برف!

باز هم برف.
باز هم لذت قدم گذاردن بر برف های پا نخورده ...

مجلس شجاع، کاردان و باتجربه!

برای اولین بار است که هدف مشخصی را برای تصاحب کرسی های مجلس از سوی اصلاح طلبان می خوانم و می شنوم. تا به حال هر چه که بوده استفاده تبلیغاتی از ضعف های بی شمار دولت و مجلس کنونی بوده است که دستاویز کارزار انتخاباتی اصلاح طلبان دوم خردادی قرار گرفته است.
اصلاح و ترمیم قانون اساسی. هدف بزرگ و مهم و چالش برانگیزی است که آقای خاتمی (رئیس جمهور محبوب اسبق) مطرح کرده و لازمه ی تحقق آن را مجلسی شجاع، کاردان، باتجربه دانسته است.
شخصا معتقدم اگر همین قانون اساسی نصفه و نیمه کنونی حقیقتا اجرا می گردید، وضعیت جامعه امروز ایران بسیار بهتر از آنچه که امروز است می بود. اما خوب حقیقت روز به ما می گوید که حفره های این قانون اساسی اجازه نفوذ و رخنه در قدرت را به طالبان قدرت داده و هیچ مانعی بر سر راه انحصارطلبیها قرار نداده است. نتیجه طبیعی از این حقیقت آن است که می بایست کمر همت را برای بهینه ساختن قانون اساسی کشور بست.
اما چگونه؟ در همین قانون اساسی مذکور فصلی در موضوع بازنگری در قانون اساسی آورده شده است و اعمال بازنگری در قانون اساسی را از این طریق اعلام کرده است: "مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی پیشنهاد می نماید". آنطور که ظاهر قضیه نشان می دهد مجلس در فرآیند اصلاح قانون اساسی به مثابه یک قطعه کشک می باشد در گوشه ای از بازار سوداگران! حالا شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که مجلس با استفاده از قدرت و نفوذ خود می تواند با رهبری و یا اعضای مجمع تشخیص مصلحت لابی کرده و آن ها را متقاعد به ارائه حکم بازنگری در قانون اساسی نماید. اما اعضای شورای بازنگری در قانون اساسی که قرار است قانون اساسی را به نحو احسن ترمیم نمایند چه کسانی هستند. "اعضای شورای نگهبان، روسای قوای سه گانه، اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام، پنج نفر از اعضای مجلس شورای خبرگان رهبری، سه نفر از هیئت وزیران، سه نفر از قوه قضائیه، ده نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و سه نفر از دانشگاهیان". کمی فکر کنید بر این اساس چه نام هایی قرار است در صندلی شورای بازنگری قانون اساسی بنشینند. تصور قانونی که اینان تصویب کنند و به همه پرسی بگذارند به قدر کافی لرزه به اندام ها می اندازد تا انسان از اساس عطای اصلاح و ترمیمی قانون اساسی را بر لقایش ببخشاید!
البته همین نکته که شخص مهم و موثر و البته مثبتی چون سید محمد خاتمی به این نتیجه رسیده است که قانون اساسی فعلی ایران عادلانه نیست و می بایست مورد بازنگری قرار بگیرد و مهمتر آنکه این موضوع را علنا اعلام می دارد، به خودی خود دارای ارزش بسیاری است و می تواند باعث ایجاد بحث ها و تبادل نظرات موافق و مخالف در این زمینه گردد که نتایج زیادی از آن به دست خواهد آمد. اما می بایست به سید خندان یادآوری کرد که مجلس شجاع، کاردان و باتجربه چه نقش اندک و ناقصی در معادله پیچیده بازنگری قانون اساسی ایفا می کند.
تازه اگر در بهترین حالت مجلسی شجاع، کاردان و باتجربه تشکیل شود. مجلسی که برای تزریق شجاعت در آن هیچ نیاندیشیده ایم. نمی دانیم از چه راهی آن را به جایگاه حقیقی اش برسانیم. و از همه مهمتر چگونه تجربیات گذشته را جمع بندی کرده و در جهت بهبود کیفیتش به کار گیریم.
هنوز هم نمی دانم که در روز انتخابات چه تصمیمی خواهم گرفت. اما می دانم که خاتمی (همو که بسیار دوستش می دارم) می بایست به جای فکر روی مجلس شجاع، کاردان و باتجربه به فکر اقلیت شجاع، کاردان و باتجربه در مجلس آینده باشد و برنامه های خود و دوستانش را برای آنچنان مجلسی تدوین کند. تا شاید روزی شاهد پایان شب یلدای بلند ایران زمین باشیم.

برنامه نود دیشب!

اگر برنامه دیشب نود را دیده باشید که هیچ. اما اگر ندیده باشید، بدانید که حدود نیمی از عمرتان بر فنا رفت که رفت!
بعد از یکسالی که صفایی فراهانی شده رئیس کمیته انتقالی بلاخره عادل فردوسی پور این جرات یا ریسک را کرد و آقای رئیس را به طور زنده در تلویزیون به صحنه آورد. بسیار برنامه جالبی شد و بسیار حیف بود که از طرف سازمانی ها در استودیو هیچ نماینده ای نبود و کیومرث هاشمی فقط از طریق تلفن در بحث شرکت داشت و البته بعد از این که بد جور جلوی صفایی کم آورد، سازمانی ها سخنگوی سازمان را به جای او به کارزار مقابله با صفایی فرستادند. آن طور که فردوسی پرو می گفت از علی آبادی و هاشمی برای شرکت در برنامه دعوت شده بوده و آن ها قبول نکرده بودند.
حقیقتا اگر برنامه را ندیده باشید هرچه هم که توضیح و تفسیر شود به جوّ برنامه پی نخواهید برد. احاطه و تسلط بسیار عالی صفایی بر مباحث مطرح شده از سوی فردوسی پور و ارائه پاسخ مستند به اتهامات سازمانی ها واقعا حرف نداشت. البته نباید تسلط صفایی بر احساساتش را هم نادیده گرفت که اصلا از او که درباره تندخو بودنش بارها شنیده بودم، بعید به نظر می آمد. فردوسی پور هم با مهارت زیاد بحث را هدایت و کنترل می کرد و اجازه حاشیه رفتن را اصلا نمی داد. آقای هاشمی و جانشین تعویضی اشان در پایان بازی یعنی آقای آخوندی هم که مشخص است چگونه برخورد می کردند. اول از در بزرگ منشی وارد شدند و حرف از خدمت و این جور حرفا می زدند و بعدش صفایی را متهم اتفاقات می کردند و بعد علنا گفتن صفایی در شب روشن! دروغ می گوید و در آخر که اکثر ادعاهایشان جواب داده شد، ادامه بحث را به بعد از انتخابات فدراسیون موکول کردند و از فردوسی پور هم انتقاد می کردند که چرا فقط صفایی فراهانی را به برنامه دعوت کرده است و این عدالت نیست!!!
نمی دونم باید از کی متشکر بود که سانسور تصویری صفایی در تلویزیون شکسته شد و گذاشتند که او هم به اتهاماتی که بر علیه اش منتشر می شود پاسخ بگوید. حقیقتا از صداوسیمایی ها بعبد بود! خصوصا اگر بگذارند برنامه مناظره بعد از انتخابات هم برگزار شود که نورعلی نور است.
صفایی فراهانی در گذشته هم نشان داده بود مدیر لایقی است، اما این ماجراهای یکساله فوتبال ایران و دخالت های رسمی و علنی دولت در مسائل، به خوبی نشان داد که صفایی علاوه بر مدیر لایق، سیاست مدار زیرکی نیز می باشد. علی آبادی را تشنه تا لب کوزه برد و برگرداند. البته کاری کرد که خود علی آبادی کوزه را بشکند. این همان موضوعی است که سازمانی ها را بدجور عصبی کرده است و در برنامه دیشب به وضوح مشخص بود.
من این روزها نمی توانم درباره شرکت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده تصمیم قاطعی بگیرم، اما یک چیز را می دانم. اگر صفایی فراهانی کاندیدای ریاست جمهوری بشود قطعا به او رای خواهم داد. بسیار آدم شایسته ای است برای چنین پستی. این روزها اصلاح طلبان همشهری اصرار دارند برای کاندید مجلس کردن صفایی در اراک. واقعا حیف است برای همچین آدمی که به مجلس کفایت کند. این آدم به درد ریاست جمهوری ایران می خورد.
راستی توجه دارید که عجب همشهری های کله گنده ای داریم ما!!! هم علی آبادی اراکی است و هم صفایی فراهانی.
.......................................................
مرتبط:

روزگاری درختی بود!!!

اصولا اراک، شهر کم درختی است. به غیر از درخت کاری های مربوط به کارخانه های صنعتی شهر، که قبل از انقلاب ایجاد شده اند و روز به روز از مساحتشون به علت ساخت شهرک های مسکونی کاسته می شود، فضای سبز خاص دیگری وجود ندارد. سایر درخت های شهر محدود می شود به درختان حاشیه تعداد معدودی از خیابان ها و اندک پارک ها. خیابان های ملک، عباس آباد و راه آهن. این سه خیابان هستند که تقریبا در تمام مسیر خود در دو طرف توسط درختان نسبتا کهن سالی که سایه شان بر خیابان افتاده است، محاصره شده اند.
ملک و عباس آباد از خیابان های مرکزی شهر است و من زیاد در آن ها تردد می کنم. از خیابان راه آهن کمتر رد می شوم . چند روز پیش بعد از مدتی از این خیابان می گذشتم. یه چیزی توجهم را جلب کرد. شکل خیابان عوض شده بود. کلی دقت کردم. دیدم درخت های خیابان نیستند و کاشف به عمل آمد که بله از تعداد درخت های اراکِ بی درخت چند ده تا کم شده است. فقط چندتا. قابل شما را که نداشت!!!
حالا چه کسی این درخت های بی زبان را قطع کرده است؟ و برای چه قطع کرده است؟ و کِی قطع کرده است؟ من که خبر ندارم!

مردم!

نمی دونم ما چه انتظاری داریم از دولت و مجلس و احمدی نژاد یا هر بد اقبالی که بر جایگاه آنان می نشیند. توقع بیهوده خدمت به مردم. آخر چه مردمی؟ همان ها که به راحتی آب خوردن سر هم کلاه می گذارند.
احمدی نژاد که سهل است، آن کس را که هدفی جز خدمتی صادقانه نداشته باشد، با مردم ناصادق چه باشد. همین مردمند که حضرت علی(ع) از پی اشان به سکوت چاه پناه می برد.
ما می خواهیم با فرستادن فلان کس به جایگاه فلانی اوضاع این مردم را درست شود. امام زمان(ع) هم از دست این مردم -به مانند جدش- هم نوایی جز چاه نخواهد یافت!
آره مردم! همون ظالمانی که همیشه در طبل مظلومیتشان دمیده شده است!
وجدان! عنصر فراموش شده جامعه ما!!!
............................................
پنگوئن نوشت1: حتی یک معذرت خواهی خشک و خالی هم نکرد. همان کسی که با کمال وقاحت تقصیر را به گردن من می اندازد. حتی یک معذرت خواهی... . بارها چنین صحنه هایی را دیده ام.
پ.ن2: ظاهرا یک 24 ساعتی از دنیا عقبم. اما این خیلی مهم نیست، مهم اینه که حکم سه دانشجوی زندانی دانشگاه امیر کبیر صادر شد. حکمی که صراحت دارد بر جعلی بودن نشریات چاپ شده در دانشگاه امیر کبیر. خبر بسیار خوشحال کننده ای است. بعد از حال گیری اول روز خبر خوبی بود. اما به هر حال کماکان علامات سوالات زیادی وجود دارد. از پی گیری آبروی رفته و اعاده حیثیت و عمر تلف شده در زندان که باید گذشت.همانطور در پرونده های قبلی هم که با سرنوشت تبرئه رو به رو شدند چنین حقی را برای متهمانشان قائل نشدند. سوال مهم این است که چه شده اتفاقی افتاده است یا چه سیاستی در پیش است تا در این موج بگیر بگیر، که کیهان وعده گسترده تر شدن آن را هم می دهد! باعث شده است تا حکم بر براعت این سه دانشجو بدهند؟
نگویید قاضی به این نتیجه رسیده؛ نشریات جعلی بوده که اگر شما ندانید حداقل احمدی نژاد به خوبی می داند قوه قضائیه چه ویرانه ایست!

باندهای فوتبالی

بلاخره این همشهری عزیز و گرامی ما، جناب آقای علی آبادی قدم رنجه فرمودند و بنا به دستور مرادشون حاج محمود احمدی نژاد از خیر خدمت به مردم در عرصه فوتبال گذشتند. البته همانطور که رئیس جمهور فرمودند حضور فرد مقتدر و کاردانی مثل آقای علی آبادی برای فوتبال ایران بسیار ضروری بود اما متاسفانه حضور باند های خطرناک و مافیایی در فوتبال باعث شد که مصلحت به کار آید و فعلا رئیس جمهور از خیر فرد مقتدر برای فوتبالی که قرار بود غیر دولتی اداره بشه، بگذرند. تاکید می شود که این مصلحت سنجی به معنای کوتاه آمدن نمی باشد. آقای رئیس جمهور قول داده اند که به موقعش دست باندهای مافیایی را رو خواهند کرد و آبرویشان را خواهند برد. همان باندهایی که با پشتوانه رانت های دولتی بلایی بر سر فدراسیون ضعیف دادکان آورد که نتیجه ش در جام جهانی نمایان شد. همان باندهایی که فوتبال نحیف ایران را بارها به مرز سکته برد و یک بار هم به کما کشاند. همان باندهایی که با زور و تهدید و تشویق آرای صاحبان رای را در مجمع فوتبال به نفع خود بر می گرداند و توان دیدن حتی یک رقیب را برای کسب پست ریاست فدراسیون فوتیال نداشت. حتی اگر آن رقیب نزدیک ترین گرایشات فکری و سیاسی را با خود داشته باشد. همان باند مخوفی که با تمهید سیاستی ظاهرا پیروزمندانه انتخابات فدراسیون را به تعویق انداخت تا برای کسب قدرت فوتبال حتی سایه ای را به عنوان رقیب در پی خود نبیند.
به هر حال امیدوارم سفرحج در آقای رئیس جمهور موثر واقع گردد و ایشان در یافتن باندهای مخوف فوتبالی برخلاف باندهای فاسد اقتصادی و پنهان سیاسی موفق باشند.
ظاهرا قرار شده است که انتخابات فدراسیون فوتبال 19 دی ماه برقرار شود. فعلا که کاندیداها مشخص نیستند. مخصوصا کاندیدای جانشین علی آبادی. کسی که نفس حضور و کیفیت حضورش حداقل در مرحله جمع آوری امضاها کاملا اثر گذار خواهد بود.

...

# صبح زود هوا خیلی خوب بود. مامان و بابا برای دیدار عزیزی راهی کرمانشاه شدند. منم خیلی دوست داشتم برم اما چه کنم که فردا صبح اول وقت کلاس دارم و نمی شد ازش بگذرم. شب قبل مثل چند روز قبل اندک بارانی آمده. هنوزهوا ابری بود. در اصل مه بود. اما یک مه رقیق و دلچسب. کلی به خودم غر زدم که چرا تنبلی باعث شد امروز با دوستانم برنامه کوهپیمایی نگذارم. حال و هوای محیط منو یاد روزهای بارانی نوروز می انداخت. هوای نسبتا معتدل و مرطوب و دل انگیز.

# خاله از سفر برگشته. باید به دیدنش بروم. امروز ظهر همه خانه خاله جمع هستند. بارون شدیدی مشغول بارشه. توی این فکرم که چه جوری با این بارون خودم را به خونه خاله برسونم. صحبت از رفتن با دوچرخه نمی شه کرد که توی این حال و هوای بارانی و گلوی چرک کرده من، جز زنگ زدن چرخ و سینه پهلو کردنم نتیجه دیگری نخواهد داشت!

# کتاب بیگانه ای در دهکده را امروز خواندم. نوشته مارک تواین و ترجمه نجف دریابندری. فکر نکنم تا به حال با خواندن کتابی چنین حال کرده باشم. حداقل در این یکی دو سال اخیر که موردی به ذهنم نمی رسه. خیلی ازش خوشم آمد. نسبتا کوتاه بود، 190 صفحه در قطع جیبی. داستانی کشش دار در فضای مبهم و رازآلود. و در یک کلام مختصر و مفید و جذاب.

# ظاهرا امروز روز دانشجوست. 16 آذر 54 سال پیش سه آذر اهورایی هدف گلوله قرار گرفتند. گلوله هایی که دفترچه های دانش دانشجو هم توان ایستادگی در برابرشان را نداشت و به راحتی راه قلب دانشجو را برای آنها باز گذاشت. نمی دانم دانشجو جز دفترچه هایی که در آن ها دانشش را می انگارد چه چیز دیگری دارد که در طول این نیم قرن همواره به مثابه یک تهدید به آن ها نگریسته شده است. آنقدر زیادند ستم هایی که بر جوانان دانشجو رفته که یادآوری آن ها در صفحه ها ممکن نیست. از سه شهید دانشگاه تهران تا سه اسیر دانشگاه امیرکبیر. آنقدر لیست دانشجویانی که در زندان به کسب دانش پرداخته اند طولانی است که حتی فقط نام بردن از آنانی که امروز و هم اکنون مشغول سپری کردن واحدهای محبس هستند، دشوار می نماید. امیدوارم آنان بدانند در زندان تنها نیستند و بسیاری در آنطرف میله های زندان به فکر آنانند و امیدوارم که سرگذشت گذشتگانشان برایشان چراغی باشد به سوی آینده.
ای کاش جز صبر و مقاومت راه دیگری بود.

# برای فردا باید ترجمه ای را تحویل استاد دهم. بچه ها اکثرا زحمت ترجمه را به گردن دارالترجمه انداخته اند. اما من خواستم خودم ترجمه کنم و هنوز کلی اش باقی مونده. متن تخصصی است و سرشار از اصطلاحات عجیب و غریب. از قرار معلوم تمام وقت باقی مانده امروز را باید با اوراق انگلیسی زبان و دیکشنری طی کرد.
راستی دانشجویان دربند چگونه سیاهه اتهاماتشان را ترجمه می کنند. آیا در زندان دیکشنری وجود دارد؟

# فعلا.

بهای معامله!

روزی که دیدم موضوع شرکت احمدی نژاد به همراه وزیر امور خارجه در کنفرانس شورای همکاری خلیج فارس که با نام جعلی عربی برپا شده است مورد اعتراض قرار گرفته، در واقعیت ماجرا شک کردم. این حسم یه جورایی در ادامه بی اعتمادی هایی است که مدت هاست دچار آن شده ام. وقتی که از کاه کوه ساختن های مخالفان حکومت فعلی ایران را فراوان دیده ام، دیگه نمی تونم به راحتی هر حرفی را باور کنم. به همین دلیل صبر کردم تا نتیجه کار مشخص شود. یعنی اولش این امید را داشتم که اگر حقیقتا نام عربی برای توصیف خلیج فارس به کار رفته، حتما احمدی نژاد با برنامه ی خاصی در جهت اعتراض به این عمل غیرقانونی عربها، عازم قطر شده است و قصد انجام آن را دارد.
فکر کنم دیگه امروز می توان نتیجه حضور رئیس جمهور محبوب را در کنفرانس فوق را دید. اگر امور بر روال طبیعی بود فقط همین بیانیه پایانی کنفرانس به خوبی می بایست موضع رئیس جمهور ایران را مشخص می کرد. حال چه به عنوان مهمان جزء دکراسیون مراسم بوده باشد یا نبوده باشد. اما متاسفانه شاهدیم آن که می بایست از تمامیت ارضی کشورمان دفاع کند بدون هیچ اعتراضی و حتی اشاره ای با حضور خود در کنفرانسی با نام مجعول، عملا از ادعای غیر قانونی همسایگانمان حمایت می کند.
او و حامیان او همواره هنگامی که صحبت از جنگ طلبی امریکا ست از دفاع تا آخرین قطره خون می گویند. از مقاومت. از ناموس خود، همان مام میهن. اما امروز می بینیم که حتی منتقد بزرگش هم شرکتش در کنفرانسی که وجب ها از خاک ایران را متعلق به دیگری می داند، فتح الفتوحی دیگر می داند و آن را بزرگتر از کنفرانس پاییزی می داند که به گفته خود آقای منتقد، ذره ای اهمیت نداشت.
گفته می شود احمدی نژاد در این کنفرانس صحبت از نزدیکی کشورهای اسلامی در برابر زورگویان کرده است. چه حرف های زیبایی. اما آقای رئیس جمهور آیا شما مبارزه با زورگویان را به چه قیمتی می خواهید. به قیمت تکه تکه شدن ایران. به قیمت بازی با فرهنگ و تاریخ فرهنگ ایرانیان. آقای احمدی نژاد خود و دوستانتان بهتر می دانید که چگونه هشت سال جوانان این کشور جنگیدند و کشته شدند و مجروح گشتند و تنها برداشت بزرگی و ارزشمندی که داشتند، حفظ تمامیت ارضی ایران بود.
نمی دانم شما چگونه فکر می کنید. نمی دانم تغییر نام خلیج فارس به خلیج مسلمانان چه منفعتی برای شما و دوستانتان دارد. اما تقاضایی دارم. خواهش می کنم برای پیشبرد سیاست های خود با ذخایر بی بازگشت این مملکت بازی نکنید. دریای خزر را وجه المعامله با روس ها نکنید و نام تاریخی خلیج فارس را قربانی معامله با اعراب نکنید. که ای کاش توانایی معامله را هم ...
این دوست عزیز چه زیبا گفته. آقای احمدی نژاد، احمد شاه را می شناسید همان که اجدادش هر نکیتی که توانستند بر سر این ملک و ملت آوردند. همان هایی که سیاست هایشان خاک ایران را قطعه قطعه کرد. شاهی که حتی نیمی از سن شما را نداشت. لطفا کمی غیرت داشته باشید.
می دانم که شما خود کاره ای نیستید و تنها نمادی هستید برای تمام آنها که در پس پرده سیاست ها را می چینند، اما لطفا فقط کمی از روی آنانی که با جنبشی خودجوش و همدلانه نگذاشتند نام بی ریشه خلیج عربی جای خلیج فارس را در مجله ای با اعتبار بین الملل بگیرد، خجالت بکش. فقط کمی ...
همین کفایت می کند.
..........................................
مرتبط: گفتاری درباره ترجمه اسم کنفرانس به فارسی.

ورق جدید بازی

تقریبا 24 ساعت از انتشار گزارش شورای اطلاعات ملی آمریکا می گذرد. گزارشی که در آن تصریح شده است ایران برنامه اش برای دستیابی به سلاح هسته ای را در سال 2003 متوقف کرده است.
پرداختن به این موضوع که آیا ایران قبل از این هم به دنبال سلاح بوده است یا نه، از فرضیاتی است که نمی توان بر اساس حرف های مسئولان ایران و آمریکا و سایر دول نتیجه ای گرفت. و کماکان حقیقت برنامه های هسته ای ایران در طول هجده سال فعالیت مخفیانه مشخص نیست.
به هر حال این گزارش شورای اطلاعات ملی آمریکا که ظاهرا از 16 سازمان جاسوسی تشکیل شده است و سیا یکی از زیرمجموعه های آن است بر ضد تمام ادعاهای رئیس جمهور آمریکا و البته مسئولان اسرائیل است که ایران را در شش ماه آینده مسلح به سلاح هسته ای تصور می کردند. و حداقل فایده این گزارش که از نظر من مهمترین فایده این گزارش است بهانه حمله به ایران را تا اطلاع ثانوی از بین می رود. درست است که معمولا جنگ طلبان خیلی به دنبال دلایل واقعی برای شروع جنگ نیستند و با دستاویز قرار دادن بهانه ای واهی آتش خانمان سوز را بر می افروزند. اما این گزارش حداقل برای مدتی تلاش های احمدی نژاد و بوش را در جهت نابودی ایران به تاخیر می اندازد!
از گفته های طرفین درگیر پرونده مشخص است که همچنان چوب تحریم بر سر ملت ایران خواهد بود. همانطور که امریکا مدعی است سیاست های این کشور توانست چهار سال پیش ایران را از ادامه فعالیت های تسلیحاتی خودش منصرف کند و در صورت ادامه این سیاست ها ایران دیگر به صرافت از سرگیری فعالیت های ماجراحویانه خودش نخواهد افتد.
باید از جاسوسان آمریکا تشکر کنیم که لااقل کمی معرفت داشتند و حقیقت را اعلام نمودند و ملتی و درست تر آنکه چند ملت را از نکبت جنگ و خون ریزی نجات دادند و به مانند مورد قبلی که عراق باشد حقیقت را مستتر نکردند و تازه چند سال بعد از وقوع جنگ و خونریزی اعلام کنند سلاح مورد داری در عراق وجود نداشته است و به همه دروغ گفتیم.
آنقدر در این سالها در مورد پرونده هسته ای ایران از دهان مسئولین کشور دروغ شنیده ام که دیگر به همه چیز بدبین شده ام. با این که ظاهر قضیه امیدوار کننده است اما چیزی درون من وادارم می کند به داشتن اضطراب. یه جورایی حس ششمم با قاطعیت به من می گوید به مانند تمام فرصت های قبلی این فرصت نیز به تهدیدی برایمان تبدیل خواهد شد.
راستی باید از آنهایی که چهار سال پیش برنامه دستیابی به سلاح هسته ای را متوقف کرده اند متشکر باشیم. چرا که اگر تصمیم آن ها در آن زمان نبود معلوم نبود که امروز مملکت ما و ما چه وضعی داشتیم و به چه شکلی روزگار می گذراندیم. و البته لعن و نفرینی را هم بر تمام آنانی که به خیالشان سلاح هسته ای قدرت و افتخار برای این کشور می آورد بفرستیم که هر چه می کشیم از کوته بینی آنهاست. (البته ببخشید لعن کردم ها شما بخوانید درخواست هدایتشان از سوی خداوند به راه راست!)
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.