داستان آن که "شهرستانی" می نامیم و آن که "تهرانی" می خواند!!!

فکر کنم خواندن پست «داستان ما تهرانی ها، ما آدم ها» از وبلاگ «از میان ذهن من» برای بسیاری از ما خوب باشد. حداقل تلنگری خواهد بود. لینک این مطلب را در بالاترین پیدا کردم. و البته مانند بسیاری از لینک ها خوب دیگر، حالا به هر علت مانند نبودن فرستنده لینک در جمع جرگه های معروف بالاترینی، تا الان آرای لازم را برای رسیدن به صفحه اول و دیده شدن را به دست نیاورده!
در شهر ما به عللی مهاجر زیاد است. طبق آماری که چند سال پیش گرفته شده بود بیش از 90% ساکنین اراک، اراکی نبودند و همگی جزو دسته مهاجرین محسوب می شدند! البته باید دید تعریف از مهاجر چیست؟ و آیا آنکه یکی دو نسلش در این شهر ساکن بوده اند، بومی اهل این شهر محسوب می شوند یا نه؟ اما این بحث خیلی مهم نیست! چرا که همه خود را "بچه ناف شهر" می دانند و دیگران را با صفاتی مثل "دهاتی" مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهند. بارها در جمع های همشهریان، چه در تاکسی، چه در صف های مختلف، چه در مراسم های مختلف شهری و ... با این نوع گفتمان برخورد کرده ام . فرضا اگر در تاکسی سوار باشید و راننده ماشین روبه رو، مانند همه ما، یک انحراف به چپ معمولی (!!!) داشته باشد، راننده تاکسی - اگر حوصله حرف زدن داشته باشد - امکان ندارد با نثار کردن الفاظ "دهاتی"، "تو باید توی داهاتتون خر سواری کنی"، "این دهاتی ها توی شهر چه کار می کنند"، "این دهاتی ها آمدند و شهر رو به گه کشیدن" و بسیاری عبارات دیگر با شاه بیت دهاتی، راننده متخلف را تأدیب نکند! همیشه در این مواقع من یاد آن آماری می افتم که نوشتم. اما خوب نگفته مشخص است همه خودشون را جزو اون ده درصد "شهری" می دانند!
حالا "تهمینه" خانم هم در وبلاگشان به خوبی این مسئله را نشان داده اند. با این تفاوت که در اراک تبعیض بین دو طبقه "شهرستانی" و " روستایی" است و در تهران تبعیض بین "شهرستانی" و "شهری". در مورد تهرانی ها هم همان آماری که نوشتم صادق است. من اگر جای تهمینه خانم بودم از طرف چت کننده می پرسیدم، پدر و مادر تو کجایی هستند؟ آیا آنها اشتباه کردند "دهات" خودشون را ول کردند، تا امروز تو با عنوان "تهرانی" فخر بفروشی و آنهایی که دهات پدر و مادرت را ترک نکردند "دهاتی" بنامی و از سودای "تهرانی" شدنشان گله کنی؟
متاسفانه سیاست های غلط حکومت ها (که سابقه ای بسیار بیش از 30 سال دارد!) سبب ساز موج فزاینده مهاجرت ها شده است. از "روستا به شهرستان" از "شهرستان به شهر" و از "شهر به خارج از کشور". البته این روال مستثنی هم دارد و آن گروه اقلیتی است که دو پله یکی می پرد. مثلا از "روستا به شهر" یا از "شهرستان به خارج از کشور"!
در عبارت "شوخی شهرستانی" دقت کرده اید؟ اگر "تهرانی" در "شهرستان" باشد چنان غروری دارد که انگار بچه انیشتین هست! و اگر "شهرستانی" در "تهران" باشد چنان با او برخورد می شود که انگار بی عرضه ای تمام عیار و از پشت کوه آمده است! جالب است! نمی دانم ریشه این موضوع از کجاست؟ اما بچه های "شهرستان" چنان از "تهران" و "تهرانی" تعریف می کنند که انگار بچه های خدا هستند و در بهشت زندگی می کنند!!!
اصولا فکر کنم یکی از ویژگی های ما ضعیف کشی است. منتظریم کسی از ما ضعیف تر باشد و در بهترین حالت تا می توانیم بر او فخر فروشی کنیم. گویی فاصله ما تا اویی که ضعیف نگاه داشته شده پر شدنی نیست. دوست نداریم به یاد بیاوریم خود ما یا والدین ما، خود زمانی از همین ضعیف نگاه داشته شدگان "شهرستانی" یا "روستایی" بودیم که به امید امکانات بهتر به "شهر" مهاجرت کردند. حالا باید آنهایی که می خواهند به امید دستیابی به موقعیت بهتر مهاجرت کنند را سرزنش کنیم؟
تازه موضوع در مورد کنکور بسیار متفاوت است. آنجا دیگر بحث شایستگی علمی است. به دلایل کاملا مشخص امکان رشد علمی در تهران بهتر و بسیار بهتر از سایر شهرهای و روستاهای (!!!) ایران است. چرا باید کسی که برای بهره گیری بیشتر از علم، با وجود امکانات به مراتب کمتر تلاش مضاعفی کرده، از فلان فرد پر مدعا و زیاده خواه تهران نشین، سهم کمتری در استفاده از امکانات داشته باشد؟
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.