زاده شدم ... !

چندین سال پیش و در روزی به مانند امروز زاده شدم. روزی که در سال های قبلش جوانانی به سن امروز من کاری را کردند که امروز علت آن را متوجه جبر زمانه می دانند و حمایت راست و چپ و بالا و پایین را توجیهی برای رد اعتراض عده ای معدود و مشهور یاد می کنند. در روزی پای به این جهان نهادم که نوجوانانی به سن من در سال های نه چندان دور به علت اعلام اعتراض، هدف گلوله ها قرار گرفتند و در آخر روزی را برای تولد برگزیدم که در سالیان دورش کسی که بعدها از بزرگان و مشاهیر تاریخ چند هزاره وطنم شد، به کشوری دیگر تبعید شد.
آن هنگام که کودکی بودم، افتخار می کردم امروز را برای تولد گزیده ام. چنان که گویی خود و به تنهایی لانه جاسوسی را تصرف کرده ام. لانه جاسوسی، ترکیب گنگ و نامفهومی که در ذهن کودکانه ام غاری مخوف و ناپیدا در دل کوهستانی ترسناک و مملو از خفاشانی شوم بود. و هر چه به سال های عمرم اضافه شد از شاخ و برگ های اضافی ترکیب ترسناک "لانه+جاسوس" کاسته شد تا رسید به خانه ای در وسط شهر به مانند سایر خانه ها، که در آن آدم هایی مثل سایر آدم ها و البته با تفاوتهایی زندگی می کردند. و افتخارم به این موضوع کاسته شد هنگامی که دیدم آن هایی که حقیقتا از دیوارهای این خانه یا لانه بالا رفتند در افتخار ورزیدن به عمل خود، کمی شک دارند.
نمی دانم برکت است یا مکنت، که روز تولد نوزادی، یادآور خاطراتی کاملا سیاسی باشد. به هر حال یک حُسن را دارد و آن اینکه این تاریخ به علت شهره بودنش به ذهن خیلی ها می ماند و صد البته که این به یاد ماندن فواید خاص روزهای تولد را هم به همراه خواهد داشت!!!
.............................................
پنگوئن نوشت: اینجوریه که روز خوش یک پنگوئن به هم می خوره ...!
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.