روزگار ناسور (1)

روزگار ناسوریست. حقا که "ناسور" عبارت مناسب برای این روزگاران است. از برون می گویند صدای طبل جنگ در نزدیکی است اما از درون صدایی نیست. چرا صدایی می آید صدای همیشگی و یکنواخت و نفرت انگیز، صدایی که سال هاست ما را بزرگ می نامد. بزرگی که نمی دانم از برای چه به دست آمده و چرا اثری ندارد. صدای آواز دیگری هم می آید. صدایی بسیار نحیف، صدایی به مانند صدای یک درد پنهان شده ... .
در این شهر مجازی چه می گذرد. عده ای از جنگ می گویند. دسته ای نقش طبل را بازی می کنند برای جنگ طلبان. عده ای گویند من جنگ را نخواستم و جنگ نیز مرا نخواهد خواست. عده ای از مقاومت می گویند، صحبت از خاک و عِرق و قدم منحوس اجنبی. اما مقاومت چیست؟ سوال مبهم من این است.
چند روزی است صحبت از رای می شود. همان حق من و تو را می گویند. بحث است بر سر برادر شغال و بد از بدتر و احمدی نژاد. گویند خاتمی می آید، می گویند نمی آید. نام هاست که بر سر ما می ریزد. رفسنجانی و لاریجانی و کروبی و شریعتمداری و برادر خاتمی و بادامچیان و باهنر و ... همه از رای می گویند. از ائتلاف و انشقاق. از تحریم و ترحیم و تهییج.
بسیار می گویند، بدون پاسخ به سوال های پیشین. آنان که تحریمی اند به یاد دارند گفته هایشان را در اندکی سالهای پیش، از بازگشت به بطن جامعه. تعامل رودررو با اجتماع. واگذاری مشغله پر زحمت و پر مکنتِ حکومت به بحران آفرینانش. تا شاید در مجال فراغت از سیاست کمی با جماعت دمساز شویم. ولی آیا امروز پس از دوسال چنین شد. آیا خواستند چنین بکنند؟ و آیا گذاردند که چنین کنند؟ پس امروز چه می گویند؟
آنان که تهییجی اند، از نفت 100 دلار می گویند و اقتصاد روز از روز بدتر. گرانی را چون چماقی ساخته اند و انزوای خود خواسته را در جهان، چون برگ برنده. آنان از گفته ها و کرده های نابه جای دولت می گویند. از ضعف مجلس فریاد بر می آورند. قول روزهایی را می دهند که کمینه نسیمی از جانب اعتدال بر اندام ضعیف و شکننده تر از گذشته وطن بوزد. ولی آیا اینچنین می وزد؟ چگونه باید به مجلس امید بست که خود (با آنکه همسو با جریان یکدست حکومت است) آخرین مرجعی است که از مهمترین تحولات کشور خبردار می شود. چگونه می توان به تصاحب جایگاه شخص دوم کشور دل بست، در حالی که او تدارکچی بیش نیست. آیا روزگارانی که این هر دو را داشتند. دو قدرت از سه قدرت رسمی کشور. توانستند با قدرت های بیشمار و غیر رسمی مقابله کنند. آیا خاتمی نبود که با آهی از روی صداقت، شکست برنامه هایش را زمزمه کرد. دوستان تهییجی در مجلس چه می خواهند بکنند که بتوانند و بگذارند؟ مگر در شوراها چه کردند؟جز آنکه از سوی اکثریت بایکوت شوند. صحبت از تبدیل اقلیت به اکثریت نباید کرد که در مجلس هم حداکثر اقلیتی بیش نخواهند شد. اقلیتی که برای قوی شدنش هیچ برنامه ای نیست، هیچ فکری نیست، جز حرف های بی ربط. ضعف سیاست های رقیب پر قدرت شاید حربه ی پر سودی باشد برای موفقیت کوتاه مدت، اما روزهای سخت و طولانی هم در پیش است. برای آن روزها چه داریم و که را داریم؟ دوستان تهییجی دو سال و اندی گذشته است و آیا خود را مجدد ساخته اید، خود را آماده کرده اید برای آنکه تجربه های تلخ سال های پیش تکرار نشود؟ چه تضمینی است که چهار سال آینده هم داستان تکراری دست های پشت پرده را به قصد دلداری، برای همدیگر تعریف نکنیم؟

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.