هیچ

هیچ
همیشه غوطه ور شدن در آب برایم لذت بخش بوده است. لحظاتی که مسئولیت تحمل وزن به آب سپرده می شود. با آرامشی مانند لحظه استراحت یک تن خسته در بستر.
از زمانی که توانستم جسمم را با آب هماهنگ کنم، دریا برایم جذابیتی خاص داشته. پشت سر دیدن تمام تمدن ها. روبرویی با هیچ. یک هیچ غول پیکر، بی انتها، پر سرّ و آرام. ذهنی که در افق خالی از هر چیز، همه چیز را می بیند. تنهایی هول انگیز. حس هیچ بودن در یک هیچ بزرگ.
لذتی را که در این لحظات می توان برد، با کمتر لحظه ای می توان مقایسه کرد. خاطره هایی کوتاه همراه لذتی بلند مدت از یاد آوری آن ها.
من دریا را دوست دارم، اما هر گاه با آن مواجه می شوم در دلم احساس غریبی می کنم. راستی چرا معمولا انسان ها در مقابل دریا کاری جز سکوت ندارند که انجام دهند؟
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.