضوع بیش از این ها ارزش داره. و اگر مطلب را خوب ادا نکردم بگذارید به حساب تازه کار بودن.
بحثی را بهمن چند روز پیش مطرح کرد که به نظر من خیلی موضوع مهمی است. مطمئنا این سوال حالا در شرایط و اشل های مختلف برای همه ما پیش آمده یا خواهد آمد. سوال این است "فرضا شرایطی به وجود آمده و شما هم بنا به مسئولیتی که دارید بر این شرایط توانایی تاثیر را دارید، اما سیر حوادث بر خلاف آراء و دیدگاههای شماست، حلا تکلیف چیست؟". توجیه های معمول برای این سوال دو دسته اند: یک عده می گویند چون شرایط مطابق نظرات ما نیست پس کنار می کشیم، و دسته ی دیگر می گویند می مانیم تا حداقل از انحراف بیشتر جلوگیری کنیم.البته من نظر مختصر خودم را به صورت کامنت در وبلاگ بهمن گذاشتم، اما منتظر برخورد فعال تر وبلاگ نویس ها درباره این مسئله بودم ولی چیز خاصی جز چند مورد ندیدم (شاید هم چون تازه کارم با جو این جور بحثا آشنا نیستم). به هر حال تصمیم گرفتم نظر خودم را به شکل کامل تری این جا بگم تا شاید به کمک نظرات دیگران به جواب قانع کننده ای برای این مسئله بسیار مهم برسیم.
من در کامنت دونی بهمن گفتم:"در این جور مواقع رجوع می کنم به اصول تفکراتم" که البته جمله ی بسیار کلی و مبهمی است. اما نوید در این جا سوال خوبی مطرح کرده و با جواب بهتری از بهمن مواجه شده. سوال:"اگر علی یا محمد بودن چی کار میکردن؟". جواب:"علی یه جورایی مشاور ارشد عمر و عثمان بود. در حالی که اونا رو غاصب می دونست." فکر کنم همین جواب بهمن تا حد بسیار زیادی تکلیف رو مشخص کنه. واقعا در برخورد علی(ع) با خلفای راشدین درس های زیادی برای ما وجود داره، یکی از اون ها هم همین است.
بارها در نهج البلاغه و سایر روایات با این موضوع برخورد کرده ایم که علی حکومت خلفا را غاصبانه معرفی می کنه. و بارها هم شنیده ایم در دوران حکومت آن ها علی چه کمک هایی به آن ها کرده تا جایی که عمر چندین بار در جاهای مختلف جمله معروف خودش تکرار می کنه "اگرعلی نبود حکومت من هم نبود".
علی حکومت خلفا بعد از پیامبر را به دلایل زیادی از جمله عدم حضور همه بزرگان در اون جلسه کذایی (اسمش چی بود؟!) اعلام می کنه و در این مورد مخالفت خودش را هر جا که بتواند به گوش مردم می رساند. یعنی با اصل حکومت مخالفه، اما تمام تلاشش رو می کنه تا از هر روزن به وجود آمده جامعه را به سمت ایده آل هایی که برای آن ها در نظر داره بکشاند. خیلی مهمه چگونگی برخورد در این شرایط.
علی هیچ گاه حکومت را قبول نمی کند، دقت کنید ماجرای خلافت بعد از عمر که پیش آمد علی می توانست به خاطر مصلحت اون مورد عمل به سنت خلفا را بپذیره و بعدا وقتی حاکم شد کارهای خودش را بکند (توجیه های آبکی هم می تونست بگه مثلا از سه مورد من فقط یکی اش اونم نه همه مواردش را اجرا نکردم).اما قبول نمی کنه ولی تا جایی که در توان داشته باشد به عثمان در امر کشور داری یاری میرساند. در طول 25 سال خانه نشینی مطمئنا از سوی خلفا به علی پیشنهاد مسندی داده می شود اما قبول نمی کند. حداقل امر قضاوت را می توانست قبول کند ولی نمی پذیرد در حالی که بارها قضات را از اشتباهاتشون نجات می دهد.و جالب توجه تر شیوه پذیرفتن حکومت از سوی علی است. در بین خلفای راشدین تنها خلیفه ایست که با روشی متفاوت به حکومت می رسد. در مورد سه خلیفه پیشین جلساتی به شکل های مختلف برگزار می شود اما این در این مورد خبری از این جلسات نیست.
حالا مقصود. در جهان بینی علی این شیوه انتخاب خلیفه اشتباه است و غصب محسوب می شود، و هرگز حاضر نیست گوشه ای از این نهاد غصبی را ولو اینکه بداند می تواند در اون مسند برای رسیدن به اهداف خودش موفق باشد بپذیرد. چرا؟ چون می بیند برای پذیرفتن هر یک از آنها باید یکی از اصول اعتقادی خود را کنار بگذارد. دقت کنید اصول را. مثلا همون ماجرای انتخاب خلیفه سوم.
حالا در این شرایط چه باید کرد؟ علی می توانست بنشیند خانه دعا بکند، مردم را موعظه بکند، و حد اکثر یک جمع (به قول امروزی ها هسته) قوی برای شیعیان درست کند. همه این ها را انجام می دهد اما نمی تواند بگوید خانه نشینی تا یک اتفاقی بیافتد و مردم بفهمند این حکومت مشکل دارد و از این حرف ها. در امر حکومت دخالت می کند ولی تا جایی که بر اعتقادات خود پشت نکند. اشتباهات قاضی را به حداقل می رساند چون اگر قاضی اشتباه کند این مردم هستن که متضرر می شوند (و اگر متوجه ظلم حاکم بر مردم شود و اعتنا نکند این هم پشت کردن به اصول است)، اما هیچ گاه وارد دستگاه قضایی نمی شود، چون روش انتخاب این دستگاه را مخالف با عقایدش می بیند. در حالی که یک قدم با خلافت فاصله دارد، می داند که عثمان بسیار بی کفایت تر از عمر و ابوبکر در امر حکومت است و اگر این مسند را قبول کند جامعه را از انحراف اساسی نجات می دهد. اما نمی پذیرد، چرا؟ چون به نظر من معتقد است اگر کسی در بهترین حالت برای نجات همه عالم از اصول اساسی خود بگذرد هیچ ضمانتی نیست فردا هم حق همین مردم را نخورد.یاد جمله معروف "هدف وسیله را توجیه نمی کند" افتادم.
خیلی طولانی شد. اما یک اشاره ای هم به شرایط روز داشته باشم. بهمن به خاتمی گیر داده من هم به اون اشاره می کنم. مثلا خاتمی در مورد توقیف فله ای مطبوعات خیلی کارها می توانست بکند اما نکرد. این مورد را می شود توجیه کرد که اصل آزادی بیان است، و در این مورد فرضا می توان از جای دیگر امتیاز گرفت و برای رسیدن به مقصود تلاش کرد، به همین خاطر فلان کار را نکرد. ولیکن در مورد مجلس هفتم حق انتخاب آزاد برای همه اصل است، حالا خیلی ها نشسته اند و می گویند اگر رای می دادیم الان فلان می شد و بهمان، اما شرایط آن انتخابات از بین رفتن تمام حداقل ها برای رسیدن به اصل بود، پس به نظر من اینجا عدول از اصول پیش می آمد و خاتمی نباید این کار را می کرد. حالا کاری نداریم که خاتمی در اون موضوع با دو اصل برخورد کرد: یکی انتخاب آزاد و دیگری حفظ نظام و این که چه جوری می شد با این موضوع برخورد کرد. اما مهم اینه که شیوه برخورد خاتمی به نظر من عدول از اصول بود و این باعث شد در انتخابات ریاست جمهوری بعدی سپاه به شکل تابلویی در نتایج دستکاری بکنه و حالا وای به حال انتخابات بعدی.
در مورد آقای رهبر هم چون نه از اقتصاد سر در می آرم و نه می دونم پشت پرده چه خبره نظری ندارم.
منتظر اعلام نظرات دوستان هم درباره این موضوع هستم.

تفرش

جای همه خالی. به لطف اقدامات سرزده و کارشناسی شده رئیس جمهور مردمی یک سفر خوب به تفرش نصیب ما شد. راستش اولش می خواستیم چهار روز تعطیلی را بریم رشت، اما مشکلی پیش آمد و گفتیم تفرش هم می شه رفت.
تا حالا تفرش نرفته بودم و چیز زیادی هم درباره اش نمی دانستم. ولی واقعا الان یکی از طرفدارای پروپاقرصش شده ام. شهری زیبا، تمیز، خوش آب و هوا با قدمتی حداقل 700، 800 ساله و طبیعتی بسیار زیبا.مردمان خوبی هم داشت، ولی همه اینا یک طرف طبیعت اطراف تفرش هم یک طرف، فصل پاییز و درختان رنگ و وارنگ و نم نم بارون و خیلی چیزای دیگه که باید رفت و دید.
یکی از توصیه های شخص شامخ پنگوئن به همه اللخصوص تهرانی ها اینه که تا یک روز تعطیل میشه به جای اینکه 4 ساعت توی ترافیک اوشوم فشم ، دربند و امثالهم وقت خود را تلف کنند و اعصاب دیگران را خورد، بروند طرف تفرش که واقعا طبیعت بکری داره با جاده های جدیدا آسفالته.
...........................
پنگوئن نوشت: عکسای خوبی از بناهای تاریخی و طبیعت تفرش گرفتم اما متاسفانه این دوربین ذغالی ام قاط زده و روشن نمی شه و وقتی کارت ریدر نداشته باشی دسترسی به عکس ها هم غیر ممکن می شه!!! وگرنه چند تا عکس خوب از تفرش می گذاشتم تا حالشو ببری ؟!!؟

سخنرانی پنگوئن در حقوق مادر

پنا نیوز، سرویس اجتماعی.
بخشی از سخنرانی جناب پنگوئن به مناسبت اتحاد دولت و ملت (مجلس ملت) درباره حقوق مادر.
جناب پنگوئن در ادامه بحث خود در باره حقوق مادر افزود: جامعه ها از دو گروه تشکیل شده مرد و زن. ما کاملا به این موضوع اعتقاد راسخ داریم که هم شرعا هم وجدانا هم عرفا هم انسانا و هم سایر موارد زن دارای حقوق مساوی با مرد است و در جامعه باید حضور فعال داشته باشد که متاسفانه استعمار جهانی در این 200 سال اخیر این حق طبیعی را از زن های جامعه ما گرفته.
وی افزود: زن ها هم به دو بخش دختر و مادر تقسیم می شوند، دختر ها می توانند مانند پسر ها، درس بخوانند و هیچ تبعیضی در این مورد را هم نخواهیم پذیرفت. اما وقتی این پدرها این دخترها را شوهر می دهند، دیگر دختر نیستند بلکه مادرند. متاسفانه-واقعا قلب مومنان حقیقی جریحه دار شده-و قتی می بینیم این دخترهای اسبق به دلیل پاک بودن دل هایشان و مورد هجوم قرار گرفتن از سوی اندیشه های ملحدِ فاسدِ انحرافیِ التقاطی و... غرب و شرق و شمال و جنوب "درجامعه حضور می یابند و از ماموریت اصلی خود یعنی تربیت نسل های آینده دور می شوند" و ما در جامعه با مشکل گروهی واقع می شویم که نه دختر است و نه مادر.
وی ادامه داد: من شنیده ام "در حال حاضر آقایان و خانم ها موظفند روزانه 8 ساعت کار کنند." وا مصیبتا آخر این زنان متاهل باید روزی 8 ساعت کار کنند و روزی 8 ساعت شوهرداری کنند، 8 ساعت هم در ترافیک گیر کنند پس کی بچه داری کنند. در همین راستا شنیده ام عده ای از مومنان و شجاع و جسور و خاکی پیشنهاد داده اند "ساعات کار زنان متاهل نسبت به تعداد فرزندانی که دارند کاسته شود" و به صورت کاملا مردمی و نسل دوستانه "حقوق کامل" به آن ها تعلق گیرد. از نظر این حقیر و خاکپای مردم حق شناس این طرح کاملا کارشناسی شده است و مزیت های زیادی دارد.
پنگوئن پس گفتن مقدماتی درباره کارشناسی بودن طرح به مزیت های آن پرداخت: اولا "ظرفیت اشتغال در کشور ما خیلی زیاد است" و وقتی این طرح پیاده شود این ظرفیت دو چندان می شود. در نتیجه به جای این که مثلا یک مادر در روز 8 ساعت کار کند، دو مادر و حتی بیشتر-بستگی به تعداد بچه ها دارد- می توانند در یک روز کار کنند و همه شان هم حقوق کامل بگیرند و این می تواند یکی از مصادیق احترام به حقوق مادران از طریق ایجاد اشتغال برای آنها و یکی از راه ها کارشناسی شده آوردن پول مفت نفت بر سر سفره خانواده ها باشد.
دوما جمعیت زیاد می شود، "این که می گویند دو بچه کافی است، من با این امر مخالف هستم. کشور ما دارای ظرفیت های فراوانی است. ظرفیت دارد که فرزندان زیادی در آن رشد کنند، حتی ظرفیت حضور 120 میلیون نفر را نیز دارا است." مگر تا به حال جمکران نرفته اید، و مگر ندیده اید در طول این جاده پهن چه زمین های بکر و خالی وجود دارد. "این غربی ها خود دچار مشکل هستند و چون رشد جمعیت شان منفی است، ازاین امر نگران هستند و می ترسند که جمعیت ما زیاد شود و ما بر آن ها غلبه کنیم، به همین خاطر مشکل خودشان را به دیگر کشورها صادر می کنند." آن ها که می گویند 70،80 ملیون جمعیت برای کشور ایران زیاد است، مردم ایران مگر بنگلادش راندیده اید در حالیکه یک دهم کشور ما مساحت ندارد در سال 1995، 120 میلیون جمعیت داشت وای به حال سال 2006.
وی در آخر سخنرانی خود اضافه کرد: مادران مسلمان آگاه باشید و بدانید ما مسلمانان باید از دو طریق (مسلمان کردن کافران و افزایش جمعیت خود نسبت آنها) بر ایشان غلبه نماییم و جهان را پر از عدالت و مهرورزی کنیم. همانطور که امروزه چین با این جمعیت جهان را سراسر از کفر کرده.
ایشالا "با ایستادگی و تدبیر به زودی شاهد پیروزی های بزرگتری در عرصه سیاست خارجی برای ملت ایران خواهیم بود." و تاکید می کنم "ما اهل گفتگو هستیم نه اهل تجاوز و دعوا."
.......................................
پنگوئن نوشت1: همانطور که در سایت پنا نوشت ذکر شده این سخنرانی را من ایراد کرده ام و احیانا با سخنرانی رئیس جمهور محبوب کشورمان اشتباه نشود. ایناهاش اینم متن کاملش.
پنگوئن نوشت2: دیگه الحمدالله قضیه روزگار هم یکسره شد. خدایش بیامرزاد.

حس ناسیونالیتس اراکی

حس ناسيوناليستي
وبلاگ آونگ خاطره هاي ما به مطلبي درباره راديوکالج پارک برخوردم، که حسابي سر کيف اوردم. به هر حال اراکي باشي و اين شعر رو بشنوي عمرا بي تفاوت از کنارش بگذري.
در اراک به هرکس بگي يک شعر اراکي بخون بدون استثنا اين شعر (حالا کامل يافقط بيت جيز جيگر بزني ايشالا ...) رو بهت تحويل ميده.
من تقريبا 2 سال پيش در به در دنبال ديوان سعيد (سعيد نجفي زاده شاعر همان شعر) گشتم اما به دليل نبود ناشر و مشکلات سياسي اصلا تو بازار نبود حتي بازار دسته دوم هم پيدا نشد. جالب اين بود هر کي که ازش در باره ديوان مي پرسيدم مي گفت خدا بيامرزدش اگه پيدا کردي يکي هم واسه من بيار. بگذريم که بلاخره توي کتابخانه خصوصي يکي از آشنايان پيداش کردم و چند تا کپي گرفتم و به چند نفري هم دادم.
حالا که حرف اراک شد اين مطلب هم در مورد تاريخ اراک توي وبلاگ جناب راوي هست که براي علاقه مندان مفيده. ولي تا آنجا که من ميدانم منطقه هاي اطراف اراک قدمت خيلي زيادي دارد که مثالش همان ستون هاي آتشکده خورهه است در محلات و راوي هم بهش اشاره کرد، اما خود شهر اراک قبل از ساخته شدن به دست يوسف خان گرجي (وبه دستور فتحعلي شاه به مقصود نظامي) داراي تاريخ خاصي نيست جز چند روستاي کوچک (مثل حصار و قلعه) و اسم اراک هم براي اولين بار از دهان رضا شاه(خان) هنگام افتتاح ايستگاه راه آهن اين شهر و به جاي عراق خارج شده.
در آخر اين "شعر با لهجه اراکي باصداي مينو" را ازدست نديد.
حالا که حرف سعيد نجفي زاده شد يک شعر ازش واسه شما می نویسم:
توجه: در هنگام خواندن اين شعر حرف ع و ح را از مخرج تلفظ کنيد.
شیخکی حالت خرابی داشت * هوس خوردن کبابی داشت
روزی آخر ز پول اربابی * رفت اندر دکان قصابی
زان دکان پول داد و گوشت خرید * گربه وارش به سوی خانه کشید
گوشت را گوشه ی اطاق انداخت * خود بتدریس بچه ها پرداخت
رفت تا فکر آن جناب اجل * از مضارع به سوی مستقبل
گربه ناگاه مثل تیر شهاب * شیخ را کرد در عزای کباب
گوشت را برگرفت و رفت چو باد * شیخ بیچاره در پیش افتاد
با یکی چوب و چند دانه سنگ * رفت دنبال گربه یک فرسنگ
عاقبت خسته گشت و باز آمد * گربه نیز از دری فراز آمد
با صدایی یواش گفت "مئو" * شیخ در ناله شد زدیدن او
گفت ای گربه لعین خبیث * ای تو نشنیده حرف را ز حدیث
گوشت را گر برده ای، بردی * خطا گر خورده ای، خوردی
گوشت را کرده ای تلف محلف * باز گویی "مئو،مئو" به "الف"
مخرج "عین" را کنی تضییع * این غلط بدتر از آن تشجیع
حرف حلق است "عین" آگه شو * مخرج عین را بگو "میعو"

سید حسن نصرالله

امروز روز جهانی قدس است و من هم به نمایندگی جامعه پنگوئن های مقیم ایران باید یک ابراز وجودی بکنیم. به همین دلیل فعلا مقدمه را داشته باشید بعد اصل مطلب بخونید.
مقدمه: در شهر ما یک مدرسه علمیه است، که ساختمان بسیار زیبایی داره که مربوط می شه به بافت اولیه شهر. اسم این مدرسه قبلا سپهداری بوده و حالا شده امام خمینی. در بین سه چهارتا حوزه اراک این حوزه مخصوص بچه حزبل هاست و مسئولیتش هم با امام جمعه و نماینده ولی فقیه در اراک است.این حوزه علمیه یک کتابخانه داره به اسم آیت الله خامنه ای، که من برای مدتی از اون کتابخانه استفاده می کردم و حالا هم هر چند وقت یک بار برای سر زدن به بچه ها و البته روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی و پرتو و صبح صادق (تنها روزنامه هایی که به این حوزه اجازه ورود داشتن) به کتابخانه میرم.
اصل مطلب: این چند روزا یک سری به کتابخانه زدم و روی برد آن جا به یک کپی از خبرنامه جمعیت (ویژه نامه لبنان، شماره 51، نیمه دوم مرداد 85) برخورد کردم که مطلب جالبی داشت عین مطلب واسه تون می نویسم:
"پیامبر اکرم (ص): مردی بر دروازه های قدس نبرد می کند. دارای بصیرت و بینش عمیق است. خدا به دست او دشمن را شکست می دهد. ... نام او نصر است و از این روی نصرالله نامیده می شود، که خدا نیز او را نصرت و پیروزی می دهد.
بحارالانوار، جلد9،ص283"

روزنامه روزگار

تقریبا شرق رو از شماره اول تا آخرش می خریدم. از وقتی هم که توقیف شد اکثر روزنامه های اصلاح طلب رو خریدم تا ببینم کدومشون می شه جایگزین شرق کرد ولی واقعا هیچ کدوم نصف شرق هم نبودن. تا این دو روزی که روزگار منتشر می شد و من اونو می خریدم.
روزنامه فروش محل ما وقتی شرق چاپ می شد روزی 70 تا 80 نسخه فروش داشت. از وقتی توقیف شد فروش اعتماد ملی که بیش تر از همه ترقی کرده بود، از 15،20 تا رسید به 40 تا. اما امروز دیدم تعداد نسخه های روزگار روی دکه خیلی بیش تر از اعتماد ملی بود ولی از روزنامه فروش نپرسیدم چند تا از اون میفروشه*.
تقریبا توی اوج دوران روزنامه های زنجیره ای بود (دقیق یادم نیست کدومشون) قانونی تصویب شد تو این مایه ها که روزنامه ها حق ندارند شبیه هم باشن (از نظر محتوا و این حرفا). که اگه اشتباه نکنم یکی از دلایل توقیف عصر آزادگان همین بود. و در مورد روزنامه روز نو هم همین شباهت با نوروز باعث شد منتشر نشده تعطیل بشه. از قرار دامن روزگار رو هم آتش همان قانون گرفته.
نتیجه ای که از تعطیلی روزگار می شه گرفت اینه: "ملت منتظر رفع توقیف شرق هم نباشید" فقط همین وگرنه بقیه نتایج که مثل روز روشنه.
..............................
*یک نقل قول هم از خواهرم که امروز می گفت: بالاخره بعد از چند وقت می شه تو روزنامه مطلبی برای خوندن پیدا کرد.

مراسم معنوی

مراسم معنوی
مراسم معنوی خواندن قرآن، ادعیه، مناجات و رفتن اماکن زیارتی و دادن نذری و خوردن افطاری و خیلی های دیگه رو دیده بودم.
مراسم معنوی تکه تکه کردن لباس فلان شفا یافته و بوسیدن دست حضرات و جمع کردن خاک زیر پای بهمان عالم و خیلی های دیگه رو هم شنیده بودم.
اما این یکی رو حتی نمی تونستم حدس بزنم: "مراسم معنوی بسته بندی افطاری"
از علاقه مندان دعوت می شود به دفتر نهاد رهبری دانشگاه ما مراجعه نمایند.
...................................
پنگوئن نوشت: البته ما آمادگی خودمون را برای شرکت در مراسم پر فیض و معنوی خوردن افطاری اعلام کرده بودیم ولی از قرار کسی خبرمون نکرد، متاسفانه.



خوب بعد از حدود یک ماهی که مشغول امور فنی وبلاگ (که هیچی ازش سر در نمی آوردم) و معرفی اولیه خودم بودم، می خواهم سیر طبیعی وبلاگ رو پی بگیرم. البته راستش رو بخواهید شروع خیلی سخته.
شروع کار رسمی 101 پنگوئن مقارن با لیالی قدر هست که این را هم به فال نیک می گیرم، به هر حال امسال شب های قدر برای من خیلی با سال های گذشته فرق می کرد، یکی از موارد تفاوت هم ورود پنگوئن به شهر مجازی می تونه باشه.
فعلا

من وبلاگ خوانی را سه سال پیش و با وبلاگ هایی نظیر گلناز، شبح، هاله ، پرستود و الپر شروع کردم و به تدریج به دایره ی آن ها افزوده شد تا انتخابات ریاست جمهوری سال قبل (یادش به خیر چه حال و هوایی در وبلاگستان بود). جو فعال و شوری که بین وبلاگ نویسان حاکم بود باعث آشنایی من با تعداد زیاد و متنوعی از وبلاگ ها شد، که قبلا شناختی از آن ها نداشتم. شرایط جوری بود که من در روز فقط 2،3 ساعت مشغول وبلاگ خونی صرف می شدم.بعد از گذشت جریان انتخابات و شکست اکثر وبلاگ هایی که می خوندم (چه تحریمی و چه معینی) در رقابت انتخاباتی، جو آرامی بر این شهر مجازی حاکم شد و این فرصت را به من داد تا بلاگ هایی که مداوم می خونم محدود تر کنم.
آن هایی را که تقریبا همیشه مطالبشون رو دنبال می کنم، پرستود، هودر، نیکان، الپر، فرناز، خورشید خانم، سیبستان، آق بهمن و این جدیدتر ها حاجی واشنگتن، ملکوت، سیبیل طلا، زیتون، حنیف و چند تایی دیگر هستند که البته در حق من لطف زیادی کردن (و بازالبته به صورت مجازی)، به هر حال اگر من الان میخواهم وبلاگ نویسی را شروع کنم، دلیل اولیه اش بودن کسانی مثل آن ها است و از این بابت تشکر خودم اعلام می کنم.
در ضمن مثل حدودا نیمی از وبلاگ های فارسی موجود من هم باید از هودر تشکر ویژه ای داشته باشم، به خاطر راهنمای ساخت وبلاگش.
فعلا.

من در پنگوئن!

من در پنگوئن!
گفتم پنگوئن 5 سالشه اما من بیشتر از این حرفاست که هستم.
13 آبان به دنیا آمدم، روز دانش آموز (که بهتره تغییرش بدم بکنم 16 آذر روز دانشجو) و صد البته روز مبارزه با استکبار جهانی، روز تبعید امام به ترکیه، و مهم تر از همه روز ... ، همتون می دونید روز چی.
شاید این آغاز بسیار خطیری برای یک نوزاد باشه، به هر حال روز تولد هم در آینده انسان اثر دارد (نه!!؟).
و متاسفانه محل تولده هم تا حدودی صفرا را فزوده. وقتی کسی در شهری که مرکز استانی است که شهرهایی مثل خمین، تفرش (+فراهان(+ساوه و... در آن هستند انتظار دیگری از اون نمی توان داشت.
بنابراین من علاقه مند به موضوعاتی شدم که ممکن است برای آن ها بهای گزافی بدهم و شاید خدای نکرده بهای گزافی هم بگیرم!!! (زبونم لال شه ایشالا)
علاقه مند به موضوعات اجتماعی، سیاسی، تاریخی، ورزشی، فرهنگی و غیره که در "101 پنگوئن" سعی در ثبت آن ها دارم.
تمام.

پنگوئن در وبلاگ؟

پنگوئن در وبلاگ؟
پنگوئن در این محیط به دنبال چیست؟ سوالی که روزهای اول وسوسه شدن برای وبلاگ نویسی بدجور ذهنم را به خودش مشغول کرد بود. می دانم که این سوال بین خیلی از وبلاگ نویسان وجود دارد و تا به حال جواب های زیادی هم برای آن داده شده است. اما من هم دنبال جوابی برای خودم بودم، و راستش را بخواهید هنوز جواب کاملی به خودم نداده ام. ولی تا حدودی موفق به قانع کردن خودم شده ام.
پنگوئن برای این در اینترنت می چرخد که ... خیلی چیزها می شه گفت و حتی نگفت.
فقط یه خواهش کمکش کنید!!!

چرا وبلاگ؟

چرا وبلاگ؟
جذاب بودن محیط وبلاگستان، گیرا بودن وبلاگ هایی که باعث آشنایی من با این فضا شد، حراف بودن من، کنجکاوی، علاقه به گفتگو و...
هر کدان از گزینه های بالا و ده ها مورد دیگه می تونند دلیلی برای وبلاگ نویسی من باشن. در کل من خیلی منتظر این روز بودم تا خودم رو قاطی انبوه وبلاگ های فارسی کنم. امیدوارم در این شهر به من خوش بگذرد و تجربیات خوبی داشته باشم.

چی شد وبلاگ؟

چی شد وبلاگ؟
اولین بار که فهمیدم وبلاگ یعنی چی ، بر می گرده به تقریبا 3 سال پیش و آن هم به وسیله روزنامه شرق (که الان در اغما به سر می بره). قبل از آن من در اینترنت، با صفحاتی که شخصی بودن و مطالب متنوعی رو شامل می شدند، برخورد کرده بودم، بدون آن که بدونم آن ها چی هستند
جذب تعدادی از آنها شدم. مثلا یکی از وبلاگ هایی که همه پست هایش را می خواندم وبلاگ (مرحوم) گلناز بود و جزو اولین بلاگ هایی محسوب می شه که من رو با این فضا آشنا کرد
در هر صورت از اون روزها تا تقریبا یکسال و نیم پیش فقط مطالب وبلاگ ها رو می خوندم. تا اینکه به ذهنم زد خودم هم یک وبلاگ درست کنم، ولی هر بار به دلیل خاصی این کار را عقب می انداختم تا امروز

تولد پنگوئن؟

تولد پنگوئن؟
شاید درست نباشه که بگم تولد. پنگوئن تقریبا 5 سال پیش و در بین دوستان هم کلاسی متولد شد. در طول این پنج سال پنگوئن رشد کرد، تجربه ها داشت و ثبات یافت. تا حال که می خواهد یک تجربه جدید را شروع کند، ورود به وبلاگ شهر
شاید بهتر باشه بگم "ورود پنگوئن" (خیلی مهم شد!!!). به هر حال پنگوئن دوستان تازه می خواهد، او دنبال به اشتراک گذاشتن نظرات، تجربیات و عقاید خود با دیگران است ... انشاالله که موفق باشد

تحمیدیه

تحمیدیه
منت خدای را، عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون بر می آید، مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب

به این وسیله؛ پنگوئن سلام خودشو به تمامی دوستان عزیزی که مطالب اونو برای مطالعه انتخاب کرده اند اعلام می داره

الهی، عذر ما بپذیر، بر عیب ما مگیر
الهی، ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود
الهی، در دل های ما جز تخم محبت خود مکار و بر تن و جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.